شهرستان ادب: بیست و دومین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی بوطیقا به بحث و گفتوگو دربارهی «کارنامه چهل سال شعر انقلاب» اختصاص داشت. این میزگرد با حضور آقایان نعمتالله سعیدی، محمدکاظم کاظمی، علی داوودی، حسن صنوبری و علیرضا سمیعی در آستانه دهه فجر و چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در موسسهی شهرستان ادب برگزار شد.
حسن صنوبری: میزگردهای بوطیقا حدود یک سال و نیم است که دربارهی مباحث نظری و مسائل روز ادبیات برگزار میشود. هدف از برگزاری این سری نشستها این است که ادبیات خودش بتواند نظریهی ادبیاتی تولید کند. در میزگرد امروز میخواهیم دربارهی اشعار سروده شده در 40 سال برقراری جمهوری اسلامی صحبت کنیم و از خودمان بپرسیم آیا این چهل سال نسبت به گذشتهی خود ادبیات خاصی تولید کرده است؟ آیا به ارزشهای شعر فارسی ارزشی افزوده؟ آیا این جریان شعری در ادامهی میراث گرانبهای ادبیات فارسی یا جزئی از آن یا بیرون از آن است؟ ما از لحاظ فرم و ساختار، زیباییشناسی و محتوا چه کارهایی برای شعر فارسی انجام دادهایم؟ آیا شعر انقلاب اسلامی صرفا ذیل انقلاب 57 جا میگیرد؟ به عبارت دیگر آیا شعر انقلاب 57 همنوایی با بخشی از قدرت بوده که اگر حکومت عوض شود و جمهوری اسلامی نباشد از بین برود و برای نسلهای آینده باقی نماند
محمدکاظم کاظمی: در ابتدا آنچه را به عنوان شعر انقلاب میشناسیم برای بررسی بهتر از نظر رویکردهای محتوایی و دستاوردهای فنی تفکیک میکنیم. از نظر رویکردهای محتوایی، مضامین و مفاهیمی در شعر انقلاب مطرح شد، چرا که اتفاقاتی که در انقلاب 57 افتاد و تغییراتی که پس از آن رخ داد به این شکل در تاریخ ایران بیسابقه بود. از زمانی که زبان فارسی به شکلی که امروز میشناسیم، در ایران به وجود آمده مذهب اسلام هم کنار آن وجود داشته و زبان فارسی به نوعی با فرهنگ دینی مردم عجین شده است. البته در بعضی دورهها مثل دورهی سامانیان وجههی ملی زبان غالب میشده و در دورههای دیگر مثل دورهی سلجوقیان و صفویان جنبهی مذهبی آن. باز در دوران مشروطه وجههی ملی زبان پررنگ میشود و بعد از انقلاب اسلامی مجدداً وجههی دینی غالب است.
بارزترین شاخصهی انقلاب 57 اسلامی بودن آن است. همراه با این اسلام سیاسی با نگرش انقلابی قرائتی از دین و مذهب به عنوان یک مکتب فکری جدید شکل میگیرد. از آنجاییکه این تجربهی خاص از تفکر اسلامی و تأثیرات آن در سیاست پیش از این در جامعهی ما تجربه نشده شعر هم به عنوان آیینهی زمان خودش این تغییرات را منعکس میکند. به همین دلیل از نظر محتوایی حرفهای تازهای در شعر انقلاب زده میشود. البته بروز اسلام در شکل مبارزاتی و سیاسی تنها دلیل این تحولات در شعر نبوده، بلکه پشتوانهی فرهنگی این اسلام (پیش از انقلاب) نیز عامل مهمی است.
در ایران این پشتوانه تعالیم شیعی هستند که با اسلام سیاسی همراه میشوند و ادبیات خود را خلق میکنند. در جهان امروز گروههای مانند القاعده، سلفیان و داعش مدعی یک اسلام سیاسی هستند ولی هیچکدام ادبیاتی مختص به جریان خود نداشتهاند. حتی میتوان گفت این گروهها فقط به جنبهی نظامی فکر کردهاند و هیچگونه فرهنگ و معارفی در بطن خود پرورش ندادهاند. طبیعتاً چون فرهنگ و معارفی ندارند ادبیاتی هم شکل نمیگیرد. بنابراین ادبیات انقلاب اسلامی ایران از این جهت ممتاز و یگانه است. علاوه بر یگانه بودن جنبهی محتوایی، ما با شعر انقلاب گمشدهای را در تاریخ خود پیدا کردهایم؛ یک قرائت شیعی اسلامی که حاوی مبارزهطلبی و عدالتخواهی است. از آنجاییکه این قرائت اسلامی گمشدهای بوده که در تاریخ ما وجود داشته، نمیتوانیم بگوییم شعر انقلاب حتی با پایان حکومت اسلامی از بین میرود. بیشک شعر انقلاب ماندگار خواهد بود.
