شهرستان ادب: این هفته در پانزدهمین مطلب «در اخبار نبشته است»، خبرهایی داریم از تأثیر سال نوی میلادی بر ادبیات، سفر یک نویسنده مشهور به ایران، پیشبینی ظهور دیکتاتوری ترامپ، انتشار یک فرم جنجالی در یکی از انتشاراتیها، حاشیهای تازه برای استاد شفیعی کدکنی و اعلام سرانه مطالعه در کشورمان. از شما دعوت میکنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید:
1همانطور که میدانید با شروع این هفته، سال میلادی نیز نو شد. اما نو شدن سال ارتباطی با عالم ادبیات دارد: کتابها همگی حق چاپ و نشر یا به قول انگلیسیزبانها کپیرایت دارند و هر سال که میگذرد کتابهای تازهای این حق را از دست میدهند و به صورت مجانی عرضه میشوند. با این آثار میتوان هر کاری کرد، از جمله ساخت فیلم یا ترجمه. هرچند ما در ایران خدا را شکر چنین مشکلی (!) نداریم، البته برای عرضه فیلم در خارج از کشور چرا، دچار مشکل میشویم. از جمله اگر خاطرتان باشد داریوش مهرجویی با شکایت وکلای سالینجر، نویسنده مشهور دچار دردسر شد و به همین خاطر فیلم «پری» که اقتباسی از سالینجر بود، نتوانست در خارج از ایران اکران شود. امسال هم کتابهای کلاسیک قدیمی متعددی آزاد شدند و بنابراین میتوان آنها را کپی کرد. آثاری از جبران خلیل جبران، اسکات فیتزجرالد، آگاتا کریستی، رودیارد کیپلینگ، کاترین منسفیلد، رابرت فراست، توماس مان و مارسال پروست از این جملهاند. در میان آثار که به اموال عمومی تبدیل شدند، یکی هم کتاب مشهور «پیامبر» اثر خلیل جبران است که در آغاز نویسنده و شاعری مشهوری نبود، به همین دلیل کتابش فقط در 1500 نسخه منتشر شد. در کمال حیرتِ ناشر، این کتاب با عنوان «پیامبر» با استقبال مخاطبان رو به رو شد و فقط 9 میلیون نسخه از آن در آمریکای شمالی به فروش رفت. وقتی کتابی وارد حوزه عمومی میشود هر کسی میتواند نسخه دیجیتال، صوتی، و حتی چاپیاش را آزادانه بفروشد. طرفداران این نویسندگان میتوانند دنباله این آثار را بنویسند و حتی شخصیتی داستانی را از این آثار وام بگیرند. نمونه این نوع آثار هم داستان پرفروش «غرور و تعصب و زامبیها» در سال 2009 بود. طی سالهای آینده باید منتظر کتابهای معروفتری هم خواهیم بود زیرا دهه 1920 میلادی سال حاصلخیزی در ادبیات غرب بوده است و نویسندگانی چون ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی و ویرجینیا وولف پا به عرصه گذاشتند. 2در هفته گذشته یکی از نویسندگان برجسته الجزایری با نام واسینی الاعرج همراه با همسرشان مهمان کشورمان بود. او تاکنون سه بار نامزد «جایزه بینالمللی داستان عربی» یا به قول رسانهها بوکر عربی بوده است و به زبانهای فرانسه و عربی مینویسد. او همچنین در دانشگاه سوربن تدریس میکند. مدیر گروه مطالعات زنان پژوهشگاه علوم انسانی درباره این نویسنده توضیح داده است: «آقای الاعرج پیش از این در سال 1393 به دعوت ما در همایشی با عنوان "ادبیات معاصر الجزایر" به تهران سفر کردند. به تازگی و به دنبال تماسی که با ایشان داشتیم ابراز علاقه کردند که مطالبی درباره نسبت ادبیات و سینما برای ایرانیان ارایه کنند، مطالبی که در دانشگاه سوربن هم به تدریس آنها پرداختهاند. به همین منظور دعوت ما برای حضور در همایشی با عنوان "همآوایی قلم و دوربین" را پذیرفتند.» این همایش سه روزه با همکاری بنیاد سینمایی فارابی و مدرسه ملی سینما در تهران برگزار میشود و طی آن به خوانش ایرانی از آثار واسینی الاعرج میپردازند. این برنامه حاصل مطالعه جمعی دانشجویان ایرانی از آثار این نویسنده و ارائه نظراتشان درباره جهان داستانی اوست. هوشنگ مرادی کرمانی، مسعود کیمیایی و چیستا یثربی نیز در جلساتی با این نویسنده حضور مشترک خواهند داشت. الاعرج متولد 1954 در شهر تلمسان الجزایر زاده شده است. تحصیلات خود را در کشور زادگاهش و نیز در سوریه تا مقطع دکترا به پایان برد. او تا 1994 در دانشگاه الجزایر و از آن زمان در دانشگاه سوربن به تدریس ادبیات مشغول است. داستانهای او بیشتر به مشکلات تاریخی کشورش الجزایر میپردازد. «خاکستر شرق» و «خانه اندلسی» از جمله رمانهای او به شمار میروند. 