نگاهی به کتاب راهبندان، مجموعه رباعیات میلاد عرفانپور
خوف و رجای شاعر تبعیدی شهر | یادداشتی از عباس احمدی
16 دی 1397
13:10 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.75 با 4 رای
شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: راهبندان تازهترین مجموعهشعر میلاد عرفانپور شاعر جوان و خلاق سرزمین ماست که در شمارگان هزار نسخه در بهار 1396 توسط انتشارات شهرستان ادب در قطع جیبی به چاپ رسیده است. البته این نهمین اثر شعری مستقل این شاعر شیرازی به شمار میرود که اکثر آنها نیز همچون راهبندان در قالب رباعی سروده شدهاند و اینروست که عرفانپور را بیشتر به عنوان رباعیسرا میشناسند.
راهبندان مجموع 73 رباعی است که مقدمه و یادداشتی از شاعر و معلم نامآشنای همروزگار ما - مرتضی امیری اسفندقه- را نیز بر پیشانی خود دارد. ایشان راهبندان را حاصل سرایش طبع شاعر در فاصلۀ میان اداره و خانه و در شلوغی خیابان و پشت چراغ قرمز دستور و راهبند حریق سروده است. امیری، رباعی را چهار سمتوسوی اصلی شعر پارسی میداند. راقم حقیر این سطور اما این نکته را بهخوبی درک نمیکند. درواقع بهغیر از خیام نیشابوری، کدام شاعر کلاسیک را- هرچند قوی در سرودن رباعی – میشناسیم که به قصاید و غزلیات و ترجیعات و ترکیباتش فخر نکند و آخر دیوانش هم چند رباعی قطار نکرده باشد که یعنی مثلاً ما رباعی گفتن هم بلدیم!؟ اما با سخن خود میلاد در مقدمۀ کتاب چارهها موافقترم؛ که پس از انقلاب اسلامی شاهد حیات مجدد و بازرویش قالب رباعی بودهایم و میلاد عرفانپور در کنار شاعران معاصری چون بیژن ارژن و جلیل صفربیگی، از جملۀ این رویشها و نگاههای متفاوت در رباعی امروز است. رباعیسرایی که خیلی دنبال مهندسی معکوس و ایجاد ضربه در مصراع آخر رباعی هم البته نیست. راهبندان را میتوان ادامه و یا حتی مکمّل دفتر قبلی رباعیات عرفانپور، یعنی ناخوانده، دانست. شاید از روی نام مجموعۀ راهبندان هم بتوان دریافت که با اشعاری پادشهری روبرو هستیم. چیزی که تکوتوک در کتاب ناخوانده هم بود. خاصه آن رباعی درخشان که بیت دومینش این است: «در شهر خیابان به خیابان گشتم / آنقدر که آگهی است، آگاهی نیست!» و شاید بد نبود اگر در مجموعۀ حاضر نیز تکرار میشد؛ اما ظاهراً تنها یکی از بخشهای راهبندان به موضوعات گرفتاری انسان معاصر در مظاهر شهری میپردازد؛ فصل سوم با نام «آواز پرندگان تبعیدی شهر». این فصلبندی البته نوعی تشخصبخشی به قالب رباعی بهعنوان یک شعر کامل و مستقل است و باز هم البته که بیژن ارژن پیشتر در مجموعۀ بیهمشدگان از این تمهید بهره برده است. عناصر شهری در رباعیات این بخش بدیهتاً فراوانند که به ساختار رباعی کمک میرساند: راهبندان، آلودگی، دود، رفتگران، گلفروش، چهارراه و... . اما اگر چندباری کتاب را با نگاه معنامحور بخوانیم، پی میبریم که شاعر، بیدلیل رباعیات را در فصول مختلف از هم جدا نکرده است. نمیدانم، شاید اگر شاعر هفتادرباعی با مضمون شهر داشت، به گمان خیلیها کتابی یکدست پیش روی مخاطب میگذاشت؛ لکن با نگاهی به رباعیات فصول ششگانۀ کتاب درمییابیم که شاعر نه فقط در راهبندان خیابانهای شهر، که اصولاً پشت راهبندان دنیا و حیات مادّی گیر افتاده است و راه فرار میجوید.
فصل اول که با رباعی "«چون طفل، زبان گریه میدانم و بس» شاید گیر افتادن آدمی را در شلوغی حیات روایت میکند، از آنگاه که پا به جهان ماده مینهد. فصل دوم گرچه رشد و نمو و بلوغ این طفل را روایتگر است و هدف خلقت و بودنش را گوشزد میکند (تا با نفس حق به وجود آمدهای / از عرش به نیت سجود آمدهای: و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعَبدون) اما در این باب نیز هنوز سخن از عالم جمادات است و شاعر از برف و رود و گیاه و ابر و آفتاب برای رساندن که نه... برای آفرینش معنا مدد میجوید. درحقیقت، کودک قصۀ ما طفل یتیمی است که هنوز اصل خود را نیافته و تازه در فصل سوم کتاب به دوزخ شهر پرتاب میشود: «جز بغض نبود شهر و جز آه نبود / آنگونه که مینمود، دلخواه نبود/ در شهر یتیمتر شدم، کاش آنقدر/ دیوار یتیمخانه کوتاه نبود» که الحق تصویری شاعرانه و چندلایه آفریده شاعر و یکی از کلیدواژههای کتاب هم همین رباعی است.
فصل چهارم هم شاید گذر شاعر- انسان از به مرحله بالاترکمال و وداع با گذشتۀ خویش است: «ای زندگی گذشته بییار و قرار / تشییع جنازهات بخوانم بهتر» و البته هنوز معترف است که «بیتاب تماشای تو بودم هر شب / از خوبی سوی خواب دیگر رفتم» . واین با کلام معصوم که اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛ هنوز فاصله دارد؛ پس شاید فصل چهارم راهبندان برزخ باشد و نوعی بلاتکلیفی که در فصل پنجم شاعر تکلیف را یکسره میکند و تأکید میکند «ما را به جهان دیگری باید برد» و «با مرگ مگر گرم شود بازارم» که جناس زیبایی هم با این سه واژه ایجاد کرده است.
اما فصل ششم، کمی مخاطب را که منتظر نتیجهگیری است، مثل برجام، بیفرجام رها میکند!! نمیخواهم حرف در دهان شاعر بگذارم که بله ایشان در بخش پایانی بهشت را توصیف میکند و چنین و چنان؛ ولی واضح است که مثل کتابهای قبلیاش از توسل و تمسّک به اهل بیت، خاصه سالار شهیدان، غافل نشده و بهنوعی دین خود را ادا کرده است؛ هرچند که به زعم حقیر، فصل ششم از یکدستی مجموعه کاسته است و چهبسا بهتر میبود در کتابی جداگانه تحت عنوان رباعیات آیینی و اهل بیتی درج شود.
برای تکمله عرض میکنم که تم این مجموعه مثل کتاب قبلی میلاد عرفانپور، غم است با پیرنگی از خوف و رجا؛ چراکه شاعر شیعی ما کلام امام صادق (ع) را شنیده که «إنّه لیس من عبد مؤمن إلّا و فی قلبه نوران: نور خیفة، و نور رجاء» و مضامین اشعارش هم مابین این دو نور خوف و رجا در سیلان است؛ گرچه جسارت است که بگویم بعضی اوقات که شاعر بیستونه ساله میخواهد حکیمانه سخن بگوید و حکم صادر میکند، کمی از صمیمیت و باورپذیری کارش میکاهد: «باری بکش از سفرۀ جان دست، بمیر / تا مرگ خودش را نرسانده است، بمیر» (ترجمۀ شعری حدیث نبوی موتوا قبلَ ان تَموتوا) ویا «بگذار بدی کنند، ما میگذریم!» بهتر است ما هم بگذریم!
میخواستم در مورد مصادیق فراهنجاری – هر چند اندک- در این مجموعه هم سخن بگویم؛ ولی اصولاً در اشعار تعلیمی و حکمی و معنامحور، خیلی نباید پیِ آشنازداییها باشیم؛ پس ما هم گیر الکی نمیدهیم و برای بار چندم راهبندان را میخوانیم و به سایرین هم خواندن این اثر متمایز و ارزنده را توصیه میکنیم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.