از نظر تکنیکی و محتوایی شعر انقلاب در دورهای دچار یک انقطاع از جریان رشد فکری شد؛ به همین دلیل نمیتوانیم بگوییم شعر انقلاب به طور پیوسته رشد تکنیکی داشته است. شاعران مذهبیسرای قبل از انقلاب (مانند حمید سبزواری و با نگاهی تجددخواهانه علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده) از نظر تکنیکی نسبت به جریانات روشنفکری زمان خود ضعیفتر هستند. از آنجاییکه شعر انقلاب شامل تجربههای جدیدی در محتوا و فرم بود بسیاری از تجارب این شاعران را کنار گذاشت و در بعضی موارد حتی از صفر شروع کرد. این از صفر شروع کردن طبیعتاً شعر انقلاب را در چند سال ابتدایی فعالیت خود از نظر تکنیکی عقب انداخت. به همین دلیل اولین شعرهای شاعران بعد از انقلاب (مثل سیدحسن حسینی و قیصر امینپور) هنوز به پختگی شاعران متوسط قبل از انقلاب هم نرسیدهاند.
اما بعد از مدتی با گسترده شدن دایرهی شاعران و افزایش آموزشها و آگاهیهای شعری این نواقص جبران شدند، به طوری که نسل جدید شاعران بعد از انقلاب موفق شدند این انقطاع را بپوشانند. این پیشرفتهای تکنیکی از اواخر دههی 70 آغاز شد، البته در دههی 80 دچار سرگردانی شد چون طغیانی بود که هنوز به طور کامل و درست کنترل نشده بود. در شعر اوایل دههی 80 تجربههای گوناگونی از فرم دیده میشود، اما به نظر میرسد شعر دههی 90 به ثبات و پایداری رسیده است. شعر انقلاب در سالهای اخیر پیشرفتهای تکنیکی چشمگیری داشته تا جایی که در بعضی موارد از محتوا هم پیشی گرفته است. کمرنگ شدن جنبههای محتوایی شعر انقلاب در این سالها شاید به این دلیل باشد که نسل جوان شاعران انقلاب از تجارب سالهای اولیهی انقلاب فاصله گرفتهاند.
نعمتالله سعیدی: به نظر من قبل از شروع بحث دربارهی شعر انقلاب لازم است سؤال اصلیمان را پیدا کنیم. چون در زمینهی شعر انقلاب صورت مسئله و محوریتهای مختلفی وجود دارد. باید بتوانیم مسائل شعر انقلاب را اولویتبندی کنیم تا در بحر طویل مباحث مربوط به آن سرگردان نشویم.
شعر و ادبیات فارسی از سبک خراسانی آغاز میشود که در آن شعر نظامی و رزمی نمود بیشتری دارد. بعد از آن سبک عراقی را داریم که اشعار غالب آن بزمی و عرفانی هستند. بعد از سبک عراقی به سبک هندی میرسیم که بیشتر شعر موعظه و خطابه است تا شعر حماسی و عاشقانه. البته این به این مفهوم نیست که در شعر سبک خراسانی اشعار عاشقانه وجود نداشت یا در شعر سبک عراقی شعر حماسی سروده نمیشد، بلکه از انتخاب واژهها و شیوهی به کارگیری آنها مشخص است که انسان دورهی شعری سبک خراسانی یک نسبت حماسی با دنیای اطرافش داشت. در سبک عراقی نسبت انسان ایرانی فارسی زبان با جهان پیرامونش بیشتر عاشقانه و معنوی است.
بعد از سبک هندی شعر فارسی یک دوران سرگردانی را تجربه میکند؛ در این دوران اشعار وقوع، بازگشت، مشروطه و سبکهای دیگر را داریم. ویژگی مشترک این سبکها وابستگیشان به تاریخ است. حتی نامگذاریشان هم بر اساس وقایع همان دورهی تاریخی است. شعر انقلاب هم در درجهی اول به یک دورهی تاریخی اشاره میکند. ما شعری به نام شعر ضدانقلاب نداریم؛ شاید مضامین شعری ضدانقلاب باشد ولی از نظر فنی زیرمجموعهی شعر انقلاب قرار میگیرد. به قول بیدل دهلوی: «ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند/ ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند.»
