شهرستان ادب: مطلب اخیر پروندۀ رمان فانتزی در سایت شهرستان ادب با عنوان «ریشهشناسی ادبیات فانتزی دینی» از خانم لیلا امانی مورد توجه بسیاری از مخاطبان و منتقدان قرار گرفت. اکنون تازهترین مطلب پرونده رمان فانتزی اختصاص دارد به بخش دوم آن یادداشت با عنوان «عرفان فانتزی در سیطرۀ تکرار» از همان نویسنده که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم:
ادبیات فانتزی چون رودی است که از میان جریانهای ادبیِ متفاوت میگذرد، در اختیار مخاطب خاص و عام قرار میگیرد و مخاطب بر اساس نیاز و ذائقه از آن بهره میبرد و بهای آن را به روشهای مختلف پرداخت میکند.
مفاهیم فولکوریک، بنا بر اقتضای زمانی، مکانی و جغرافیایی، متفاوت هستند، و همین اقتضائات باعث ماندگاری این مفاهیم در اقلیمهای مختلف شدهاست. گاهی جابجاییهایی در مفاهیم فولکوریک دیده میشود که از نظر ساختار جامعهشناختی علّتهای متفاوتی دارد؛ علّتهایی چون مهاجرت انسانها در اثر جنگ، سرما، قحطی و مانند آن، که باعث در هم آمیختگی مفاهیم اسطورهای شده، امّا آنچه بهعنوان کلّیت در اصل ادبیات فانتزی مورد توجّه است، استفاده از نوع ساختاری برای اقناع هیجان و ذهن مخاطب امروزی است. ادبیات فانتزی ایرانی دارای سر منشأ خاصّی است که تا کنون از رویۀ ظاهری آن استفاده شده و به عمق مفاهیم نرسیده است؛ دلیل این ظاهرگرایی، بیتوجّهی نویسندگان به کتابهای گذشتگان و شیفتگی آنان به ادبیات دیگر کشورهاست که ماحصَلی جز گریزانی مخاطب عام از ادبیات ندارد.
ادبیات فانتزی ایرانی در مفهوم عام، که شامل ژانر وحشت، تخیّلی و فانتزی میشود، در ادبیات معاصر در زیر سایۀ قدرتمند ادبیات غرب قرار گرفته است و نویسندگان نیز این را باور دارند؛ امّا ریشهشناسیِ توجّه به مفاهیم فانتزی در ایران، با رویکرد دینی و مذهبی قابل بررسی است، زیرا بزرگان دین اسلام به وجود دنیای ماورائی تأکید داشتهاند و آن را بخشی از جهان خالق میدانند که کتمانناپذیر است؛ هر چند افراد را از ورود به این حیطه ماورائی منع کردهاند. این منع اگرچه برای انسان رنجآور است امّا چنین مقدّر شده که برای آسایش و رفاه انسان، این ممنوعیت وجود داشته باشد؛ زیرا عالم ماوراء دنیایی ناشناخته است و ورود به ناشناختهها چیزی جز تألّم روحی و جسمی ثمری ندارد. در راستای همین رویکرد مذهبی، انسانهایی که دارای مقامهای شاخص عرفانی هستند میتوانند از طریق سیروسلوک عرفانی، افراد را با عالم ماوراء آشنا کنند و به حقیقت اصلی برسانند. این امر در جامعۀ جهانی امروز در قالب ادبیات فانتزی عرضه میشود. عرفان فانتزی بهشدّت در حال گسترش است و ممنوعیتی که وجود داشته، در قالب ادبیات وجوه منع را از دست دادهاست. شاید افراد بسیاری به این موضوع خرده بگیرند که چنین نیست امّا در اصل چنین است؛ علم سیمیا، که در یادداشتهای پیشین از آن نام بردیم، در آن مورد استفاده قرار میگیرد، بهعلاوۀ ترکیب نیروهای روانی و جسمانی، هماهنگ کردن ساختن و خلط کردن قوای ارادی با قوای مخصوص مادی میباشد. تصرّف در خیال مردم.
