شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: رمان شاهکشی روایتگر خانوادهای قمی در بستر تاریخ معاصر ایران میباشد. پدر خانوادۀ سخنور، طلبهای است که در ماجرای فیضیه به شهادت رسیده است. با شهادت پدر توسط حکومت، قوام و انسجام خانواده از دست رفته و اعضای خانواده با مشکلات متعدد روبرو شدهاند. خواهر و برادر سهراب به گروههای مبارز با گرایشهای چپ متمایل شدهاند. مادر خانواده هم دچار مشکلاتی شده است. سهراب، پسر دیگر خانواده که بسیار محافظهکار و تا حدی ترسوتر از بقیه میباشد، زمام زندگی را از دست داده و به فکر انتقام و قتل شاه افتاده است، آن هم در جشنهای 2500 ساله در تخت جمشید.
داستان به شکل اولشخص روایت میشود، از صافی زبان و ذهن شخصیت اول این رمان؛ یعنی سهراب سخنور. رمان شاهکشی ماجرای انسان مشوش و متوهم را در ایران معاصر بیان میکند.
نثر این رمان، بسیار روان و بدون تکلف، پیچیدگی و بدون سکته با روایتی سرراست است که خواننده را با خود همراه میکند. هرچند از بازیهای کلامی خبری نیست، اما در بخشهایی از کتاب با تکههای جالبی روبرو میشویم؛ مانند مگسکشی در تقابل ظاهری و معنایی با عنوان کتاب «شاهکشی».
به لحاظ درونمایه و محتوا، رمان شاهکشی روایت یک چگونگی است؛ چگونه خشم و عصبانیت ناشی از مواجهه و زیست دائمی در شرایطی که در علوم سیاسی دیکتاتوری و استبداد خوانده میشود، یک جوان تحصیلکرده و تا حد زیادی محافظهکار به را به نقطهای میرساند که اسلحه دست بگیرد برای قتل عالیترین مقام سیاسی کشور.
قصد و دلیل سهراب برای این اقدام چیست؟ سهراب در مواجهه با قتل پدرش دو احساس را توأمان با هم تجربه میکند؛ خشم و اندوه. اندوه در مواجهه با مرگ و فقدان پدر که رکن محکم ذهن هر فرزند و ستون خانواده است و خشم در مواجهه با نوع مرگ پدر و برخورد حاکمیت با خانوادۀ سهراب.
پدر سهراب، عنصر نامطلوب از منظر نظام سیاسی محسوب میشود؛ پس باید به صورت فیزیکی حذف گردد و خانوادۀ او نیز به همین واسطه حق سوگواری معمولی ندارند که هیچ، حتی مستحق رفتارهای توهینآمیز هستند و از این جهت احساس دیگری که در اعضای خانوادۀ سخنور، بهویژه سهراب، شکل میگیرد حس تحقیر است. اینجا ادراک دیگری اضافه میشود؛ تحقیر در کنار خشم و اندوه.
با همۀ این اوصاف خود سهراب هم دقیق نمیداند چرا میخواهد دست به قتل شاه بزند. هربار که از قصدش برای ترور میگوید، به یک مسئله اشاره میکند، مسائلی که گاهی با هم متناقض هم هستند؛ این که نمیداند چرا میخواهد دست به قتل بزند، ناشی از گسست معرفتی است؛ یعنی سهراب خودش نتوانسته به تحلیل راجع به قصدش مبنی بر قتل شاه برسد. این گسست معرفتی ناشی از تشویش ذهنی اوست.
تجربۀ زندگی در جامعهای که خفقان و بُعد امنیتی بر زندگی عادی مردم سایه بیندازد و یک نفر محور تصمیمات قرار گیرد و همۀ مناسبات در نسبت با او تعریف شوند، ساحات مختلف وجود انسان را تحتالشعاع قرار داده، او را به بنبست میرساند، تعادل فکری و روحی او را میگیرد، مضطربش میکند و این عدم تعادل خود باعث ایجاد تشویش و تلاطم درونی میشود. همۀ اینها در کنار هم منجر به توهم و نهایتاً رفتارهای غیرعادی، رادیکال و خشن میشود.
یکی از نشانههای عدم تعادل در ذهن فرد، صدای ذهن و میزان حرّافی او در همین دنیای ذهنی خودش است که بهوضوح و با مهارت در شاهکشی به تصویر کشیده شده است. سهراب حدیث نفس و واگویههای وحشتناکی با خود دارد. این ماجرا وقتی حادث میشود که میزان عقلورزی در فرد افت میکند. عقل افسار زبان است. افسار را که برداری، زبان میتازد؛ چه در عین چه در ذهن.
شاهکشی از فرجام جامعۀ تکصدایی و استبداد میگوید. هشت سال ترس و تردید و فشار چه بر سر جوان تحصیلکردۀ ایرانی میآورد که او را درحالیکه از محافظهکارترین افراد جامعه است، چنان دچار توهم و تردید و استیصال میکند که توهم بر عقلانیت غلبه کرده و در نهایت عنصری عصیانگر در جامعه میشود و تصمیم میگیرد که بکشد، به قیمت کشته شدن.
هرچند این رمان در بستری از زمان در تاریخ معاصر ایران، یعنی زمان پهلوی دوم و جشنهای 2500 ساله روایت میشود، اما وقایع تاریخ مصرف ندارد. اگر عنصر زمان خاص و وقایع خاص، مانند جشنهای 2500 ساله، را از این رمان حذف کنیم حالات و آنات انسان دیکتاتورزده را در هر زمانی چون آیینه مقابل خود میبینیم. انسان تعادل از دست داده و عامل به رفتارهای هنجارشکنانه. شاهکشی کمک میکند به فهم وضعیتی برسیم که منجر به انقلاب در تاریخ معاصر ایران شد.
از جانب دیگر این رمان خط بطلان روی یک روایت نخنماشده از تاریخ معاصر ایران است. روایت رایج و سطحی در باب مبارزه با محمدرضا شاه این است که آیت الله خمینی به عنوان زعیم تشیع رهبری با شاهی بیدین و لائیک را به عهده داشت، درحالیکه نمایشهای مذهبی و گزارههای دینی در بخشی از گفتار و رفتارهای محمدرضا قسمتی از واقعیت آن روزهای ایران است که طرفدارانی هم داشته است.
شاه بیدین؟ نه! شاه شیعه! محمدرضا پهلوی پادشاه شیعۀ کشوری شیعی بود. نویسنده در این رمان به جای پرداختن به آن ماجرای نخنماشده، بخشی از تمرکز خود را به اختلاف مذهبیها در راه مبارزه گذاشته است و از این جهت که تن به این قرائت رسمی و ضعیف نداده، قابل تحسین است. این به رعایت انصاف در روایت بسیار نزدیکتر است.
ایرانی معاصر گریزی ندارد جز اینکه برگردد و از گذشتهاش بخواند، به گذشتهاش نگاه کند و حتی خیره شود تا وضعیت کنونیاش را درتاریخ معاصر درست رصد کند. او تا وضعیتش را درست نبیند و نفهمد، امکان کنشگری صحیح نخواهد داشت.
خشم و استیصال یک روانپریشانشده به وقت شاهکشی را باید خواند.