متن و حاشیۀ اردوی دوم بانوان آفتابگردان (دورۀ چهارم)
روز سوم: «وقتی زبانِ رسمیِ این سرزمین، شعر است»
19 شهریور 1394
04:12 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 7 رای
شهرستان ادب: بخش اول و بخش دوم این گزارش پیش از این در شهرستان ادب منتشر شده بود. در ادامه گزارش روز سوم اردوی اخیر بانوان آفتابگردان را میخوانید.
وقتی زبانِ رسمیِ این سرزمین، شعر است...*
جمعهای که با حال و هوای زیارت آغاز شود، جمعۀ خوبیست. بهخصوص وقتی موضوعِ زیارت، شهدا باشند و خیلیها بارِ اوّلشان باشد که گلزار شهدای بهشت زهرا (س) ی تهران را میبینند.
همان ابتدای زیارت، وقتی دخترها به سنگ مزار شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) چشم دوخته بودند، مادر شهیدی در آن نزدیکیها، کنار مزار پسرش نشسته بود و فرصتی دست داد که برای آفتابگردانها، از نحوۀ شهادت فرزندش بگوید و اینکه همیشه دعا میکرده، پسرش شهید شود. حالا اگرچه برای مادر آذریزبان، فارسی حرفزدن دشوار بود، امّا او میتوانست قصّۀ پرواز پسرش را جوری روایت کند که دل دخترهای آفتابگردان بلرزد و نم اشک بر چشمهایشان بنشیند .
هرچند زیارتِ مزار شهیدان: «احمد پلارک»، «مرتضی آوینی»، «مصطفی چمران»، «حسن باقری»، هفتاد و دو تن شهید دولت و دیگر شهدا و فرماندهان هشتسال دفاع مقدّس خالی از لطف نبود، امّا سر مزار شهید «حسین فهمیده»، آقای «مؤدّب» یادآوری کردند که اینجا پُر است از پیکر مطهّر شهدا. اینطور نباشد که ما حواسمان به شهدایی باشد که زیاد اسمشان را شنیدهایم و از شهدای دیگر غافل شویم...
:: همایش «حدیث حماسه»
بعد از زیارت قبور شهدا، نوبت رسید به همایش «حدیث حماسه» که عنوان شعرخوانیِ حماسیِ بانوان شاعرِ آفتابگردان بود. در آغاز برنامه، آقای مؤدّب بعد از صحبت دربارهٔ شهدا و جنگی که هنوز هم ادامه دارد، خواندند: «اگر آه تو از جنس نیاز است/ در باغ شهادت، باز باز است...» و به آفتابگردانها گفتند که امروز هم جوانان ما پشت مرزها، برای حفظ این سرزمین میجنگند و خوب است تلاش کنیم که شعر ما نیز در همین مسیر حرکت کند. بعد آقای «میلاد عرفانپور» از خانم «مریم کرباسی»؛ بانوی شاعر اصفهانی برای شعرخوانی دعوت کردند و ایشان غزلی خواندند، تقدیم به پدرِ سرداران شهید «حجّتی»؛ معروف به «ابوالشّهدا» با این مطلع: «دارد خدا هوای پدرهای خوب را/ داده به هر کدام پسرهای خوب را...»
بعد از شعرخوانیِ «غزاله شریفیان»، یکی از دختران آفتابگردان، از بانوی شاعر، خانم «زهرا بیدکی» دعوت شد: «سرخ است ولی سپید بر میخیزد/ هنگام حلول عید بر میخیزد/ هر بیتِ سپید و سرخ در دفتر من/ از خون دل شهید بر میخیزد...»