نویسندگان فانتزی وارد خیال عموم میشوند و با ابزار بصری و شنیدنی آن را تصرّف میکنند و به آن جهت میدهند. کتابهای فانتزی و فیلمها چنان تصرّفی در خیالات انجام میدهند که انسان، لباس شخصیّتهای فیلم فانتزی را انتخاب میکند؛ مثل آنها فکر میکند و در پی دستیافتن به دنیای فراتر از توان زمانی و جسمی و مکانی است. مثالِ قریب به ذهن، مجموعۀ «مرد عنکبوتی» وبتمن است که چنان سیطره یافته است که بهعنوان چیدمان اتاق کودک از آن بهره میبرند، امّا انسان در اصل نمیداند همان تاریکی که با این تفکّر یدک کشیده میشود، با وجود کودک عجین خواهد شد و با این تصرّف سیمیایی نمود پیدا میکند. طبق نمونههایی که از بین دانشآموزانی که کتابهای دارن شان وآرال استاین، هری پاتر جمعآوری کردهام، آرزوی نوجوانان این است که یک شب را به قبرستان بروند و همان موجودات را از نزدیک ببینند. نمونههای گروه شهری نسبت به شهرستانها که آزادی عمل بیشتری دارند، گروههای مخوف خود را تشکیل داده، امّا در برخورد با تفکّر انتقادی و مذهبی جامعه از بین رفتهاند و در اصل از افکار خود منصرف شده اند. در جامعۀ ما هنوز صورت دینی نیز نجاتبخش است، امّا در جوامع غربی، بهویژه در انگلیس که مرکز اشاعۀ ادبیات فانتزی وحشت است، کودکان و نوجوانان با چالش بزرگی روبرو هستند. ورطۀ سقوط، نابودی و تاریکی همان اتّفاقی است که شیطان، دشمن قسمخوردۀ انسان آن را میخواهد.
عرفان فانتزی که از علم سیمیا نشأت میگیرد، برای مردم جهان خوشایند است؛ چون منع ادیان در آن وجود ندارد تا انسان را از رفتن به سمت ماوراء بازدارد؛ بهعبارت دیگر حدّاقل مزیت عرفان فانتزی برای مخاطب این است که اگر نمیتوانند به دنیای ماوراء وارد شوند، امّا برای آنها، همان فیلمها و کتابها، راه مخفی ذهنی هستند. شخصیّتهای عمومی کتابها و فیلمها در تمام سنین وجود دارند، کودک، نوجوان، جوان، میانسال و کهنسال، اعمّ از مرد و زن. تمام انسانها این مراحل زندگی را میگذارنند، پس عرفان فانتزی وقتی عرضه میشود بهحتم، خریدارانی از سراسر دنیا خواهد داشت.
