شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری تسنیم: پیگیر کارهای بعضی از نویسندهها و کارگردانها که باشی، چیزهای جالبی دربارۀ درونیاتشان میفهمی. مثلاً اگر کارهای حسن فتحی را دنبال کنید به چند نکتۀ شاید مهم دست مییابید. نخست اینکه حسن فتحی انگار چیزی را در گذشتههای خیلی دور جا گذاشته است. چیزی شبیه عشق و فتحی حالا بعد از سالها، دربهدر دنبالش است. برای همین در تمام کارهایش دنبال یک عشق اسطورهای و ستودنی است. مانند کسی که چیزی را تجربه کرده باشد و حالا دلش بخواهد آن را به همه نشان بدهد و به همه بگوید که شما هم همچین حسهای نابی را تجربه کنید؛ وگرنه زندگیتان پشیزی نمیارزد.
دوم آنکه اگر به حسن فتحی بگویند بین دورۀ قاجار و پهلوی یکی را انتخاب کن، من شک ندارم که جناب کارگردان بدون ثانیهای فکر میگوید: قاجار. قاجار را با تأکید میگوید طوریکه جای هیچ شک و ابهامی و حتی سؤالی برایت نمیگذارد. این را میشود از شخصیتهای دوستداشتنی فیلمهایش فهمید از زینتالملوک اسطورهای و فخرالزمان مغرور اما دلنشین فیلمهایش.
وقتی زینتالملوک در زندان روبهروی زهره نشسته و از عشق قدیمیاش میگوید و بین آن خاطرات دور هم گریزی میزد به حوادثی که بین قجر و پهلوی افتاد، با دیدن صورت پر از غم زینتالملوک که انگار نمایندۀ تمامقد قجر است تو هم طرفدار قجر میشوی؛ حتی اگر بدانی اگر زینتالملوک یا فخرالزمان دوستداشتی نبو، دلت میخواست تمام قجریها و دمودستگاهشان را نیستونابود کنی.
سوم اینکه حسن فتحی علاقۀ خاصی به حوادث دهۀ بیست دارد؛ علیالخصوص کودتای ۲۸مرداد. این سهگانه چیزهایی است که در تمام کارهای فتحی میبینیم.
به کارهای جناب محمدرضا خبوشان هم که دقت کنیم به چند نکته پی میبریم. اینکه خبوشان مانند حسن فتحی دنبال یک عشق اسطورهای است. تمام کارهای خبوشان با رگههای از عشق و محبت شروع میشود.
خبوشان در نیمۀ اول همۀ کتابهایش از عشق میگوید. به طوریکه عشق پررنگتر از بقیۀ موضوعهای کتاب است. عشق در داستانهای خبوشان باعث آگاهی در شخصیت اول داستان میشود؛ بهطوریکه گویا رسالت عشق آگاهیبخشیدن به شخصیت داستان است و وقتی این رسالت را انجام داد عشق آرامآرام از زندگی شخصیتها بیرون میرود و شخصیت اول داستان به بُعدهای دیگر زندگی میپردازد.
مانند البرز کتاب عاشقی به سبک ونگوگ که ابتدا بهخاطر عشق به نازلی وارد سگدانی میشود و همانجا چشمش به روی حقیقت باز میشود. یا در کتاب موهای تو خانۀ ماهیهاست، این دختر غاضریه است که دست شخصیت اول داستان را میگیرد و با خودش میکشد تا واقعیت را ببیند.
دومین چیزی که خبوشان بهشدت به آن علاقهمند است، «تاریخ» است. خبوشان میداند که مردم کشورش تاریخ نمیدانند یا به حافظۀ تاریخی مردم سرزمینش اعتبار چندانی نیست؛ پس وظیفۀ خودش میداند برای مردمش تاریخ بگوید. بین کلمهها و داستانها و آدمهای قصههایش مثل یک پدر مینشیند و قصۀ روزهای دور را میگوید.
خبوشان برایش فرقی ندارد، مخاطبش نوجوان باشد یا جوان یا بزرگسال. هربار که فرصتی دست میدهد و قلم دست میگیرد، از تاریخ میگوید.
کتاب موهای تو خانۀ ماهیهاست حکایت همین قصهگوییهاست.
خبوشان در کتاب موهای تو خانۀ ماهیهاست قرار است قصۀ قیام مردم ورامین را بگوید. نویسنده خیلی شاعرانه در این کتاب توانسته قیام مردم ورامین و روستاهای اطراف آن را به سال۶۱ق گره بزند. دختر غاضریه از روزهای دور سال۶۱ق میگوید و پسرنوجوان روستایی، راوی سال ۱۳۴۲ش است.
دختر غاضریه و پسرنوجوان روستایی با روایتهای موازی سعی دارند بخشی از تاریخ را برای مخاطبهایشان با زبان داستان بازگو کند.
شاید ایرادی که میتوان به کتاب گرفت این است که کتاب برای ردۀ سنی نوجوان، زود و برای بزرگسالان دیر است؛ یعنی مخاطب این کتاب جوانان هستند نه نوجوانان یا حتی بزرگسالان.
البته این ایراد بیشتر به انتشارات و حوزۀ نشر وارد است؛ چون ردهبندی کتابها در ایران فقط، به دو گروه کودکونوجوان و بزرگسال تقسیم شده است.