3جویس کارول اوتس از جمله پرنویسترین نویسندگان امروز محسوب میشود و حالا در هشتاد سالگی، در این زمینه از جمله رکوردداران است. در سال 2007، یک نشریه ادبی در توصیف او نوشته بود: «او بیش از هفتصد داستان کوتاه منتشر کرده است، یعنی بیش از مجموع داستان کوتاههای چخوف، موپاسان و رودیارد کیپلینگ. بعید است مجله ادبییی باشد و اوتس در آن داستانی منتشر نکرده باشد.» رمان تازه این نویسنده برجسته، «حوادث تصادفی هنگام سفر در زمان»، به دلایل دیگری جنجالی شده است: نگارش این اثر در سال ۲۰۱۱ آغاز شد و پیش از انتخاب ترامپ به ریاستجمهوری به پایان رسید، اما چنان شباهتی به دورانِ ترامپ دارد که حتی خود نویسنده نیز دچار حیرت شده است: «حس عجیبی دارم که رمانم انگار –بهوضوح!- درباره دوران سیاه ترامپ است؛ ولی درواقع نبود و نیست، چون سالها پیش تمام شده بود.» ماجرای این رمان در آیندهای خیالی میگذرد، در کشوری خشونتطلب با نام «ایالات بازسازیشده آمریکای شمالی». در این کشور فرضی، قانون اساسی کشور ملغی شده است و کشور به صورت رسمی نژادپرست و دشمنِ خارجیهاست. قهرمان داستان در این دیکتاتوری، دختری دبیرستانی به نام آدرین است که شبیه همکلاسیهای خودش نیست و بنابراین برای چنین کشوری مشکلآفرین است. آدرین میگوید: «من دانشآموز پرخاشگری نبودم اما در مقایسه با همکلاسیهای رام و سربهراهم، که بعضیهاشان عین عروسکی چروک پشت میزهایشان کز میکردند و صدایشان درنمیآمد، شاید آدرین توی ذوق بزند.» شباهتهای این رمان با آمریکای ترامپ البته بیشتر از اینهاست، از عریان شدن خشونت گرفته تا زیر پا گذاشتن حقوق شهروندان کشور خودشان و طرد و تحریم کشورهایی که با آنها نیستند. اوتس میخواسته است هجونامهای سیاسی بنویسد اما گویا داستانش واقعگرایانه از آب درآمده است! 4در هفته گذشته، فرمی که تصویرش را میبینید با عنوان «درخواست بررسی اثر در نشر چشمه»، منتشر شد که جنجال زیادی برانگیخت. برخی وجود چنین فرمی را از اساس انکار کردند و معتقد بودند که چنین چیزی ممکن نیست وجود داشته باشد، عدهای با آن سوالات شوخی کردند (بخصوص با پرسشهایی نظیر «اعتقاد شما به رابطه نویسنده، کافه و سیگار» یا «نظر شما درباره فوتبال تماشا کردن»)، عدهای این روش را «فاشیستی» و نوعی «تفتیش عقاید» نامیدند و کسانی نیز از این شیوه دفاع کردند. حالا مدیر نشر چشمه وجود این فرم را تأیید کرده است و درباره آن توضیحاتی داده است: «فرمی که درباره آن صحبت میشود، چیز جدیدی نیست. معمولا هر نویسنده یا مترجمی که به ناشری باسابقه و حرفهای مراجعه میکند، موقع تحویل اثرش نظیر چنین فرمی در اختیارش قرار میدهند شامل یکسری سوال دربارهی سوابق نویسنده، کارهایی که کرده و دانشش.» این ناشر درباره پرسشهای جنجالی توضیح داده است: «دستهی دیگر سوالهای ما در این زمینه بود که قدری با تخیل نویسنده آشنا شویم، مثلا "نظرشان دربارهی تماشای فوتبال چیست؟"، "چقدر به رابطه نویسنده و کافه و سیگار اعتقاد دارند؟" و "دربارهی رابطه ناشر و مولف چه فکر میکنند؟" دستهی دیگر سوالها دربارهی میزان آشنایی نویسنده و اشرافش به مسائل روز جامعه بود و فکر میکنم چیزی که بیشتر سوءتفاهم درست کرد این سوالها بود؛ اینکه نظرشان راجع به تاریخ ده سال اخیر و مسائلی که دوروبر ما در منطقه اتفاق میافتد چیست؟» مدیر نشر چشمه وجود چنین فرمی را به دلیل ترافیک آثار ارسالی به انتشاراتشان مربوط دانسته است و گفته است: «در عرض هشت ماه دویست فرم پرشده به دفتر ما رسید و هیچکدام از این دویست صاحب قلم تلقی منفی از این پرسشنامه نداشتند. فقط یک نفر در فضای مجازی اعتراض کرد.» او در پایان هم سوال قابل تأملی پرسیده است: «همهی اینها آدمهای عاقل و بالغی بودند، اگر با این پرسشها مشکلی داشتند چرا بایستی این فرم را پر میکردند؟» 