چرا عرفان فانتزی آنچه که در نهاد بشر به ودیعه قرار داده شده بازگشت به سوی خالق است انسان می خواهد وارد این ماوراء شود تا به ذات حقیقت دست پیدا کند و به آن آرامش قلبی دست یابد به قول حضرت مولانا هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش روزگاری باز جوید وصل خویش، حال این نقطه وصل در خلاء پیشوایان دینی در کشورهای اروپایی وآمریکایی و ژاپن ادبیات فانتزی آن را دراختیار دارد. شخصیّت فانتزی وارد یک نابهنجاری جهانی، فردی، اجتماعی میشود و در پی کشف حقیقت است. این نوع مکاشفه غالباً در قالب گرگینه شدن، مبارزه با اهریمن و مبدّل شدن یک امر به امر دیگر است؛ ارباب حلقهها و پنجگانۀ آشیانۀ افسانهها از براندون مول از این قبیل هستند. در کتاب آشیانۀ افسانهها شخصیّتها دزدی میکنند، با موجودات ماورائی داد و ستد دارند و در پی نجات جهان هستند؛ نجات جهان از فقر، بیعدالتی، اهریمنی که از غرب طلوع میکند جهانشمولی این دنیا است؛ چرا در ادبیات فانتزی اهریمن از غرب طلوع میکند، درحالیکه جهان مشرق و جهان مغرب در ادبیات عرفانی اسلامی جایگاه خاصی دارد؟ «ربّ المشرقَین و ربّ المغربَین» آیۀ صریح قرآن است که تفسیرهای فراوانی دارد، با معنی ظاهری «خداوند مشرقها و مغربها». بشر در کرۀ خاکی یکبار طلوع و غروب خورشید را در طول روز میبیند. مغربها و مشرقها تأکیدی است بر اینکه دنیاها و جهانهای دیگری بهغیر از زمین وجود دارد و ائمۀ اطهار اشاراتی نیز به این امر داشتهاند. شناخت این جهان ماورائی، محدود به نوشتههایی است که گذشتگان ثبت و برای امروز باقی گذاشتهاند. جابُلقا و جابُلسا نامی است که در منابع قدیمی تأکید بیشتری بر آن شدهاست امّا در جمیع آراء اتّفاق نظری وجود ندارد؛ سهرودی در «حکمه الاشراق» آنها را در اقلیم هشتم جای داده و در شرح آن، جابلسا را مظهر جمیع اسماء الهیه دانسته است. مرحوم میرزای نوری مینویسد «اخبار بسیاری هست که از نظر معنی متواترند و دلالت دارند بر اینکه در مشرق و مغرب دو شهر به نامهای جابلقا و جابلسا وجود دارد که اهل آنها از انصار حضرت ولیّ عصر (عج) هستند و با آن حضرت خروج میکنند». جابلسا شهری در غربیترین نقطۀ دنیا و جابلقا شهری در شرقیترین نقطۀ دنیا معرفی شده است. امام صادق (ع) فرمودند «خداوند در شرق زمین، شهری به نام جابلقا دارد که دارای دوازده هزار در از طلاست. فاصلۀ هر دری از در دیگری، یک فرسنگ است. بر روی هریک از درها بُرجی وجود دارد که یک لشکر دوازده هزار نفری را در خود جای دادهاست. آنان تجهیزات، سلاح و شمشیر خود را آماده کردهاند و منتظر ظهور حضرت قائم (عج) میباشند. نیز خداوند شهری را در غرب زمین به نام جابلسا (با همان خصوصیات) دارد و من حجّت خدا بر آنان هستم».
تصاویر ساختهشده از این دنیاها برای جنگ آخرالزمانی بهصورت وارونه و برعکس به مخاطب ارائه میشود. در فیلم ارباب حلقهها میبینیم اوصافی که ائمۀ معصومین از این شهرها ارائه دادهاند، در خدمت مفاهیم شیطانی قرار گرفته و ذهنیّت جنگ با شیطان را القا میکند؛ در حالیکه بر اساس آموزههای اسلام، قائم(عج) در دورانی که اهریمن بر انسانها مسلّط میشود، ظهور میکند. در اسطورههای باستانی ژرمن و اسکاندیناوی وجود این دنیاها دستمایۀ افسانهسرایی است. نویسندۀ کتاب ارباب حلقهها «جی.آر تالکین» زبانشناس انگلیسی با احاطه بر موضوعات شرق و غرب، زبانشناسی تاریخی، اسطورهشناسی، مذهب این کتاب را نوشته است. در تمام اساطیر ملل از اقلیم هشتم، اقلیم هفتم و اقلیم نهم و دهم نام برده شدهاست. اقلیم هشتم یا هورقلیا در زبان عبری به معنای «آنچه از بخار تنفس می شود» است و در زبان ایران باستان یعنی «سرزمینی که متعلّق به خورشید است». به سرزمین خورشید در آیات قرآن (داستان قومی یأجوج و مأجوج) اشاره شدهاست. در برابر، دنیاهایی قرار داریم که در ماوراء قرار دارند. در ارتباط با این دنیاها مفاهیمی در حال داد و ستد است که با جمعبندی آن به وحدت خاصّ مفهوم میتوان رسید. رنگ سبز و رنگ زرد و رنگ سیاه این اقالیم در زیربنای رنگ سبز است. رنگ سبز که از طیفهای نوری است و برای مسلمانان نشان پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) است، در حالیکه در فیلمها و انیمیشنهای غربی عنصر شیطانی به رنگ سبز است. آنها از دین و هویّت اسلامی حربهای در شمایل جدید، برای ضربه وارد کردن ساختهاند و در این راه بسیار موفّق بودهاند و جامعۀ اسلامی همچنان در موضوعات اوّلیه در تشتّت آراء بهسر میبرد؛ غافل از اینکه اهریمن در شمایل پیچیده ظهور پیدا کردهاست.