اگر به تاریخ ادبیات جهان هم نگاه کنیم میبینیم در دورهای رمان پررنگ بوده و در دورهای سینما. نه به این معنا که در این دورهها شعر کمرنگ شده یا از بین رفته بلکه مثلاً رمان یا سینمای شاعرانه میدانداری فرهنگی میکند. در این دورهها تأثیر شاعران بر فرهنگ و جامعه با واسطه اتفاق میافتد. برای تجاوز به یک دنیای ناشناخته و ساختن جهانی نو به خوراکهای فکری از جنس شعر نیاز داریم، یعنی دستیابی به تخیلی قدرتمند برای خلق اثر ماندگار یک عمل شاعرانه است. در سینما تا فیلمنامهنویس نداشته باشیم سینما نداریم. تا رماننویسی نداشته باشیم فیلمنامهنویس نداریم. رماننویس هم بدون خوراک شعری رماننویس نمیشود. پس تا شعر نداشته باشیم سینما نداریم.
میخواهم بگویم در دورانی زندگی میکنیم که برای ارتباط انسان با هستی عرصهی شعرا به گستردگی دورههای قبل نیست، مگر با واسطه. وگرنه شعرای انقلاب برای بیواسطه حرف زدن با جامعهشان و ساختن فرهنگ و جهانی نو هیچ چیز کم نداشتند. یکی از مشکلات شعر ما نداشتن حلقهی واسطهی نقد است. حلقهی واسطهی نقد در واقع شعر معاصر را برای سینماگر، رماننویس و مخاطب عام ترجمه میکند.
باید دقت کنیم وقتی که میگوییم شعر انقلاب منظورمان چیست؛ منظورمان شعر انقلابی است یا شعری که در رابطه به انقلاب باشد، به عنوان یک مقطع تاریخی؟ اگر بخواهیم انقلاب را به عنوان یک مقطع تاریخی در نظر بگیریم-که به نظر من هم انتخاب درستتری است- شعر انقلاب در دوران قبل از انقلاب قویترین جریان شعری است. اگر به جریانهای ادبیات و سینمای قبل از انقلاب نگاه کنیم چه جریانهای تأثیرگذاری مییابیم؟ نویسندگان و سینماگرانی که به وضعیت زمانهی خود معترضاند. در این دوران نویسندگانی مانند صادق هدایت را داریم که از شدت اعتراض به پوچی رسیدهاند.
در حالیکه در شعر مثلاً اخوان ثالث را داریم که میگوید: «سلامات را نمیخواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است» لحن این شعر انقلابی و در اعتراض به شرایط حاکم بر جامعه است. فروغ فرخزاد میگوید: «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اصلیترین حرفهای احمد شاملو چیست؟ انتقاد از حکومت. هم قبل هم بعد از انقلاب این لحن اعتراضی را در شعر فارسی میبینیم. به همین دلیل از این نظر من نمیتوانم بین شعر انقلابی قبل و بعد از انقلاب تمایزی قائل شوم.
بخش بزرگی از وقوع انقلاب مدیون شعارهای انقلاب است. امام خمینی هیچ اعتقادی به انقلاب مسلحانه نداشت؛ انقلاب ما، انقلاب موزون بود. پیش از انقلاب، تمام گفتمانهای جدی جهان در این کشور فرصت حکومت داشتند ولی توفیقی نداشتند. گفتمان ملی بعد از حکومت ملی مصدق شکست خورد. گفتمان توسعهگرایی بعد از انقلاب سفید رژیم پهلوی نتوانست به اهداف خودش برسد. ایدهی کمونیسم هم در آستانهی انقلاب 57 شکست خورد. امام خمینی دربارهی کمونیسم فرمود: «صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم شنیده شد.» البته هرکس مطالعه و شعور اندک سیاسی داشت میدانست اگر انقلاب 57 رخ نمیداد مارکسیستهای چپ دست به یک انقلاب مسلحانهی خونین میزدند. شاید این انقلاب دهها سال طول میکشید.