«بهار ایمانیراد» شعری با موضوع دفاع مقدّس و «ایمان خضرائی» هم شعری با موضوع «یمن» خواند و پس از آن خانم «طیّبه سادات ثابت»، میهمانِ خراسانی شهرستان ادب، یک رباعی و یک شعر سپید به شهدا و جانبازان تقدیم کردند: «قرآن به چشمم میکشم تا رام باشم/ با درد وحشیتر شده آرام باشم/ حالا نگاه تازهام درخواست کرده/ مثل شهید کوچهمان گمنام باشم» و «وقتی موج برادرم را میگیرد/ چون آتشبار میرقصد/ همسایهها پردههایشان را میکشند/ و من تنها پنجره را باز میکنم/ تا آسمان نوار هفت رنگ مدالاش را/ پاره کند...»
بعد از شعرخوانیِ «مرضیّه شهیدی»، «زینب احمدی»، «ونوس بیات»، «ملیحه شجاعیزاده»، «بشری صاحبی»، «فاطمه ابوالفتحی»، «نفیسه سادات موسوی»، «فائزه دارابی»، «حدیث امیری»، «سمانه احمدیان» و «سیّده فرحناز هاشمی«، از خانم «عالیه مهرابی» از بانوان شاعر استان یزد برای شعرخوانی دعوت شد: «باید که مشک از نافهای سر رفته باشد/ عطر از لباس گُل فراتر رفته باشد/ عطر و غبار و دود در هم ریخت انگار/ اسپند روی مینِ منبر رفته باشد...». «نیلوفر بختیاری»، «هدیه طباطبایی» و «مرضیّه فروزنده» که شعرهایشان را خواندند، خانم «الهام عمومی» دخترها را به غزلی با حالوهوای شهدا مهمان کردند: «به روی خاک دیشب، ریخته پرهای بسیاری/ که رفتند از قفس آری، کبوترهای بسیاری/ تمام کوچهها را هایوهوی ابرها پر کرد/ ز باران خیس شد چشمان مادرهای بسیاری...»
همایش حدیث حماسه، با غزلی از خانم «راضیه رجایی» به پایان رسید: «دشتی پر از شقایقِ پرپر هنوز هست/ فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست/ تشت طلا پر است ز خون جگر هنوز/ در قتلگاه یک تن بیسر هنوز هست...»
امّا انگار تازه همهچیز شروع شده بود. هیچکس حالِ خوشِ تقدیم سبدهای گل به مزار شهدا، از خاطرش نمیرود. همینطور قصّۀ «ننهعلی» و منتقلکردن بدن پسر شهیدش از خوزستان به تهران و خانۀ کوچکی که کنار مزار پسرش ساختهبود. هیچکس یادش نمیرود که پای خاک مرحوم «محمّدرضا آغاسی» شاخه گلهای قرمز تقدیم آفتابگردانها شد و دخترها هم شاخههای گل را به ضریح «امام خمینی» (ره) بخشیدند و ضریح پر شده بود از شاخههای رز سرخ. اصلاً مگر میشود جمعهای که با عطر زیارت آمیخته بود را فراموش کرد؟
:: کلاس سوّم: غلطهای پر تکرار در شعر جوان
این نخستین کلاسی بود که یک وایتبرد سفید، کنار میز کنفرانس جا خوش کرد. آقای «میلاد عرفانپور» صحبتهای خودشان را با تأکید بر خلّاقبودن آغاز کردند و با تقسیمبندی غلطهای رایج به دو دستۀ: «رویکردی و رفتاری» و «فنّی»، دربارۀ اوّلین اِشکال در شعر جوان گفتند: شعر صرفاً بغض، احساس و... نیست؛ بلکه شعر حکمتیست که با مطالعه به دست میآید و فارغ از مطالعۀ آثار کهن، به بیراهه خواهد رفت. ایشان ادامه دادند که آگاهی، شخصیّت ما را رشد میدهد و عقل، جز با پیروی از حق به کمال نمیرسد. بنابراین، مطالعه در شبکههای اینترنتی و فضای مجازی صحیح نیست و باید منابع مطالعاتی ما، آثار شاعران تثبیتشده باشد. بهگفتۀ آقای عرفانپور، شعر، آینۀ شاعر است و باید شاعر را بالا ببرد. اینکه مضمون شعرها همیشه عاشقانه یا همیشه روضه باشد، به شاعر لطمه میزند؛ چرا که شاعرِ مطلوب، شاعریست که در همۀ حالات زندگی بتواند با همۀ نگاهها انس بگیرد و شعر بنویسد؛ مثل دکتر «قیصر امینپور» که آثار متفاوتی در حوزههای مختلف ارائه کردهاست.
