شهرستان ادب: پرونده «شعر فاطمی» و پروندهپرتره «شهریار» را با شعری از استاد محمدحسین شهریار در رثای حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بهروز میکنیم:
ماه آن شب خموش و سرگردان روی صحرا و دشت می تابید رنگ غم رنگ حزن پرور ماه همه جا را نموده بود سپید دانه دانه ستاره بر رخ چرخ همچون اشک یتیم می لرزید
خواب گسترده بود خاموشی برجهان پرده فراموشی مرغ شب آرمیده بود آرام چشم ایام رفته بود به خواب سایه نخل ها به چهره نور از سیاهی کشیده بود حجاب باد در جست و جوی گمشده ای چرخ می زد چو عاشقی بی تاب
غرق شهر مدینه سرتاسر در سکوتی عمیق و رعب آور می کشید انتظار خاک آن شب مقدم تازه مهمانی را می ربود از کف گران مردی آسمان همسر جوانی را آتش مرگ مادری می سوخت دل اطفال خسته جانی را
مردم آرام لیک آهسته نوحه گر چهار طفل دل خسته بر سر دوش جسم بی جانی حمل می شد به نقطه ای مرموز همه خواهان به دل درازی شب گرچه شب بود تلخ و طاقت سوز تا مگر راز شب نگردد فاش نبرد پی به راز شب دل روز راز شب بود پیکر زهرا که شب آغوش خاک گشتش جا راز شب بود بانویی معصوم که چه او مردی از زمانه نزاد هیجده ساله بانویی پر شور که سیاه کرد چهره بیداد بانویی، که از سخن به محضرعام ریخت آتش به جان استبداد بانویی شیردل، دلیر و شجاع که نمود از حقوق خویش دفاع گرچه زن بود لیک مردانه از قیام آتشی عظیم افروخت شعله ای برکشید از ته دل که سیاه خرمن ستم را سوخت درس احقاق حق و دفع ستم به جهان و جهانیان آموخت مردم خفته را زخواب انگیخت آبروی ستمگران را ریخت
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز