پروندۀ رمان فانتزی
ادبیات علمی - تخیلی ؛ بایدها و شایدها | یادداشتی از شروین وکیلی
31 تیر 1397
10:27 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 6 رای
شهرستان ادب: شروین وکیلی نام آشنایی برای مخاطبان جدی ادبیات است؛ او نویسنده و پژوهشگری است که فعالیتهای مؤثری در زمینۀ ادبیات داشته است. جدیدترین مطلب پرونده رمان فانتزی، اختصاص دارد به یادداشتی از این محقق که به بررسی ادبیات علمی - تخیلی - اسطورهای پرداخته است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم:
1. ادبیات امروز ایران، خوشهای بارور و امیدبخش از فرهنگ جهانی است که میرود تا جایگاه شایسته و سزاوار خویش را در زمینۀ زبانها و فرهنگهایی نوخاسته و نوباوه بازیابد. در روزگاری که ابراز ناامیدی به هنجاری روشنفکرانه بدل شده و نالیدن از نارساییهای زبان فارسی و انحطاط فرهنگ ایرانی به زیور قلبی رایج برکشیده شده، شاید این سخن غریب بنماید. اما تمام شواهد، نشانگر آن هستند که ادبیات فارسی و خزانۀ غنی و کهنسال فرهنگ ایرانی، با روندی ژرف و دیرپا دست به گریبان است که میتواند به یک باززایی و بازآفرینی ریشهای منتهی گردد.
این امیدواری به آینده و درخشان دانستنِ آنچه فرا روی ادبیات فارسی است، شعاری خوشبینانه و یکسونگرانه نیست. قرار نیست این حقیقت را نادیده بگیریم که اوج شکوه ادب فارسی، یعنی شعر دری، در قرن گذشته با افول و زوالی چشمگیر و سردرگمی فراگیری در زمینۀ قواعد و هنجارها روبهرو شده است. قصد نداریم ترجمهایبودن بخش مهمی از نثرهای ارزشمند امروزین را، و تقلیدی، ناشیوا و درجهدوم بودن بخش عمدۀ شعرهای معاصر را انکار کنیم. پشتوانۀ این برداشت امیدوارانه، کوری نسبت به نادرست یا زیانمند بودن سیاستگذاریهای فرهنگی کلان دولتهای مستقر در ایرانزمین نیست. طرد زبان فارسی و سخنوران دری در دولتها و واحدهای سیاسی برخاسته در دل ایرانزمین، و زورآور شدن ایدئولوژیهای قومگرایانهای که تنها راه برکشیدن زبانهای قومی را، تخریب زبان ملی میبینند، چندان آشکار است که نمیتوان قدمی برداشت و با آن برخورد نکرد. قصد نداریم این حقیقت را نادیده بگیریم که زبان فارسی در قرن اخیر، نویسندگان و سخنورانی نامدار و سزاوار فرهنگ ایرانی به عرصۀ جهانی اهداء نکرده است. کمبودن سرانۀ مطالعه، کیفیت پایین نظامهای آموزشی، و ناکارآمد بودن روندهای ترویج و تبلیغ معنا در زمینۀ ایرانزمین را نادیده نمیگیریم، و با این وجود، امیدواریم که به زودی زود، بار دیگر این تمدن دیرپا، آنچه را که باید و شاید، بازآفریند.
امیدواریم، از آن رو که میبینیم ایرانزمین از نسلی پرشمار، جوان و باسواد انباشته شده است. امیدواریم، چون قدرت منشها و معناهای بالیده در این تمدن را دیدهایم و جذابیت و توانایی رخنه کردنش در دل و چشم و خرد مردمانی حتی بیگانه با زبان فارسی را نیک دیدهایم. امیدواریم، چون چیرگی تدریجی همین نسل جوان و جویای معنا را بر رسانههای نوظهوری مانند صنعت چاپ و اینترنت میبینیم. امیدواریم، چون ماییم آن نسل پرشمار جوان پارسیگوی پارسیدان، که وارث گنجینۀ شگرف ادب و فرهنگ ایرانی است. ما امیدواریم، چون آینده از آن ما، از آن امیدواران است.