وقتی میخواهیم از شعر انقلاب حرف بزنیم اول باید دربارهی خود انقلاب و ماهیتش صحبت کنیم. آیتالله بروجردی هم میتوانست سردمدار انقلاب شود ولی امام خمینی دید شرایط به گونهای است که اگر میدانداری نکند کشور دچار هرج و مرج میشود. این هرج و مرجها امروز هم در جامعه دیده میشوند. در حال حاضر پوپولیستیترین جریان ضدانقلاب سلطنتطلبها هستند؛ یعنی کسی که تاج و تخت دارد (مثل ولیعهد محمدرضا شاه پهلوی) میخواهد بر جامعه حکومت کند. سازمانیافتهترین و منفورترینشان منافقین هستند. هر اتفاقی برای کشور بیفتد اولین فرقهای که شانس حکومت بر کشور را دارد سازمان منافقین است. میخواهم بگویم اگر انقلاب اسلامی در این 40 سال جایگزینی داشت، در همان 30 تیر 1360 زمین خورده بود. مردم همهچیز را امتحان کردهاند و آخرین نقطهی امیدشان برای آینده انقلاب اسلامی بود.
سمیعی: پس طبق صحبتهای آقای سعیدی از یک طرف شعر اعتراضی و انقلابی جزئی از تاریخ ادبیات ماست و از طرف دیگر هیچ راه فرهنگی و سیاسی دیگری برای کشور باقی نمانده بود جز انقلاب اسلامی. به همین خاطر جز شعر انقلاب شعر دیگری نداشتیم.
سعیدی: منظور من این بود که امروز در مقطعی هستیم که یا شعر انقلاب حرف میزند یا کسی حرفی برای گفتن ندارد جز مخالفخوانی برای انقلاب. و این مبحث بیشتر از اینکه سیاسی باشد ادبیاتی است.
سمیعی: به نظر من آنچه امروز بیشترین طرفدار را میان سیاستمداران و اقشار روشنفکر مخالف جمهوری اسلامی دارد، ایده سوسیال-دموکرات توامان است. این جریان ادعا میکند آنقدر طرفدار جدی دارد که در صورت تمام شدن دورهی حکومت جمهوری اسلامی جایگزین آن شود. این گروه تصور میکنند در صورت از بین رفتن جمهوری اسلامی، برای جلوگیری از فروپاشی جامعه نیاز به جریانی است که اغلب گرایشهای سیاسی، اقتصادی و مدنی مردم را پوشش دهد. آنها برای تأمین نیازهای سیاسی جامعه دموکراسی و برای رفع احتیاجات اقتصادیشان سوسیالیسم را پیشنهاد میکنند. در حال حاضر دو طرف سیاسی اصلی که با هم کشمکش میکنند طرفداران جمهوری اسلامی و طرفداران سوسیالیسم-دموکراسی هستند.
من با آقای سعیدی موافقم که تنها ایدهای که بعد از انقلاب اسلامی میتوانست سرودی داشته باشد همین ایدهی انقلاب بود. چون سایر گروهها و تفکرها در آثار داستانی، شعری، سینمایی و مستند خودشان، آینده را بسیار تیره و تار میدیدند.
سعیدی: زمانی که یک دیکتاتوری طولانیمدت در جامعه از بین میرود تا مدتی مردم گمان میکنند دموکراسی همان ایدهی مردمسالاری یعنی آنچه مردم میخواهند فورا باید فراهم شود. بنابراین شروع میکنند به اعتراض و مخالفخوانی، برای اینکه اطمینان پیدا کنند که میتوانند حرف بزنند. مدتی طول میکشد که مردم به بلوغ سیاسی برسند و بفهمند همانقدر که دموکراسی خواستهی عمومی است، مسئولیت عمومی نیز هست. دموکراسی به این معنا نیست که مردم چیزی را بخواهند و بعد برای پاسخ به خواستهی مردم کسانی را از مریخ بیاوریم. در مردمسالاری مردم هم خودشان میخواهند هم خودشان اجرایش میکنند. در مورد شعر هم دوباره می گویم که اگر شعر انقلاب حرفی برای گفتن نداشته باشد، باقی گفتمانها نیز حرفی برای گفتن ندارند. اگر قرار است حرفی شنیده شود، از شعر انقلاب است.
