موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
مشروح آخرین جلسۀ «ایران سرزمین اسطوره» با حضور مجید قیصری

نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری

06 مهر 1398 12:37 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری

شهرستان ادب: آخرین نشست از سلسله جلسات "ایران، سرزمین اسطوره" با بررسی داستان"آب" از مجید قیصری به کار خود پایان داد. در این نشست که با حضور مجید قیصری و اعضای یکشنبه‌های داستان برگزار شده بود،  مجید اسطیری به نقد و بررسی داستان "آب" از منظر اسطوره‌ای پرداخت. در ادامه ارائه‌ی اسطیری درخصوص این داستان را با هم می‌خوانیم:

 

سرچشمه شهادت؛ یحیی، سیاوش، حسین

«مجید قیصری» در داستان کوتاه «آب» که نخستین داستان مجموعۀ «نگهبان تاریکی» است از الگوی داستان سیاوش در شاهنامۀ فردوسی بهره جسته است تا داستان خودش را در بستر دفاع مقدس بیافریند.

در داستان «آب» جوانی به نام سیاوش حضور دارد که شباهت‌هایی با سیاوش شاهنامه دارد. این شباهت‌ها را می‌توان به این ترتیب برشمرد:

ـ عبورکردن از مرز و رفتن به دل دشمن:

در شاهنامه می‌خوانیم که سیاوش بعد از جنگ با تورانیان و شکست‌دادن آن‌ها از پدرش کاووس اجازه می‌خواهد تا از مرز بگذرد، اما کاووس رخصت نمی‌دهد و گفت: «از جیحون آن‌سوتر مرو، بمان تا افراسیاب بیاید».

افراسیاب، سپاه گرد می‌آورد که خوابی هولناک دید، ترسید و صلح کرد و برای آنکه پیمان نشکند بنا به ارادۀ سیاوش صدتن از کسان خود را گروگان داد و سیاوش پیمان بست.

اما کاوس هوسی دیگر کرد، به سیاوش پیام فرستاد که گروگان‌ها را بفرست تا بکشم و خود به سرزمین توران بتاز و پیمان را بشکن.

سیاوش نپذیرفت و چون بازگشتش به ایران محال بود از افراسیاب راهی خواست تا از توران بگذرد.

افراسیاب سپاه‌سالار و وزیری خردمند و خوب‌دل داشت به نام پیران، پیام سیاوش را با او در میان گذارد و به راهنمایی او به شاهزادۀ ایرانی گفت: «بیا و بمان از توران مرو». سیاوش رفت و ماند.

در داستان آب نیز سیاوش از مرز بین دوجبهه می‌گذرد و به میان نیروهای دشمن می‌رود.

ـ آب، مرز بین دوسپاه است:

در داستان شاهنامه، رود جیحون مرز بین دوسپاه است و در داستان آب هم یک چشمه، مرز بین نیروهای ایرانی و نیروهای عراقی است که انگار به‌عنوان مرز پذیرفته شده است.

ـ رفتن سیاوش به میان دشمن، پیام‌آور صلح است:

مرحوم شاهرخ مسکوب در کتاب ارزشمند «سوگ سیاوش» دربارۀ نقش سیاوش می‌نویسد:

«دوگانگی اساطیر یک‌ چند در حماسه از میانه برخاست و همۀ جهانیان (ایران و توران) در این شاهزاده به هم پیوستند. شاید به یاری این سرچشمۀ خورشید هرکسی چشمی به روشنی گشود».

در داستان آب هم سیاوش با پیام صلح و جبران اشتباه برادرش به میان دشمن می‌رود.

ـ رفتن سیاوش به میان دشمن بی‌بازگشت است:

در داستان شاهنامه، سیاوش به تضریب گرسیوز مورد غضب افراسیاب قرار می‌گیرد و شهید می‌شود. در داستان آب هم سیاوش به محض ورود به میان نیروهای دشمن، مورد حملۀ آن‌ها قرار می‌گیرد و شهید می‌شود.

ـ شهادت سیاوش با شهادت امام‌حسین(ع) پیوند خورده ‌است:

مرحوم مسکوب دربارۀ پیوند سوگ سیاوش با سوگ امام‌حسین (ع) می‌نویسد:

شهادت سیاوش نیز وابسته به عالم بالاست، اما او نمی‌توانست در نظر مسلمانی مؤمن مبشر نجات باشد؛ زیرا این موهبت را هردینی از راه خود به پیروانش نوید می‌دهد و انجام آن را از بزرگان و مقدسان خود چشم دارد. در نظر چنین مسلمانی سرگذشت آن نامراد هشدار و عبرت است، نشان بیداد قوی‌دستان دنیادار و مظلومی پاکان و پیروزی نهایی حقیقت بر کذب است. دنیای فانی، جنت افراسیاب و جهنم سیاوش است و آخرت باقی به عکس، اما دیگر او را در مقام آن برگزیده‌ای که با رسالتي آسمانی روزگار را دگرگون کند، نمی‌دانند. از مسلمانی ایرانی که در آب و هوای سنت‌های اساطیری و فرهنگی خود می‌روید، محتمل است که سیاوش را در چنین مقامی احساس کند. در پس چنان تصویر خودآگاهی از افسانه، شاید چنین دریافت ناخودآگاهی نیز خفته باشد، اما این دریافت نمی‌تواند به خودآگاه مرد مسلمان راه یابد؛ زیرا هرچند مجوسان اهل کتابند، ولی رستگاری و معاد تمهیدات دیگری دارد. چون «عالمی دیگر ساخته شد، آدمی دیگر بباید ساخت».