2. امروز نیز مانند هزارههای گذشته، بازآفرینی آنچه که سزاوار است، در گروی جسارت جهیدن به اندرون ناشناختههاست. این بار نیز آنان که در مرزهای ابهام و قلمروهای نپیموده خطر میکنند، گوهرهای ارزشمند و هدایای ماندگار را برای یارانشان به ارمغان خواهند آورد. از این روست که ما وارثان این زبان و این سرزمین و این فرهنگ، در داو بستن بر سر آنچه که هستیم تردید نخواهیم کرد، تا شاید آنچه که باید، بشویم.
شاخهای از ادبیات که سرزمینهای دیگر با نام علمیـتخیلی، افسانهای، یا خیالی شهرت یافته است، دیرزمانی است که در فرهنگ ما و تمدن ما شناختهشده و پر ارج بوده است. این شاخۀ بالنده از ادبیات جهانی که زبانهای گوناگون، عرصههای صنعتی و تجاری مختلف، و هنرهای تجسمی و سینماها را تسخیر کرده است، همان است که خیال لگامگسیخته و آزاد را با سخنوری و هنر بلاغت و روایت ترکیب میکند. این ادبیات نو، با خاستگاه فروتنانهاش در سرزمینهای غربی، همتاهایی اشرافزاده و کهنسالتر را در سرزمینها و تمدنهای دیگر دارد، که گاه دیرزمانی است خویشاوندی خویش را با هم از یاد بردهاند. ادبیات محبوب و تأثیرگذار علمیـتخیلی و افسانهای که بخش عمدۀ نمادها، روایتها و محصولات دیداریـشنیداری امروز دنیا را پدید آورده است، خوشهای از منشهاست که در ادبیات ترسناک ژاپنی، در حماسههای جادوییِ چینی، و در قصههای دینی هندی، سابقه و همخونهایی داشته است. این همه، با شعر و نثر فارسی، بهویژه در آنجاکه با حماسه و عرفان در میآمیخته، خویشاوند و همگون بوده است.
این شاخه از ادبیات فارسی مانند بسیاری از حوزههای روایی و عرصههای زورآزمایی در عرصۀ سخن، دیرزمانی است نادیده انگاشته شده و از یادها رفته است. ما، جویندگان آغازی نو برای این خوشه از معناها، این سبک از سخنپردازی، و این شیوه از روایت هستیم. ما خواهان عبور از مرزها و قیدهای مرسوم و هنجارین سخنسرایی و روایتگویی هستیم. اما نه چنان که مرسوم است و هنجار، همچون نمایشی نخبهگرایانه و ابراز فیضی خودنمایانه و تهی و پوک. ما مرزهای معنای مرسوم را در میشکنیم، چون معنایی فربهتر، نیرومندتر و دلکشتر را برای پیشنهادکردن داریم، که در این قالب و در این حصار نمیگنجد. ما برای لمس آزادانهاندیشیدن و آزادانهبیانکردن است که به تخیل، به علم، و به اسطوره روی میآوریم، تا خویشتن را و همگان را در تماشای پرواز سیمرغی مهمان کنیم، که در قفس نمیگنجد.
توانمندترین سخن و نافذترین روایت آن است که با پیچیدهترین، دقیقترین، عینیترین، و درستترین چارچوبهای ذهنی درآمیخته باشد، و آن علم است. دلکشترین روایت و شیواترین سخن آن است که با خیالانگیزترین، رنگینترین، و بیمهاباترین گمانهزنیها آغشته شود و از بازی با ابهام و معناهای چندپهلو و رمزگون نهراسد، و آن اسطوره است. در میانۀ این دو قلمروی دیرینه و نو، و در جمع این دو قطب متضاد است که سبک ما، شیوۀ سخن ما، و پیشنهاد ما برای آفرینش ادبی تجلی مییابد. ما خواهان ترکیب آن دانش دقیق و روشن و علمی مدرن با آن اساطیر دیرپای سحرآمیز ناشناخته هستیم. ناامیدانی که راه را بر آشتی دادن جفتهای متضاد معنایی بسته میبینند، یا درآمیختن معنای محصور در عرصههای گوناگون را گستاخانه و کژروانه میدانند، بسیارند، و ما از آن گروه نیستیم. ما امیدواران، ما گستاخان، ما رهاکنندگان شاهراهها، و ما ماجراجویان کورهراههای مهگرفتۀ فراموش شدهایم. خیالهای سرکش ما، مرز معناها و آشتیدادن میانۀ غریبهترین مقیمان اقلیم سخن، روش ماست.