آراء و عقاید متفاوتی وجود دارد؛ بسیاری از اندیشمندان، اسطوره و افسانه را نمادی میدانند که راهنمایی است برای بهتر زندگی کردن انسا.ن اگر سخنان این اندیشمندان را در کفّۀ ترازویی، و اسطوره و افسانهها و موجودات را در کفّۀ دیگر قرار دهیم و سنگ محک آن علم فیزیک باشد، که تأکیدی بر ماورائی بودن است، آنگاه ما با دنیایی اثباتشده روبرو هستیم.
نویسنده (اعم از شاعر ونویسندۀ داستان) بهصورت ذاتی و روحی امکان برقراری با عالم ماوراء را دارد. در بررسی کتابهای فانتزی ما همواره با کلماتی از قبیل دالان، در مخفی، دریچۀ کوچک، راهروهای کوچک و بزرگِ درهم تنیده، تالارهایی که بسیار بزرگ هستند امّا بُعد ندارند، روبرو میشویم؛ اینها همان نقطۀ ورود روحی نویسنده به عالم ماوراء است که برای او چنین تصویری حاصل میشود. اتّصال نویسنده با عالم ماوراء ممکن است هر لحظهای پیش بیاید. نویسندگان و شاعران بسیاری هستند که اذعان میکنند که از خواب برخاسته و مطلبی را نوشته یا اینکه در حین قدم زدن چنین موضوعی را رقم زدهاند. همان درها و دالانها از دیدگاه روانشناسی، که امری تأیید شده است، مرتبط با حالات نویسنده است که گذشته، حال و آیندۀ او را در همان بدو اتّصال رقم میزند بهعنوان نمونه «جی کی رولینگ» نویسندۀ مجموعۀ هری پاتر، طبق اذعانی که رسانههای جمعی اعلام کرده که ماحصل تجربیات شکست زندگی شخصی است. چنین نوشتاری بهصورت نماد گرایانه در موجودات اهریمنی و تاریکی هری پاتر شکل گرفته است.
