موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

قصیده

باید این شبها گدایی کرد از مردان نفس
قصیده‌ای که قزوه بعد از مرخصی از بیمارستان سرود

باید این شبها گدایی کرد از مردان نفس

18 اسفند 1391 | 21:11
خسته ام از دست این تکرارهای بی فروغ/روز و شب در هرزگی ها می دهد جولان نفس/نرخ جان بالا و پایین شد در این سودای جسم/ازکجا چوب حراجی خورد و شد ارزان نفس/ غیرت خود را کجا این روزها گم کرده ایم/باید این شبها گدایی کرد از مردان نفس
دور از تو تمثالی مقدس زیر پا بودیم
شعری از علی محمد مودب برای امام خمینی

دور از تو تمثالی مقدس زیر پا بودیم

13 بهمن 1391 | 18:00
یش از تو ای گلدسته بشکوه باورها/واماندگان بازی پندارها بودیم/دیوارهایی خسته از دیوار بودنها/دیوارهایی خسته از آوارها بودیم
تويي كه پنجرة روشنِ زمين و زماني
قصیده‌ای از غلامعلی حداد عادل در نعت پیامبر اکرم(ص)

تويي كه پنجرة روشنِ زمين و زماني

11 بهمن 1391 | 10:56
محمّدا به كه ماني، محمّدا به چه ماني «جهان و هر چه درو هست صورت‌اند و تو جاني» حكايتي كه تو داري به هيچ چامه نگنجد فزون ز طاقتِ انديشه و زبان و بياني ندانمت چه بنامم، ندانمت چه بخوانم كه هرچه گويم و خوانم، چو بنگرم، به از آني ...
خلقش بهار عالم لطف الهی است
قصیده‌ای از سلمان ساوجی در نعت رسول مکرم اسلام

خلقش بهار عالم لطف الهی است

10 بهمن 1391 | 14:20

هر دل که در هوای جمالش مجال یافت/ عنقای همتش دو جهان زیر بال یافت/ هر جا که در بلای ولایش گرفت انس/ از نعمت و نعیم دو عالم ملال یافت
شد زورق جمال تو را لنگر آفتاب
قصیدۀ 65 بیتی محتشم در مدح پیامبر(ص)

شد زورق جمال تو را لنگر آفتاب

09 بهمن 1391 | 18:07

از بس که چهره سوده تو را بر در آفتاب/ بگرفته آستان تو را بر زر آفتاب/ از بهر دیدنت چو سراسیمه عاشقان/ گاهی ز روزن آید و گاه از در آفتاب
 بود ازین معنی دل معنی‌شناسان را خبر
بازخوانی قصیده‌ای از امیر معزی

بود ازین معنی دل معنی‌شناسان را خبر

29 آذر 1391 | 14:27

زبان، این روزها حلقه مفقوده شعر جوان ماست و بهترین راه برای تقویت این عنصر کلیدی شعر، خواندن آثار شاخص قدما (از لحاظ زبانی) است. قصاید نقشی ویژه در این مطالعة آموزشی دارند و قصیدة معزی یکی از آن‌هاست. پس با دیدی ویژه به زبان شعر، این قصیده را می‌خوان...
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
قصیده ای عاشورایی از علی رضا قزوه

هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های

29 آبان 1391 | 13:38
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان درهای حسینیه ی دل را بگشا، های طبّال بزن طبل که با گریه درآیند طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های زنجیر زنان حرم نور بیایید ...
محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا
قصیده ای از علی رضا رجبعلی زاده کاشانی

محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا

08 مهر 1391 | 16:34

..اشاره كرد قريشي به كوه و گفت: آنجاست/ محمد اغلب اوقات با خودش تنهاست/ محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا/ كه در كمركش آن روشناي «غار حرا»ست
صفحه 8 از 8ابتدا   قبلی   3  4  5  6  7  [8]  بعدی   انتها