علی داوودی: امروز که به 40 سال شعر انقلاب نگاه میکنیم از جریانش رضایت داریم. اما کسی که مسیر و حرفهی اصلی زندگیاش شعر است با مشکلاتی روبهرو است. چرا بسیاری از بزرگان شعر انقلاب امروز فعال نیستند؟ چون سبک و سیاق شعر گفتن و سلوک شاعرانهای که در این چهار دهه وجود داشته دیگر پاسخگوی نیازهای جامعه نیست. جهان معاصر، جهان حوادث است. بیشتر از آنکه بتوانیم آمار بگیریم و بشماریم شاهد حوادث داخلی و بینالمللی هستیم. در سرتاسر جهان این حوادث رفته رفته از شکل اعتراضی و سیاسی به سمت و سوی اعتقادی پیش میروند. آنچه جمهوری اسلامی امروز به عنوان حادثهی اصلی با آن روبهروست بحث محتوایی دارد.
اساساً یکی از مشخصات شعر امروز همین درگیری با جهان معاصر است. شاعری دیگر شکل تفننی و سرمشق گرفتن از بزرگان نیست که مثلاً بتوانید در قالبهای مختلف شعر بگویید. دیدن و درک انسان معاصر موضوع اصلی شعر است. فکر میکنم امروز شعری با عنوان شعر انقلاب نیاز به تجارب جدید دارد. از آنجایی که امروز بین جریانات ادبی و سیاسی شاهد یک تناظر یک به یک هستیم، شاید بخشی از آن به ضعف در مدیریت فرهنگی یا نگاه تنگنظرانهشان به شعر برگردد. مثلاً با وقوع مشروطه، 15 خرداد، توسعهی سیاسی دوم خرداد و ... با جریانات شعری روبهرو هستیم. در تمام این جریانها لازم است شعر، انسان امروز را درک کند. اما شعری که محدود به شعارهای سیاسی یک گروه باشد ماندگار نمیشود. برای مثال مرحوم سبزواری با استفاده از تکنیک یکسری شعار را موضوع شعر میکند. سؤال اینجاست که عالم امروز تا چه اندازه در شعر ایشان حضور دارد؟
موضوع مهم دیگر شیوهی برخورد ما شاعران با خود مسئلهی شعر است. آیا شعر براساس یک اصل محاکاتی سروده میشود یا تجربهمحور است و آنچه شاعر از جهان درک میکند در شعرش تبلور پیدا میکند؟ درست است که دنیای معاصر عالم فردگرایی و تجربه است، اما این جنبهی تجربهگرایانهی شعر مورد حمایت قرار نمیگیرد. این موضوعی است که امروز در ادبیات انقلاب نادیده گرفته میشود، لذا تمام تجربیات شاعر (اعم از تجربیات فرمی، زبانی، نگرشی و محتوایی) در بوته بیتوجهی میافتد. به همین دلیل نوعی از ادبیات مطرح میشود که به مذاق ارگانهایی خوش بیاید که ادبیات برایشان موضوعیت ندارد. شعر از دیدگاه آنها یا جنبهی تفننی دارد یا بر اساس بخشنامههای درونسازمانی آنها سروده میشود.
به همین دلیل شعر به عنوان خود شعر و شاعر به عنوان یک شخصیت مستقل که بتواند علاوه بر داشتن برچسب انتساب به جناحهای مختلف خودش باشد، دشوار شده است. شاید این معضل تا حدی به تربیت مخاطبان، فعالیت رسانهها و تبلیغات گسترده دشمنان هم مرتبط باشد. به هر روی شاعران امروز ما یا برای بیان خود بیانگیزه شدهاند؛ چون بازاری ندارد. یا سعی میکنند مخاطبپسند باشند یا به سمت کارهای فرمی و تفننی میروند.
اما اگر برگردیم به مفهوم شعر انقلاب، باید در درجهی اول ماهیت انقلاب را درک کنیم. انقلاب اسلامی چه در جنبهی عدالتخواهی، چه در آزادگی و استقلالش، چه در دین-رهبریاش ذیل عنوان امر به معروف و نهی از منکر قرار میگیرد. شعر انقلاب هم باید تبلور و بروز این تفکر باشد. اما امروزه شعر ما دچار سردرگمی شده است. نمیدانیم از چه میخواهیم بگوییم. به همین خاطر شعرهای تفننی و تقلیدی سروده میشود.
سمیعی: فکر نمیکنید شعر امروز ما علاوه بر سرگردانی محتوایی، از نظر سبکی هم تقلیدی شده است؟ انگار شاعران ما سعی میکنند سبکها و قالبهای گذشته را مجدداً استفاده کنند. به بیان دیگر شعر انقلاب دچار سرگردانی در محتوا و بازگشت و تسلیم به قالبهای تجربه شدهی گذشته شده است.