آقای عرفانپور به «نقابنزدن» تأکید کردند و گفتند: وقتی تا به حال کاری را تجربه نکردهاید یا جایی نرفتهاید، دربارۀ آن شعر ننویسید؛ مثل نوشتن از کافهها، و گفتند: فکر نکنید چون نوع خاصّی از شعرها مشتری دارد، پس ما هم خوب است، آنطور بنویسیم درحالیکه هیچ انسی با آن نداریم. آقای مؤدّب که از همان ابتدای جلسه در کنار آقای عرفانپور حضور داشتند، اضافه کردند: در سرودن، صدق و مجاهده نکات پر اهمّیّتیست؛ مجاهده در رسیدن به کمال و صدقی که بدانیم در کجای کار قرار گرفتهایم. صدق مبنای عاطفه است و شعری که ما مینویسیم، روحی در خودش دارد که اگر اینطور نباشد، تأثیری بر مخاطب و خوانندۀ اثر نمیگذارد. آقای مؤدّب گفتند: شعر، باید جان داشته باشد و میبایست به جانِ شعر، توجّه داشت. منِ شعر، رویۀ شعر است و اگرچه شرط کافی نیست، شرطی لازم است.
آقای عرفانپور، رسانهزدگی و جریانزدگی در شعر را از مهمترین آسیبها برشمردند و گفتند: برخی از افراد و جریانها که در دنیای واقعی به جهت سستی، نمیتوانند راهی باز کنند، در فضای مجازی با به کارگیری جذّابیّتها، خود را جریانی مهم و اساسی جا میزنند و باید دقّت داشت که فضای مجازی، ما را منجمد نکند. چرا که این فضا نوعی عرضۀ پیش از رسیدن در خود دارد.
در بحث فقدانِ زیستِ شاعرانه، غرور و خودبرتربینی، ممکن است ما را از فضای شعر فاصله دهد. به گفتۀ آقای عرفانپور، نتیجهگیری از اینکه ما میتوانیم کلمات را به خوبی مهندسی کنیم و با آنها بازی کنیم، پس شاعر خوبی هستیم، نشانِ مرگ ادبی ماست و باید مراقب باشیم که در این فضای شعری، زود نمیریم. بهعلاوه تواضع، نشان بزرگیست. در اینجا آقای مؤدّب به آفتابگردانها توصیه کردند که آثار «سنایی» را بخوانند که سرشار از نصایحی در این باب است. همچنین خواندن کتابهای اخلاق و مطالعۀ زندگی افرادی؛ مثل: «شیخ رجبعلی خیّاط» و مطالعۀ کتاب «حرفهای همسایه» اثر «نیما» را مهم برشمردند.
آقای عرفانپور تأکید کردند که بیهمّتی و دوری از فضای جدّی شعر و همچنین عدم شناخت شأن و کیستی شاعر، از دیگر آسیبهای شاعریست. باید تلاش کنیم که شاعری اجتماعی و سیاسی بشویم که دادخواه، حقگو و متوجّه به حقوق دیگران است و ضمن بیان این سفارشها، تعدادی از آیات قرآن را در تعریف شاعری ذکر کردند .
در بحث نکات فنّی در شعر، آقای عرفانپور جدّینگرفتن زبان و کلمه را از اشتباهات رایج در شعر جوان خواندند و گفتند: اگر ما آنقدری که لازم هست، برای هر کلمه احترام قائل نباشیم، شعر ما نمیتواند شعری خوب و ماندگار باشد؛ چرا که هر کلمه امواج و اطرافیانی را به شعر احضار میکند. بنابراین، ایشان به بحث جانشینی برای کلمات تأکید کردند و گفتند: دقّت کنید اگر در شعری، یک واژه را حذف کنیم، چه واژگان دیگری را میشود به جای آن قرار داد.