3. روزگار امروز ما، عصر جویندگان نام و ننگی است که راههای شاهانه و میانبرها و شعبدهبازیها میپسندند و از غرقهشدن در دریای ناشناختۀ فرهنگمان و سیرابشدن دشوار از این چشمۀ پنهان در ظلمات، میپرهیزند. ما از آن قبیله نیستیم. ما باور نداریم که در این مسیر ناشناخته و نپیموده چیزی به سادگی به دست آید. ما خواندن و باز خواندن و بیشتر خواندن را، دانستن و باز دانستن و بیشتر دانستن را ضرورت فهم میدانیم و نقد مداوم خویش و دیگران را اکسیر دستیابی به معنایی ارزشمند و سنجیده میدانیم. تمام آنچه که در پنجهزارسال گذشته در سراسر پهنۀ سترگ ایرانزمین نوشته شده و اندیشیده شده است، میراث ماست و بر ماست تا بر این دریای توفانی و سهمگین چیره شویم و هریک به قدر توان خویش آشنایی با آن و در آن را دریابیم. هر آنچه که در تمدنهای دیگر اندیشیده و بازنموده شده باشد، اگر به درستی فهمیده و جذب گردد و نقادانه و خودمدارانه بازسازی گردد، از آن ماست. پس ماییم دولتمندترین و توانگرترین وارثان سپهر فرهنگ، چراکه تمام گذشتۀ یکی از کهنترین تمدنهای گیتی را، با تمام آیندۀ سایر تمدنها در اختیار داریم و آهنگ آن داریم تا با جادوی سخن، از این دو سرچشمه، گوهر اکنون را بیافرینیم.
دوران ما، عصر اختلاف و دعوا و تنگنظری و مرزبندی است. مردمان بهقدر انکار یکدیگر، قدر و قرب دارند و مرزهای میان مردمان قلمروهایشان را، و دیوارهای پیرامونشان، داراییهایشان را مشخص میسازد. ما از این دوران و این عصر نیستیم. قصد نداریم تا با نکوهش و انکار و ناسزا به بزرگان گذشته و ناچیز پنداشتن سبکسرانۀ آفریدههای عظیم گذشتگان، جایگاهی برای خود بیابیم. همچنین سرِ آن نداریم که با نفی دیگری سایهای از اثبات را برای خویش فراهم آوریم. آغوش ما برای در برکشیدن همگان و همۀ باورها و اندیشهها گشوده است. فروتنی در برابر نبوغ و عظمت گذشتگان را عار نداریم، و مهر و دوستی با ادیبان و سخنوران و کوشندگانی که شاید در زمینه و بافت و معنا با ما متفاوت باشند، فخرمان است. هویت ما ناشی از آن که است که میآفرینیم و در بر میگیریم و در پیوند با آنیم، نه آنچهکه گسسته و طرد شده و منفور پنداشته میشود. هر کوششی در زمینۀ فرهنگ را نیکو و ارزشمند میدانیم و هر تلاشی در راستای نیرومندساختن زبان فارسی و ادبیات دری و فرهنگ ایرانی را پاس میداریم، بیآنکه دقیقهای نگاه نقادانهمان را از آن برگیریم، یا لحظهای در داوری سنجیده و بیرحمانهمان در موردشان درنگ کنیم. آنچهکه خود میآفرینیم را منشهایی خرد در عرصهای کوچک از سپهری عظیم از تمدنی کهنسال میدانیم. گستردگی این سپهر تمدنی و عظمت آن فرهنگ ایرانی را چندان نیک دریافتهایم که بهخاطر کوشش در آن مسیر، شادکام و شادمان باشیم و درعینحال خود را جز گوشهای کوچک از میدانی گسترده نبینیم. شاید گلی و ترنجی بر قالی پر نقشونگار فرهنگ ایرانی بیفزاییم، که رنگی و شکلی گستاخانه و نوظهور داشته باشد. اما این کار را با نگریستن به کل قالی انجام خواهیم داد، و زیبایی آن کل و جایگاه این جزء را از یاد نخواهیم برد.