داوودی: معضل دیگری که شعر انقلاب دارد حمایتهای سلیقه گرایانه ی دولتها است. طوری که ممکن است باعث شود حمایت ارگانها از جریانهای خاص شعری به شعر جهتدهی کند. وقتی جشنوارهای برگزار میشود طبعاً باید امیال برگزارکنندگان را تأمین کند. با وجود این حمایتهای جهتدار نمیتوان نقش تمدنی برای شعر قائل شد. شخص رهبری برای شعر نقش تمدنی هم قائل است. شعر صرفاً بازتابدهندهی شرایط موجود و اعتقادات مشخص نیست، به هر حال باید آینهی وجودی انسان معاصر باشد. به همین دلیل جریان شعر امروز ما خود به خود جلو نمیرود، انگار وابسته شده به حمایتهای جانبدارانه و هدفمند.
ما همیشه میتوانیم دربارهی شعر سبک بازگشت صحبت کنیم، چون یک بستهی کامل است. شخصی به نام فتحعلیشاه تا ابدالدهر در اذهان مردم ما خواهد نشست. اگر امام زمان هم ظهور کند نمیتوانیم عکس ناصرالدینشاه را از روی قلیانها و لیوانهایمان پاک کنیم. چون این شخصیتها از لحاظ زیباییشناسی به صورت ریشهای خودشان را تعریف کردهاند. 50 پرتره از چهرهی فتحعلیشاه در زمان خودش نقاشی شد. او این نگاه هنری را داشت که این پرترهها را به همه جای دنیا بفرستد. حتی دستور داد در حکاکیهای تاریخی بناها چهرهی او را کنار شاهان ساسانی و بزرگان دوران قدیم بکشند. اساساً حکومت قاجار بیشتر از اینکه حکومت سیاسی باشد حکومت هنری بود. ناصرالدینشاه خطاط و عکاس بود، فتحعلیشاه شعر میگفت و حمایتهای این دو هم از شاعران زمان خودشان یا از روی تفنن است یا در جهت مدح دربار خودشان. دربارهی سلطان محمود غزنوی هم این موضوع را میبینیم. او شاعران زیادی را در دربار خودش به تنعم رسانده، ولی فردوسی از او هیچ بهرهای نبرده است. حمایت از شعر و هنر هر جا باشد باعث شکوفایی آن می شود. ولی توجه کنیم که این حمایت باید از شعری صورت پذیرد که انه وجودی انسان و تمدن است. و نباید به دستورالعمل محدود به دوره ای خاص اکتفا شود.
سمیعی: یعنی-طبق صحبتهای آقای داوودی- اگر به شاعران انقلاب جوایز نقدی داده نمیشد نمیتوانستند شعر بنویسند و اساساً وارد بازی فرهنگی نمیشدند.
سعیدی: صحبتهای آقای داوودی ناظر بر یکی دو سال اخیر است یا اوایل انقلاب؟
داوودی: منظورم سالهای اخیر است. از زمانی که ارگانهای حکومتی تعیینکنندهی مسیر شعر شدند. سریعترین راه برای مواجه شدن دنیا با یک کشور جنگ است. انقلاب در تمام اشکالش (نظامی، گفتمانی، درونمرزی و...) هم نوعی جنگ است. انقلاب 57 درونمرزی نبود، در تمام دنیا تأثیر گذاشت. بعد از آن جنگ 8 ساله را داریم که یک مسئلهی جهانی است. پس ما مواجهات جهانی داشتهایم. امروز هم شاعر ما به واسطهی دنیای مجازی در ارتباط تنگاتنگ با دنیا قرار دارد. او صنعت، اقتصاد، سیاست و هنر جهان را میبیند و میخواهد دربارهشان شعر بگوید ولی گاهی به دلیل نگاه تنگنظرانهی ارگانهای حکومتی این موضوع دشوار میشود. با این شرایط شاعران معاصر از دیدن و تجربه کردن دنیا در شعرهایشان محروم میشوند. در حوزهی فرهنگ ترس بزرگترین عامل بازدارنده است.
حسن صنوبری: من میخواهم از صحبتهای دوستان در نیمهی اول نشست یک جمعبندی داشته باشم. آقای داوودی نگاهش بیشتر به اکنون و آینده بود و از نگرانیهای شاعران ده سال اخیر گفت. قیصر امینپور در یکی از مصاحبههایش به شعرهای منتشرنشدهاش دربارهی امام خمینی اشاره کرده بود. معتقد بود از زمانی که بعضی جشنوارهها با هدایای نقدی برگزار شدند نتوانست این اشعار را منتشر کند. حمید سبزواری، طاهره صفارزاده، سید حسن حسینی و علی معلم دامغانی در شرایطی شعر میسرودند که از دیدگاه عقل معاشاندیش و حسابگر حماقت محض بوده. اگر در آن زمان اشعارشان با نام خودشان منتشر میشد عواقب بسیار بدی در انتظار آنها بود. این شعرها حاصل یک خشم آنی نبوده، بسیاری از آنها ارزش هنری داشتند. این شاعران روی مسئلهای که جز خطر و تهدید چیزی در انتظارش نیست طرح هنری ریخته و با تفکر نوگرایانه شعر سرودهاند. به همین دلیل طلیعهی شعر انقلاب ما با جان و دل آدمها آمیخته شده است.
هرجا ارزشی وجود داشته باشد ریا هم حضور دارد. حتی اگر این ارزش دموکراسی باشد، تظاهر در دموکراسی به وجود میآید. اگر ارزش انساندوستی، حقوق بشر و کمک به همنوع باشد، تظاهر در همین رویکردها هم دیده میشود. طبیعی است که کنار جنس اصل باکیفیت جنس تقلبی هم به بازار میآید. در زمان حافظ هم این دوگانگی وجود داشته و اعتراض این شاعر را برانگیخته. چون چه میخانه باز باشد چه مسجد ریاکار حضور دارد. نگاه آقای داوودی از این نظر ارزشمند است که میتوانیم آیندهی شعر انقلاب را بعد از این 40 سال پیشبینی کنیم. اگر در جریان شعر انقلاب نقصی پیدا میکنیم آن را رفع کنیم تا در آینده مشکلساز نشود. تائید و تشویق بخشی از جریان جدی شعر امروز و سانسور بخش دیگری از آن اهانت به هنر و هنرمند است.
ما هیچ زمانی در تاریخ به اندازهی عصر حاکمیت انقلاب اسلامی حاکمان کتابخوان نداشتهایم. امام خمینی ره و رهبری در عالیترین سطحش اهل خواندن، نوشتن، سرایش و پژوهش بودند و هستند. وجود بیشتر این مقدار فرهیختگی در رهبران سیاسی یک جامعه بیش از این امکان ندارد. این وضعیت آرمانشهری است. حالا در این شرایط اگر یکی از مسئولین وزارت ارشاد دنیای فکری یا منافع شخصی خودش را مقدم بر دنیای هنر میداند نمیشود جلویش را کاملا گرفت، باید با واقعبینی درمورد مسائل قضاوت کرد.
آقای سعیدی دربارهی مرز بین شعر انقلاب و شعر انقلابی صحبت کردند. اینکه آیا ما دربارهی شعر انقلابی حرف میزنیم یا شعر انقلاب در این زمان؟ شاید در بعضی هنرها نتوانیم با قاطعیت بگوییم، اما به نظر من شعر روزگار انقلاب همان شعر جریان انقلابی است. این دو زیاد فاصله ندارند. شعر انقلاب در واقع ادامهی جدی و اصلی جریان شعری و روشنفکری قبل از انقلاب است. امثال علی معلم دامغانی بودند که نگاه ساختارگرایانه و زیباییشناسانهی اخوان ثالث را ادامه داد. در حالی که شعر علی باباچاهی، یدالله رویایی، رضا براهنی، سیدعلی صالحی، و چهرههای ضعیفتری مثل حافظ موسوی و شمس لنگرودی نتوانستند از پس چنین هنرمندیهایی بربیایند. از این رو جدا بودنشان از جریان شعر انقلابی انگار برابر است با جدا بودنشان از هنرمندی و زیباییشناسی شعر عصر این روزگار. این گرامیان در بعضی اشعارشان که ساختار را مدنظر قرار دادهاند مخاطب حرفهای هم چیزی از شعرشان نمیفهمد و در بعضی به قیمت فنا کردن ارزشهای ساختاری مخاطبان عمومی را راضی کردهاند. شاعر حرفهای امروز و شعر عصر انقلاب اسلامی اما یک اتفاق جدید را رقم زده است و میخواهد شعری بگوید که هم مخاطب عام از آن لذت ببرد هم مخاطب حرفهای فرم و زبان آن را تحسین کند. در اشعار قیصر امینپور، سلمان هراتی، قادر طهماسبی، زکریا اخلاقی، زرویی نصرآباد، عزیزی، قزوه، اسفندقه، فیض و دیگران ارزش هنری هم به وضوح قابل تشخیص است. اگر داوری بخواهد بیپیشداوری این موضوع را بسنجد میبیند بیرون از جریان شعر انقلاب هیچ جریان جدی و قدرتمندی در شعرامروز حضور ندارد که حرفی برای گفتن داشته باشد یا توانسته باشد ارزشی زیباییشناسانه و ادبی را به تاریخ ادبیات و متن زیبای فارسی بیافزاید.