اگر نویسنده بهجای ارتباطگیری با عالم نور و روشنایی، با عالم تاریکی بر اساس محیط و شرایط متّصل شود، بهراستی چه بر سر کلمات خواهد آمد؟ نتیجۀ حاصل از این ارتباط و سوگیری، تاریکی است که مخاطب را دچار وحشتی خواهد کرد که جز روانپریشی، یا همان اصطلاح عامیانۀ «جنزدگی»، حاصلی نخواهد داشت!. بهراستی این اصطلاحات در اصل یکی است و فقط در ظاهر، هرکس به آن صورتی بخشیده است. روح انسان بر اساس تعالیمات دینی اسلامی اگر دچار ترس یا امری شود که روح در جسم قرار نداشته باشد، جسم مأمنی برای شیاطین و اجنّه خواهد بود. شایع شدن این موضوع در جامعۀ مدرن امروز، هزار بار بدتر از بمب اتمی است که بشریت در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخت. بشریت از ویروسهای غیر قابل درمانی که فیلمها القا میکنند میترسد، امّا از ترسی که در وجودش ماندگار میشود خبر ندارد! همین ترس است که در روح، رخنه میکند. جامعۀ بشری با افراد روانپریش و روانرنجوری که در پناه قرصهای آرامبخش، لحظهای آرامش مصنوعی را تجربه میکنند روبرو میشود و از طرفی، نوعی تجارت جهانی برای تهیه و توزیع آن شکل خواهد گرفت؛ این پیشبینی آینده نیست، بلکه آن چیزی است که در جامعه، جاری است. دینزدگی تمام ادیان، برنامۀ جهانی است که موفّق بودهاست تفکّرات را به سمتی گسترش دهد که در راستای اهداف از بینبرندۀ بشریت است. حال که بهعنوان یک انسان، البتّه نه در قالب نویسندۀ فانتزی، از این موضوع آگاه شدیم، چه تدبیری برای جامعه بیاندیشیم؟ آیا با نوشتن تاریکی سودجویی کنیم و در این تجارت جهانی سهیم باشیم؟ آیا نوشتن را کنار بگذاریم و در برابر جهالت مدرن سکوت کنیم؟ آیا از نوشتههای چنین نویسندگانی صورتبرداری کنیم و با تغییر جزئی، آن را در اختیار مخاطب بگذاریم؟ با پیشینۀ چند هزار سالۀ اساطیری ایران که منشأ تفکّرات فلاسفۀ یونانی است قلم را کنار بگذاریم؟
تکرار و تقلید یک موضوع غربی یا ادبیات ژاپنی و ایرانیزه کردن آن، امری مضحک است؛ زیرا مخاطب خاصّ ادبیات با تیزبینی به واقعیت پی میبرد و مهجور ماندن این نوع ادبیات گسترش پیدا میکند. پس در مرحلۀ اول، تکرار و تقلید باید کنار گذاشته شود و ادبیات فانتزی اصیل برای مخاطب ایرانی تهیه شود؛ با چنین رویکردی مخاطب در فرا مرزها اصل را میشناسد و خواهان آن خواهد شد. بهعنوان مشت نمونۀ خروار، اصطلاحی که در این بحث میتوان گفت، نمونۀ این نوع ادبیات، کتاب «زایو» از مصطفی کربلایی نشر کتابستان که ایرانیزه شدۀ ادبیات آمریکایی است و صورتبرداری از فیلم «رزیدنت ایول» (ساکنین اهریمن) به کارگردانی پل دبیلو. اس اندرسون که در کتاب زایو نویسنده بهجای شخصیّت آلیس، دکتر پارسا را جایگزین کردهاست و با ته ماندۀ تفکّرات ضدّ صهیونیستی، همچون پادزهری است که شکل زهر را دارد، امّا نتوانسته آن را از بین ببرد. صورتبرداری از موضوعی که با آن هزاران فیلم، انیمیشن و بازی ساخته شده است، رفتن به بیراهه است.
