شب شعر طنز سلطنزآباد از ویژه برنامه های انجمن شعر شهرستان ادب اراک (سه شنبه شعر ) با شعرخوانی شاعران اراکی و قمی در اراک برگزار شد.
این جلسه روز سه شنبه دوم دی ماه به مناسبت شب یلدا و آغاز زمستان در مجتمع فرهنگی و کتابفروشی آیه و همراه با استقبال خوب ادب دوستان و شاعران اراکی برگزار شد. نام جلسه برگرفته از نام قدیمی اراک (سلطان آباد) است. چهار تن از شعرای طنز قمی به نامهای سید محمد حسینی، محمد غفاری، سید جواد یثربی و ملیحه رجایی نیز در این جلسه حضور یافتند و اشعار طنزی با موضوعات اجتماعی و سیاسی قرائت کردند. علاوه بر ایشان شاعران اراکی از جمله استاد ادریسی، علی احدی، فاطمه دلشادی، موحد اصولی، ملیحه اکبری، نگین نعمت اللهی، محمد علی جهاندیده و احمد انوشه هم به خوانش اشعار طنز و نطنز خود پرداختند. اجرای این برنامه را عباس احمدی دبیر جلسات هفتگی سه شنبه شعر شهرستان ادب (سه شنبه شعر) در اراک به عهده داشت. وی گرد آورنده ی کتاب مستطاب قمپز است که مجموعه شعر شاعران طنز استان قم بوده و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است و در همین محفل، جشن امضای آن برگزار شد. برخی از اشعار قرائت شده در این محفل را با هم می خوانیم:
وکیل مردم
«مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد»
از خوردن خزانه ی مردم شروع شد
رشد شتابدار و هدفمند اشتها
از جشن خودکفایی گندم شروع شد
دیدم بخور بخور شد و من هم گرسنه ام
رفتم فروشگاه، تورم شروع شد
فرهنگ خواست مشت بکوبد به روی غرب
با گفتگو، بنای تفاهم شروع شد
اصلاً سیاست و همه برنامه هایمان
با نرمی و وقار و تبسم شروع شد
بنده وکیل حامی و دلسوز مردمم
تنها بگو که مجلس چندم شروع شد؟
ملیحه رجایی
_____________________
دوباره عاشقم شده جوانكي چپر چلاق
به من رسانده نامه اي يواشكي چپر چلاق
براي دلبري من كه عاشق لواشكم
چپانده بين نامه اش لواشكي چپر چلاق
شبي به خواب ديده ام به جاي كفش و روسري
خريده او براي من عروسكي چپر چلاق
چه گويم از قيافه اش كه آن دماغ ضايعش
كمي شبيه بوده به نَعَل بَكي ،چپر چلاق
درون بركه ي دلت شبيه قرص ماه من
درون بركه ي دلم تو جلبكي چپر چلاق
من آمدم از آسمان به همت فرشتگان
ولي رسيده او به دست لك لكي چپر چلاق
چه كرده ام مگر خدا كه از تمام اين جهان
حواله داده اي مرا به دلقكي چپر چلاق
فاطمه دلشادى
______________________
تأهل
تأهل این ورش زیباست اما آنورش هرگز
که زن از سوسک میترسد، ولی از شوهرش هرگز
همه گفتند با زن خانه روشن میشود، افسوس...
که باید حرفها را گوش کرد و باورش هرگز
برای نصف دین خود برو یک فکر دیگر کن
همین یک نصفهاش خوب است و نصف دیگرش هرگز
بهشت و هر چه دارد ملک طِلق مردها میبود
اگر آدم نمیشد خام حرف همسرش هرگز
به فکر جیب خود باش و بترس از فتنهی بازار
بلایی بر سرت آید که شرح محشرش هرگز-
در این مصرع نمیگنجد؛ ولی حتی اگر رفتی
برای او بخر اما برای مادرش هرگز
تو خواهی پند میگیر و نمیخواهی ملالی هست
به حرفم گوش کن! هرگز نرو دور و برش، هرگز!
ولی نه! زندگی بیزن چنان این شعر بیمعنی است
کسی آدم نخواهد شد، بدون همسرش هرگز!
محمد غفاری