آقای عرفانپور ضمن تأکید بر شیوایی در شعر، ابهام و ضعف تألیف در اشعار شاعران جوان را جزو آسیبها برشمردند و عدم شیوایی در شعر و نداشتن پیام را در شعر سپید، رایجتر از اشعار کلاسیک دانستند.
در ادامه، آقای عرفانپور با اشاره به موضوع عدم تعادل عینیّت و ذهنیّت در اشعار گفتند: عینیّت چیزهاییست که ما در دنیای واقعی میبینیم و ذهنیّت همان خیالیست که در شعر وارد میکنیم. اگر در شعری، عینیّت بر ذهنیّت پیشی بگیرد، شیوایی از بین خواهد رفت و خیال در آن، جایی ندارد. گاهی هم ذهنیّت از عینیّت پررنگتر است که در این صورت نمود عینی در شعر، بسیار کم خواهد بود و به عنوان مثال، این رباعی را از آقای «بیژن ارژن» خواندند: «جنگل، صحرا شد و به صحرا خفتهست/ هیزمشکنِ پیر که تنها خفتهست/ یک کیسه زغال، گوشۀ دیوار است/ شاید که سپیدار من آنجا خفتهست...» و گرهخوردگی و تعادل عینیّت و ذهنیّت در این شعر را از نقاط قوّت آن معرّفی کردند.
بهگفتۀ آقای عرفانپور، افراط و تفریط در شعر جوانان زیاد است و معمولاً نوگرایی و حدّ تعادل در شعر جوان نیست. همچنین ضعف اندیشه و نگاه خطّی را از اشکالات رایج در شعر جوان امروز دانستند. آقای عرفانپور به دخترها توصیه کردند که نگاه خطّی را به سوی نگاه در صفحه سوق دهند و زیست شاعرانه داشته باشند. چرا که انسانهای عاطفیِ بسیار داریم، امّا انسانهای متفکّری که سلوک دارند، این اندازه نیستند.
همچنین، آقای عرفانپور گفتند: از ازدحامِ تصاویر در ابیات خودداری کنید و تلاش کنید که شعرهای شما به ضعف موسیقیایی دچار نشود؛ استفاده از دو حرف در کنار همدیگر؛ مثل: دو حرف «ز» در «پاییز زِ...» و... به شعر شاعر لطمه میزند. از سوی دیگر، کژتابی در معنای همنشینی کلمات به نحوی که معنای بدی ایجاد کند، آسیب زاست که متأسّفانه در اشعار آیینی بسیار است.
آقای عرفانپور به عنوان آخرین نکته، عدمِ شناخت ساختار را جزو غلطهای رایج در شعر شاعران جوان خواندند و گفتند: ممکن است شاعر با نکات ظاهریِ قالبهای شعری؛ مثل: رباعی و غزل آشنا باشد، امّا در بحث ساختار شعری، ضعیف عمل کند.