نوآوری در ادبیات فانتزی یعنی پیدا کردن نگرش جدید در بُعد تجربهنشده. آیا به این موضوع توجّه کردهایم که در سالهای دور چگونه پدران و مادران قصّهگو با نقّالی و پردهخوانی و شبنشینی، مخاطب را در اختیار داشتهاند و آن هیجان مورد نیاز را با قطره چکانی در حلق مخاطب میریختهاند؟ ادبیات در تمام جنبهها بهویژه در ادبیات فانتزی ایرانی از این عنصر غافل مانده است. «معناشناختی» و «هستیشناختی» دو عنصر تفکیکناپذیر ادبیات فانتزی است که در ادبیات فانتزی غربی، حتّی اگر کشوری چون آمریکا آن را نداشته است، از دیگرکشورها وام گرفته است تا مخاطب را در انحصار خویش قرار بدهد. دنیایی که در آن حیوانات حرف میزنند و اژدها به سوارکار خویش پند حکیمانه برای زندگی بهتر میدهد؛ جهتیابی و منشأ این دنیای فانتزی چندان ساده نیست. نویسندگان غربی بیشتر «کلیله و دمنه» را خواندهاند و دیوها و سنّتهای اساطیری را بیشتر شناسایی کردهاند. در کتاب «آشیانۀ افسانه» براندون مول، حضور پری بهعنوان یک عنصر ثابت محرز است، در حالیکه در ادبیات فارسی، پری در کنار همزاد و موکّل وجود دارد. براندون مول در این کتاب، تمام موجودات اساطیری را در آشیانۀ افسانه گرد آوری کردهاست. در کتاب دوم طلوع ستاره مغرب، نماد قورباغه را میبینیم که در فرهنگ ژاپن و شرقِ دور، نماد تحوّل و دگرگونی است. «ققنوس» در کتاب هری پاتر، عنصری ایرانی است که طبق اسطورهها از آن بهعنوان پرندهای زیبا، قرمز و طلاییِ آتشین نشان داده شدهاست. در پایان یک چرخۀ زندگی، ققنوس در آتش شعلههای خود میسوزد و بار دیگر از آتش سر بر میآورد؛ به همین دلیل، اغلب به عنوان نماد تولّد دوباره به تصویر کشیده میشود. «شیر دال» (در پارسی میانه: بشکوچ) موجودی افسانهای با تن شیر و سر عقاب (دال وازه فارسی عقاب) و گوش اسب است؛ این موجود افسانهای در فیلمهای هالیوودی به صورت سنگی نمایش داده میشود که در عین سخت و تنومند بودن به نرمی حرکت میکند و قهرمان را در پشت خود سوار میکند و پرواز میکند. نمونۀ شیر دال در تخت جمشید قبل از ورودی دروازه ملل است. «قنطورس» (حیوانی افسانهای با بالاتنۀ انسان و پایینتنۀ اسب) که مشترک در کتاب هری پاتر و پنجگانۀ براندون مول اسطورۀ یونانی است. ماهیت قنطورس، درست شبیه شمایل ظاهریاش، گاهی خشن و رامنشدنی است و گاهی عاقل و علمی. «درخت زندگی» از مفاهیمی است که گویی شاعران فانتزی در اسطورههای نروژ و اسکاندیناوی، از آن نام بردهاند. این درخت ریشه در زمین و آسمان دارد و از برگهای دانهها و گیاهان و حیات انسانی در تمام کرۀ زمین پراکنده میشود. از سوی دیگر در تعالیم اسلام، عنوان شجرۀ طیّبه به چهارده معصوم (ع) اطلاق میشود و در آفرینش، وجود آنها منشأ خیر و برکت است. با یک تأمّل کوتاه به این نتیجه میرسیم که درخت زندگی چهارده معصوم (ع) هستند که در روایات متعددی فلسفه آفرینش برای آنها بودهاست و تا عصر معاصر میبینیم که در غربیترین کشورها چون یونان، و شرقیترین کشور یعنی ژاپن افرادی هستند که به این درخت زندگی تمسّک میجویند و شیعۀ چهارده معصوم (ع) در همهجا وجود دارد. درخت زندگی برای تمام انسانهاست و هرکس به فراخور وجودی از آن بهره میبرند. در فیلمهای هالیوودی چون «آواتار» ساختۀ جیمز کامرون، از درخت زندگی به شکل نمادین در مفهوم شیطانپرستی استفاده کردهاند. بُراق در اصل اوّلینبار در سفر شبانه محمد(ص) از مکّه به مسجد الاقصی ظاهر شد. در روایاتی که از حضرت محمّد (ص) نقل شدهاست، زمانی که براق توسّّط جبرئیل برای ایشان آورده شد، ابتدا سرکشی میکرد امّا پس از نهیب و شناختن راکب خود، پیامبر(ص)، رام شد. حضرت محمّد (ص) در بیتالمقدّس از براق فرود آمد، افسار آن را به حلقهای که پیامبران، افسار مرکب خود را بدان میبستند بست، آنگاه داخل مسجد الاقصی شد و پس از اقامۀ نماز، گردش آسمانی را به همراهی جبرئیل آغاز کرد. در بیشتر روایات، براق از چهارپایان بهشت و بسیار تندرو است که جثّهای کشیده و بزرگتر از دراز گوش و کوچکتر از اَستر دارد؛ یالش پرمو است، نزدیک رانهایش دو بال دارد و در هر گام به اندازۀ میدان دید خود پیش میبرد.