ما در کنار دیگران هستیم، بیآنکه قواعدشان را یکسره بپذیریم. دوستدار همگان هستیم، بیآنکه از نقدشان و داوری دربارۀشان دست برداریم. ما فروتن و خاکسار عظمت کاری هستیم که دست بدان گشودهایم، از این روست که در آن عظمت سهیم هستیم، بیآنکه دستخوش خودشیفتگی گردیم. ما با دانش، با تخیل، و با اسطوره، آنچه را میآفرینیم که بارها و بارها در دورانهای پیشین و با دستمایههایی متفاوت آفریده شده بود. ما آن مسیرها را در یاد خواهیم سپرد و مسیر خویش را فراخواهیمگشود. شاید که راهی بر انبوه راهها و گلی زیبا بر فرشی بهارستان افزوده گردد.
4. عصری که ما را در خود پرورده است، دوران رواج بیانیهها و شعارها و اعلام سیاستهاست. ادبیات فارسی در دوران معاصر انبوهی از بیانیهها و سیاستگذاریها و تبصرهها و قانونها را در دامن خود پرورده است که درجۀ باروری و تأثیر آن بر هر چشم نقادی آشکار است. این نوشتار، بیانیهای از آن دست و شعاری از آن رسته نیست. ما حریمی ترسیم نمیکنیم تا خودیها را از دیگریها جدا کنیم. در پی پذیرفتن سبک خاصی از بیان و طرد سایر شیوهها نیستیم و بههمیندلیل هم مانیفست و بیانیهای را آماج نکردهایم. به جای آن، درفشی برداشتهایم و کاروانی گسیل کردهایم و چاووشی در انداختهایم تا همسفران را به جنبشی فراخوانیم. مقصد ناپدید است و راه ناشناخته و گذرگاه پرمخاطره و ناپیموده، اما جهت به سوی اختری تابناک است و سرزمین، مقدس و ورجاوند. گامهایمان بر خاک بارور زبان فارسی تکیه خواهد کرد و به سوی آفرینش معناهایی سزاوار و سنجیده و در خور، پیش خواهیم تاخت، با بیشترین بهرهگیری از دانش، لگامگسیختهترین پرواز تخیل، و دستودلبازانهترین برخورداری از اساطیر.
هرکس که برای اندیشه و تخیل و گمانهزنی خویش و دیگران احترامی قائل است، هرکس که به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی و منشهای غنی پنهان در آن دلبستگی دارد، و هرکس که همتی دارد و غایتی، همسفر ماست. خواه به لحنی کهن بگوید و خواه نو، چه به زبان دقیق دانش بنویسد و چه به گفتار رمزآلود خنیاگران و گوسانان، و هرچند داستانسرا باشد یا شاعر و رسالهنویس، او از ماست و با ماست. مایی که چیزی جا مانده در گذشته نیستیم، که جویندگان و شکارچیان دانشها و بینشهای گریزپای جاری در اکنون هستیم و فرزندان این حال شگفت. مایی که امروز و امسال و این قرن، زاده نشدهایم و نوآمدگانی بیسابقه و آشفتهتبار نیستیم، که دودمانمان تا آن افسانهسرایان دیرینۀ هزارههای دوردست، تا آن شاعران و حکیمان خردمند و تا آن درویشان و صوفیان و قلندران جهانگرد کشیده میشود. ماییم، که به پارسی از دانش، از تخیل، و از اسطوره میگوییم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.