:: کارگاه نقد شعر چهارم
بعد از کمی استراحت، چهارمین کارگاه نقد شعر با حضور آقای «حمیدرضا شکارسری»، خانم «انسیه موسویان» و خانم «مریم آریان» شروع شد و به عنوان اوّلین نفر، از «فائزه شفیعی» دعوت شد که شعر خود را بخواند: «یک فرم گرفت و تیک اول را زد/ یک بغض، میان قلب او در جا زد/ در قید حیات را علامت نگذاشت/ با اشک خودش جای پدر امضا زد» و «با هر مُحرّمت که زمانِ عزا شود/ دلشورهای عجیب در عالم به پا شود/ دنیا شبیه دانۀ اسفند بیقرار/ انگار اسیر آتش عشق شما شود...»؛ خانم آریان ضمن اینکه شاعر را مسلّط بر زبان معیار و وزن عروضی معرّفی کردند، گفتند: ما موسیقیهای مختلفی در شعر داریم؛ یکی موسیقیهای کناری است که قافیه را شامل میشود، یکی موسیقیهای درونی است که در شعرهای مولوی به خوبی پیداست و یکی موسیقی معنوی است که در ادب کلاسیک به آن مراعاتالنّظیر هم میگویند که ذهن ما به شدّت با آن ارتباط دارد و ارتباطات افقیِ بین ابیات را میسازد. خانم آریان با اشاره به مصراعِ «آن یک سفر برای همه عمر من بس است» و استفاده از واژه «سفر» در همان بیت از شعر فائزه شفیعی، استفادۀ شاعر از این نوع موسیقی را تحسین کردند.
رباعیِ «در بحر بیکرانۀ غم گریه میکند/ هرکس میان این دو حرم گریه میکند/ این بیتها صُراحی اشکند بر ورق/ بر کربلا همیشه قلم گریه میکند» ومسمّطِ «سینهام در تلاطم طوفان/ غرق غوغای انزوای زمان/ قصۀ بیثباتی ایمان/ راه رو به تباهی انسان/ آسمان غرق حسرت باران...»؛ از «رؤیا جلالی» مورد تحسین اساتید قرار گرفت و آقای شکارسری گفتند: اینکه شاعر قالب کهنی مثل مسمّط را انتخاب کرده، نشان جسارت اوست که خوب هم هست. ایشان به دخترها گفتند همواره در سرودن به یکدستی زبان و استفاده از کلمات امروزی دقّت داشته باشند.
«مرضیّه فروزنده» نیز با خواندن دو شعر سپید و استفاده از عباراتی مثلِ: «سقف خانه، دار میزند چراغ را به جرم روشنی» و «من از شلمچه آغاز میشوم» و استفاده از حروف «شین»، «میم» و «ر» در شعر، توجّه اساتید را بهخوبی به خود جلب کرد. آقای شکارسری دربارۀ شعر او گفتند: «تشخیص، صور خیال، ایهام و آرایههای دیگر بهزیبایی در این شعر استفاده شده و شعر این شاعر، متن و فرامتن خیلی خوبی داشت. ضمن اینکه شاعر تلاش کرده تا با استفاده از زبان، تصویرهای بدیعی ارائه کند». خانم آریان هم علاوه بر تحسین این شعر در تکمیل صحبتهای آقای شکارسری گفتند: استفاده از حروف «شین، میم و ر» و کنار هم قراردادن آنها که واژۀ «شمر» را میسازد، به خوبی در کنار واژۀ «تیر» در عبارتِ «ش. م. ر در سرم دشتیست که تیر میکشد» نشسته است و همین تقطیع، بهخوبی تصویر تکّهتکّهکردن بدن امام حسین (ع) را توصیف میکند. خانم موسویان هم اغراقهای خوب در شعر مرضیّه فروزنده و کشف ارتباطاتِ جدید او را قابل تقدیر دانستند.
«سیّده فرحناز هاشمی» از استان «آذربایجان غربی» به عنوان چهارمین شاعر، برای شعرخوانی دعوت شد: «قناریهایم گرسنه بودند/ سراغ غذایشان رفتم/ گربهها سیر شدهبودند»، «شناکردن که یادت رفت/ خشکسالی ریخت/ روی قالیهای نیمهکاره/ باور کن از همان وقتی که آبها کلافهام کردند/ مادرم دیگر کلاف آبی به دست نگرفت...» و «نیستی/ میترسم/ تمام پنجرهها را میبندم/ درها را/ و باز تابستان برایم جهنم میشود...»؛ آقای شکارسری کشفهای عجیب و قدرتمندی در شعر او یافتند و کلمۀ «خشکسالی» را دارای آرایههایی مثل: حسآمیزی، آشناییزدایی و متناقضنما معرّفی کردند که بهخوبی در شعر نشسته است. همچنین به اعتقاد ایشان، بین دو واژه «کلاف» و «کلافه» رابطۀ خوبی برقرار شده بود.
«شنیدهام خبری را عسلتر است از قند/ شنیدهام که لبانت مسافرم هستند/ چقدر غربت بیگانهام تو را کم داشت/ بیا و خستگیام را بگیر با لبخند...»؛ این شعر را «سیّده نرگس میرفیضی» از شهر «گرگان» خواند و خانم آریان گفتند که از این شعر مشخّص است که شاعر، مفهومِ نوگرایی و آشناییزدایی را بهخوبی دریافته است. و بعد بیتی خواندند از نظامی گنجهای: «آنچه خراب آمد و عادت بُود/ قافلهسالار سعادت بُود» و ضمن خواندن این بیت، از آفتابگردانها خواستند که در شعرخوانی لحنِ خود را پیدا کنند که دچار تکرار و تکصدایی نشوند. همچنین استفاده از عبارت «چهارخانه بپوش» در یکی از مصراعهای شعر نرگس میرفیضی را نکتهای مثبت تلقّی کردند.
بعد به خواهشِ آفتابگردانها و آقایان مؤدّب و عرفانپور، هریک از اساتید، دخترها را به شنیدن شعرهایشان دعوت کردند. خانم آریان به عنوان اوّلین نفر، غزلی خواندند با این آغاز: «چهعجب! از این طرفها باران؟/ راه گم کردهای آیا باران؟/ آفتاب از چهطرف سر زده که/ سرزده آمدی اینجا باران؟». خانم موسویان هم به خواندن یکی از غزلهایشان اکتفا کردند: «ای رود فروریخته در من شده دریا/ در من گم و در آبی شعرم شده پیدا/ تا چشم تو باقیست، غزل میدمد از من/ تا چشمه تو هستی چه نیازیم به دریا...»
در پایان هم، نوبت رسید به آقای حمیدرضا شکارسری برای خواندن سپیدهایشان: «دست راست او در آینه/ دست چپ من بود/ و چشم راست من/ چشم چپ او/ قلب او سمت راست سینهاش میتپید/ و قلب من سمت چپ/ ما بر عکس بودیم امّا/ درست مثل هم گریه میکردیم...»
با تمام شدن جلسهٔ نقد، قرار شد که همۀ آفتابگردانها بعد از استراحت و نماز، برای محفل «شب شعر و خاطره» آماده شوند و آخرین شب اردوی دوّم آفتابگردانها را کنار هم بگذرانند.
:: شب شعر و خاطره
محفل شاعرانه سر ساعت شروع شد. وقتی که خانم «طیّبه سادات ثابت» پشت میکروفن نشسته بودند و شب شاعرانهٔ آفتابگردانها را با شعر و خاطره آمیختند.
اوّلین نفر «هدیه طباطبائی» از «کاشمر» بود که برای شعرخوانی دعوت شد، امّا هنوز سالن همایش پُر از خالی بود و دخترها دیر کردهبودند. کمکم به شعرخوانیِ «ناهید شادان» که رسیدیم، سالن از جمعیّت آفتابگردانها پر شد و آقایان مؤدّب، نعمتی و عرفانپور هم به شب شعر و خاطره پیوستند.
«اعظم حسنزاده» که شعرش را خواند، نوبت به شعرخوانیِ «زهرا شرفی» رسید و تا آن لحظه، هیچکدامِ دخترها جسارتِ گفتن خاطره نداشت. زهرا شرفی امّا از پیوستنش به آفتابگردانها گفت؛ اینکه حضورش را مدیون یکی از اعضای دورهٔ دوم آفتابگردانهاست و آشناییاش با شهرستان ادب به سفر عمرهٔ دانشجویی و دوستیِ او با «رحیمه مهربان» باز میگردد.
بعد، خانم ثابت دعوت کردند از آقای مؤدّب و حاصل این دعوت، شنیدنِ خاطراتی از چگونگیِ پیوستنِ استاد به جامعۀ شاعران بود و این مقدّمهای شد که آقای مؤدّب از چراییِ انتخاب عنوانِ «شهرستان ادب» برای مؤسّسه بگویند: «شهرستان ادب، دهکدهای رؤیایی بود در خیالات من و فکر میکردم باید شهرکی وجود داشته باشد که همۀ هنرمندان در آنجا باشند که تبادلها در آنجا صورت بگیرد و جلسات در آن تشکیل شود و رفت و آمدها آسان باشد. امّا چون خیلی رؤیایی بود، تصمیم گرفتیم دفتر کوچکی تأسیس کنیم تا حدّاقل اهدافی که داریم، محقّق بشود و این اسم هم از همان ابتدا رویش ماند». بعد هم چند شعر از سرودههای خودشان را برای دخترها خواندن که این شعر یکی از آنهاست:
«آدما همیشه بین شادی و غم میمونن/ شادی و غم، تنها جفتیان که باهم میمونن/ اونا که بین غم و شادی باشن، بهشتین/ اونا که غرق یکی شن تو جهنم میمونن/ بعضی دردا رُ با گریه میگی و خلاص میشی/ بعضی از غصّهها هستن که با آدم میمونن/ یه چیزایی هس که باید با نگفتن بگیشون/ مثّ بیگناهیِ حضرت مریم میمونن...»
بعد از آقای مؤدّب، نوبت رسید به آقای نعمتی و کلّی خاطرۀ خندهدار که برای آفتابگردانها تعریف کردند. در آخر هم چندتایی از شعرهایشان را خواندند که یکی از آنها این است: «برگی به دستم بود، گفتم آخرین شعر است/ بعد از تو شاعر نیستم، گفتی همین شعر است/ بر سطرسطر شعرهایم، ردّپای توست/ در دفترم هر قدر دارم نقطهچین شعر است/ من با تو هر حرفی که میگفتم، غزل میشد/ وقتی زبان رسمی این سرزمین شعر است...».
«فرزانه شریفات»، «المیرا شاهان» و «حدیث امیری» که شعرهایشان را خواندند، خانم مریم آریان خاطرهای از زندهیاد «حسین منزوی» تعریف کردند که به اعتقاد خودشان، بهترین تشویق زندگیشان بود، وقتی که استاد بعد از شنیدن شعر ایشان به جملۀ «شعرت چنگی به دل من نزد» اکتفا کردند. بعد چندتا غزل خواندند که این غزل یکی از آنهاست: «برای من شده است از مراجع تقلید/ به یاددادن احکام زندگی شهید/ اگرچه ارزش فرهنگی غمش کم بود/ ولی پدر غم نان را درست میفهمید...»
بعد از شعرخوانیِ «عطیّه سادات حجّتی»، «زهرا بیرامی»، «سیّده فرحناز هاشمی» و خانم «مریم کرباسی» از خانم «حمیده سادات غفوریان» برای شعرخوانی دعوت شد که پیش از شعرخوانی، اقرار کردند شعرهای خیلی خوبی که در شب شعر و خاطرۀ آفتابگردانها شنیدند، در محفل شعری که روز قبل در آن حضور داشتند و جمعیّتی چشمگیر داشت، نشنیدند و بعد خواندند: «حاجی که تمام عمر قرآن میخواند/ آداب سلوک و فقه و عرفان میخواند/ باید که برای هضم شامش هر شب/ حتماً دو سه صفحه بینوایان میخواند...»
بعد از شعرخوانی خانم «کوشکی احمدی» و خانم «نظری»، ساعت دقیقههایی بعد از نیمهشب را نشان میداد امّا به قول خانم ثابت، هیچکدام از دخترانِ آفتابگردان، شب هفتم شهریور را که خوب و شیرین بود، به فراموشی نخواهند سپرد...
*شعری از محمّدحسین نعمتی.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.