و این آدم دیگر حسین علی شهید کربلاست. سیاوش الهی جای خود را به او واگذاشت و تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.

باری آن سنت شهادت و سوگواری برای سیاوش که تاریخ بخارا بدان اشاره‌ای کرده ظرفي به از این نمی‌یافت. آنچه با نظام فکری دین جدید هم‌ساز نبود، فراموش شد و آنچه ماند از اختلاط با وقایع تاریخی و داستانی دیگر اسطورۀ امام‌حسین و شهادت او و یارانش را فراهم ساخت. کارکرد این تحول ناخودآگاه و بسیار پنهان در بطن تصورات مؤمنان بود. از همین‌رو نشانه‌های آن نیز در ادبیات کتبی و حتی شفاهی زبان‌های ایرانی و فرقه‌های مذهبی ایرانیان سخت نادر است. ازجمله در سرودهای دینی «یارسان روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و سیاوش و امام‌حسین و سپس به باباطاهر و دیگران... حلول کرد.

بدین‌گونه حسین علی پس از سیاوش و یحیی و دیگران می‌آید و شهادت او صورت دیگری است از مرگ آنان. در این‌جا شهید تازه پیشینیان را به فراموشی نمی‌افکند، بلکه در سلسلۀ شهیدان با آن‌ها درآمیخته می‌شود. ذات پروردگار در برگزیدگانی حلول می‌کند و عجب آنکه همین برگزیدگان شهید می‌شوند.

در داستان آب هم اشاره‌های روشنی به واقعۀ کربلا و عقاید شیعه است، ازجمله دوجملۀ پایان داستان (ما که از خوردن آب خاطرۀ خوشی نداشتیم، رفتن سیاوش بدترش کرد. مگر می‌شود آب خورد و به یادش نیفتاد) و به‌شدت این شعر را به ذهن متبادر می‌کند که زبان حال حضرت اباعبدالله (ع) است:

شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی

شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید

اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی

و یا هنگامی که از غریبی یا شهیدی خبری شنیدید، بر من ندبه کنید

فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی

من، نوادۀ [پیامبر] هستم که مرا بی‌گناه کشتند

وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی

و پس از آن از روی عمد، مرا پایمال سم اسبان کردند

از شباهت‌های دیگر شهادت سیاوش با شهادت امام‌حسین (ع) این است که سیاوش را سر می‌برند.

هم‌چنین اشارۀ سیاوش به «قاموس» می‌تواند اشاره به مرام حسینی باشد. یا این جمله اشارۀ واضحی به بستن آب روی کاروان امام‌حسین(ع) دارد: یک بار تاوان بستن آب را داده ‌بودند و دیگر تکرار نمی‌کردند.

در جمع‌بندی مطالب مطرح‌شده می‌توان گفت «مجید قیصری» موفق شده با بهره‌گیری از الگوی تکرارشوندۀ «شهید» در داستان سیاوش شاهنامه و سرگذشت حضرت اباعبدالله (ع) داستانی امروزی و عمیق خلق کند. آنچه مورد نظر نویسنده بوده، اهمیت صلح و نوع دوستی است که در اسطورۀ «آب» و چشمۀ بین دوجبهه متجلی شده و باید آن را حرمت نهاد. نقش ویژه‌ای که آب در داستان دارد و مایۀ صلح است، نشان می‌دهد که نویسنده به نقش ویژۀ آب در آیین مهرپرستی و هم‌چنین قرآن کریم بی‌توجه نبوده ‌است. این که نیروهای ایرانی و عراقی از یک چشمه آب می‌خورند، اشارتی است به آیۀ 60 سورۀ بقره:

۞ وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاک الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ کلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ کلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ

و (به یاد آرید) وقتی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد، به او گفتیم: عصای خود را بر سنگ زن، پس دوازده‌چشمۀ آب از آن سنگ جوشید و هرسبطی آبشخور خود را دانست (و گفتیم) از آنچه خدا روزی شما ساخته بخورید و بیاشامید و در زمین به فتنه‌انگیزی و فساد نپردازید.

می‌توان این‌گونه تأویل کرد که نیروهای دوطرف جبهه از یک سبط و یک نسل و نژاد هستند که از هم جدا افتاده‌اند.

نویسنده از شخصیت اسطوره‌ای سیاوش که حاضر نشد اسرای تورانی را بی‌دلیل بکشد، استفاده کرده و شخصیت سیاوش داستان خودش را خلق کرده است. ایرج که برادر او است، حرمت چشمه و صلح را نگه نمی‌دارد و یک سرباز دشمن را می‌کشد و سیاوش تصمیم می‌گیرد خون‌بهای سرباز کشته‌شده را با اسارت و با جان خودش بدهد. هم‌چنین نویسنده با اشاره‌های دقیقی که دارد از ظرفیت قرینه‌سازی سیاوش با امام‌حسین (ع) به خوبی استفاده نموده ‌است.

در پایان، دیگر اعضای جلسه به ارائه نظرات خود در خصوص این داستان و ارائه مجید اسطیری پرداختند.

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
  • نقد و بررسی داستان «آب» از مجید قیصری
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.