5یکی دو هفته پیش، در همین ستون خبری خواندیم از ابراز فروتنی محمدرضا شفیعی کدکنی در آیین بزرگداشت محمدعلی موحد. هفته گذشته نیز دوباره حاشیهای تازه دامن این استاد بیحاشیه را گرفت که احتمالاً همه شنیدهایم. قصد ما در اینجا البته نوشتن از حاشیهها نیست، فقط میخواهیم به این بهانه یادی از بزرگان فرهنگ ایران بکنیم. ضمن اینکه ماجرایی که برای استاد شفیعی پیش آمد بار دیگر نشان داد که مردم برای ستونهای فرهنگ کشورمان ارزش قائلند و قدر آنها را میدانند. خبری که موجب ناراحتی دوستداران ادبیات شد این بود: محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد برجسته دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، در اتفاقی نادر، از ورود به دانشگاه بازماند. روز سهشنبه یازدهم دیماه، بهرغم حضور دانشجویان در کلاس درس، کلاس به علت عدم حضور استاد تشکیل نشد. در ابتدا اعلام شد که انتظامات مانع از ورود شفیعی کدکنی به دانشگاه شده است چون کارت پرسنلی خود را همراه نداشته است. یکی از استادان دانشگاه، که طبق روال چنین خبرهایی نامی از او در متن گزارش نیست، به خبرگزاریها گفته بود: «سالها قبل هم علامه همایی پس از بازنشستگی برای رفع مشکلات استادان به دانشگاه میآمد که یکبار نگهبان با او برخورد میکند که چرا در ساعت غیراداری وارد دانشگاه میشود و همین برخورد نگهبان سبب قطع ارتباط علامه همایی با دانشگاه تهران میشود.» اما واقعیت ماجرای مربوط به استاد شفیعی کدکنی، چنانکه میلاد عظیمی نوشته است، این بود که «آن دری که استاد با ماشین از آن وارد دانشگاه میشوند، بسته بود و اصلاً دربان و نگهبانی در آن محل حاضر نبوده که از استاد کارت مطالبه بکند یا نکند. استاد وقتی با در بسته مواجه شدند، برگشتند و به خیابان انقلاب رفتند. از یک منظر این همه بازتاب به این خبر امیدبخش است و نشان میدهد مردم ما چقدر خادمان فرهنگ ایران را دوست دارند.» 6سرانه یا میزان مطالعه یا به زبان خودمانی زمانی که فرد سالانه صرف خواندن کتاب میکند، عامل مهمی در شناخت جوامع مختلف است. افرادی که با کتاب مأنوسند میدانند که شخصِ کتابخوان با کتابنخوان از زمین تا آسمان فرق دارد: افرادی که مطالعه میکنند تمرکز بهتری دارند، دایره لغاتشان گسترش مییابند، از پسِ چالشهای زندگی بهتر برمیآیند، مغزشان فعال میماند، روز به روز بر آگاهیهایشان افزوده میشود و نتایج دیگری که حتما خودتان اطلاع دارید. در عین حال، سرانه مطالعه ما ایرانیها هم از جمله اسرار است، طوری که همین دو سه ماه قبل مدیرعامل خانه کتاب گفته بود: «واقعیت این است که سرانه مطالعه، مسئلهای نیست که بتوانیم به همین سادگی آن را مشخص و اعلام کنیم. استخراج و اعلام عدد مربوط به سرانه مطالعه و یا کتابخوانی، نیاز به انجام پژوهشهای عظیم با استفاده از سنجههای بزرگ دارد و باید شاخصهای کتابخوانی ما مشخص باشد.» او در پایان ابراز امیدواری کرد که در سالهای آینده آمار دقیق مربوط به کتابخوانی در ایران، به دست بیاید و اعلام شود. حالا مرکز آمار ایران، هفته گذشته اعلام کرد که «سرانه مطالعه ایرانیها در ماه به طور متوسط ٧ ساعت و ٤١ دقیقه بوده است که از این میزان، سرانه مطالعه قرآن و ادعیه ٣ساعت و ٧ دقیقه و سرانه سایر کتب غیردرسی ٤ ساعت و ٣٤ دقیقه بوده است.» در ادامه خبر آمده است که سرانه مطالعه شامل مطالعه کتاب، مطالعه روزنامه و سایر نشریات بوده و در این طرح در زمینه کتاب، مطالعه کتاب غیردرسی، هم چاپی و هم الکترونیکی پرسیده شده است. مطالب این هفته، از نوشتههای هفته گذشته خبرگزاری ایسنا، مهر، ایبنا، ایندیپندنت، نیویورکتایمز و با همکاری گروه ترجمه شهرستان ادب گردآوری شده است.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز