آخرین شعری که حمید سبزواری در محضر رهبری خواند | «سازش موج و ساحل محال است!»
22 خرداد 1395
14:57 |
1 نظر
|
امتیاز:
4.67 با 12 رای
شهرستان ادب: استاد حمید سبزواری صبح امروز در حالی درگذشت که در روزهای آتی جایش در برنامۀ سالانۀ دیدار شاعران با رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای خالی خواهد بود. استاد سبزواری به دیدار سال 95 نرسید اما حضور درخشان و شعرخوانیاش در آخرین دیدار شاعران با رهبر انقلاب ماه رمضان 1394 تا همیشه به یادها خواهد ماند.
زندهیاد حمید سبزواری در آخرین شعرخوانی خود در محضر رهبر انقلاب و در روزهایی که به بهانۀ رویدادهای سیاسی دیپلماسی جاری کشور از سوی بعضی از کینهتوزان انقلاب و بیگانگان با فرهنگ امام خمینی سخن از «سازش» و «تسلیم» در برابر آمریکا و دشمنان انقلاب شنیده میشد، به عنوان یکی از طرفداران قدیمی امام خمینی و پیشکسوتان شعر و ترانه انقلابی، چارپارهای فاخر، انقلابی و درخشان خواند که موجب تحسین رهبر انقلاب و حاضران جلسه شد. متن این شعر زیبا و فیلم این شعرخوانی بهیادماندنی را در ادامه مشاهده میکنید.
خوشنشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موجها زنده دارند
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید
خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است
خوشنشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موجها زنده دارند
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید
خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است
خوشنشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موجها زنده دارند
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید
خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است