در برخی کتب مسیحی و یهودی موسوم به «سودا پیگرافا»، همچون کتاب «عهد ابراهیم»، کتاب «خنوخ» و کتاب «مکاشفات پولس»، چنین ذکر شدهاست که ابراهیم، خنوخ و پولس بر مرکبهای مشابهی سوار شده و آسمانهای مختلف را سیر کردهاند یا به نقاط دیگری روی زمین رفتهاند.
پدیدههای نوظهور ادبیات را نباید در تکرار و تقلید جست وجو کرد، بلکه اندکی ننوشتن و نگه داشتن قلم و سوق دادن آن به سمت شناسایی ذائقۀ مخاطب اصلی است. مخاطب محصور در دنیای فولادی در و پنجرهها را چه موضوعی به هیجان میآورد که شوق او را برای ادامه زندگی ممکن کند؟ نیازسنجی و ذائقهشناسی چندان امر پیچیدهای نیست. نویسنده باید شیوه و روش، محیط زندگی و مراودات امروزی را مدّ نظر قرار بدهد. در بررسی ساختار ادبیات فولکوریک، کهننکتهای متمایز از مفاهیم عام، این است که هر اقلیمی در ایران اسطورهای دارد که در جای دیگر مشاهده نمیشود. انسان گرگنما در سطح کوههای بلند زاگرس زندگی میکند زیرا بهوفور انسان و گرگ در این مناطق با یکدیگر در جنگ هستند و داستانهای انسان گرگنما و گرگینهها به شدّت مورد توجّه اهالی این منطقه است و حتی در شهرستانهای زاگرسنشین مشاهده شده که همواره عدّهای در پی شکار این نوع گرگینهها هستند. اقلیم جنوب ایران اساطیری دارد که با دریا و رودخانههایی که منتهی به خلیج فارس میشوند گره خورده است. «عبیدالماء» موجودی که با فرزندانش در کنار آب زندگی میکند و صورتی از بخار آب دارد و اشیاء گمشده را به مردم باز میگرداند؛ بهعلاوه اسطورههای دیگری چون اکوان دیو، ام منداس، انشرتو، بابای دریا، بوسلامه، پری دریایی، جن زیر آبی، گاوماهی، جزیرۀ متحرک، عروس دریایی، ماهی آدمخوار. در اصفهان با موجودی به نام «مول» روبرو هستیم که نیمه انسان و نیمه موش صحرایی است؛ برطبق باور عامی، زنانی که مول زاییدهاند آن را در بیابان رها میکنند و آن موجود از مار و عقرب تغذیه میکند. در تبریز و منطقۀ آذربایجان و کوههای آرارات، «شاه ماران» نقش عمدهای در اساطیر دارد و بهعنوان نیمه انسان و نیمه مار، چون پیر دانا صحبت میکند.
پس نویسندۀ برخاسته ادبیات فانتزی باید بتواند مفاهیم اقلیم را آنالیز کند و در فضای داستانی مدرن آن را پرورش بدهد و از تکنیکهای فرمی و زبانی چون نقّالان و قصّهگویان بهره ببرد؛ آنگاه آن اصل شکافتهشده و دیدگاه الهی را تقدیم مخاطب کند.