استاد کاظمی از سیر شعر فارسی و دورهی انقطاع در شعر انقلاب گفتند. طبق گفتهی ایشان در این دوره شاعران انقلاب نسبت به ارزشهای هنری شاعران قبل از انقلاب بیتوجه شدند. من میخواهم در ادامه بحث آقای داوودی بگویم، این آسیبشناسی مربوط به بخشی از شاعران است نه کل جریان شعر انقلاب. درست است که بسیاری از شاعران در دههی 60 شعار منظوم را به جای شعر ارائه دادند ولی در همین دهه علی معلم دامغانی شعرهای ارزشمندی میسراید. به نظر من شعرهای علی معلم دامغانی از همان ابتدا مثنوی نیمایی هستند؛ هم نگاه فردی و جهان انسان معاصر را دارند هم ساختار هنری. هم ابتنا به سنت است و هم ورود در مدرنیته. فقط خود شاعر همان ابتدا تصمیم گرفته به جای شعر سپید و نیمایی، مثنوی بگوید تا جهان جدیدی را بیافریند. از همان زمان هم بدون حمایت و حتی وجود نهادهای حکومتی شعرهای ارزشمند مینوشته است. طاهره صفارزاده و سیدعلی موسوی گرمارودی هم همینطور. حتی سیدحسن حسینی و میرشکاک و نصرالله مردانی و خیلیهای دیگر هم با توجه به آغاز شاعریشان اشعار خوبی میسرودند. این شاعران با توجه به سن خودشان و شرایط زمانهشان نوگرا بودند.
اما با آقای کاظمی از نظر اهمیت این دورهی انقطاع برای آیندهی شعر انقلاب همنظرم. در هیچ دورهای نباید گروهی از شاعران تحریم شوند و اشعارشان خوانده نشود. در دورهای میگفتند شعر فروغ و اخوان را نخوانید. یا در دوران پهلوی فردوسی بزرگ شاعر بدنامی شد چون تبلیغات رژیم شاهنشاهی به گونهای بود که انگار فردوسی شاعر مداح دربار پهلوی بوده. یکسری از مذهبیون و انقلابیونی که سواد و اطلاعات نادرستی داشتند پدر زبان فارسی را نشناختند چون فکر میکردند فردوسی واقعاً شاعر شاهنشاهی بوده. در حالیکه فردوسی شاعر اصلی انقلاب است. اگر شعر او نبود نه زبان فارسی داشتیم نه شعر حماسی. بدفهمی و انقطاع دربارهی فردوسی سالهای اولیه انقلاب هم ادامه پیدا کرد تا جایی که رهبری (در آن زمان به عنوان یک روحانی فرهیخته و مبارز) شخصاً برای ویراننکردن آرامگاه فردوسی دستخطی نوشت و جلوی این اتفاق را گرفت. اما این انقطاع دربارهی همهی شاعران صورت نگرفته. مثلاً علی معلم دامغانی از شعر فردوسی گرفته تا شعر فروغ فرخزاد یا زکریا اخلاقی و احمد عزیزی از شعر سهراب سپهری به بهترین نحو استفاده کردهاند.
در کل به نظرم شرایط کنونی شعر انقلاب جریان غالب است. در مورد هنرهای دیگر مطمئن نیستم. مثلاً در سینما همانقدر که سینمای انقلابی قوی است سینمای غربگرا هم قدرت دارد. این دو جریان موازی با هم پیش میروند. در رمان هم این شرایط را میبینیم. در تئاتر شاید حتی جریان روشنفکری قویتر است. اما در شعر فکر میکنم دست پر با شاعران انقلابی است. آقای سعیدی خیلی خوب به این موضوع اشاره کرد که تمام جریانهای جدی شعر امروز زیرمجموعه و در راستای شعر انقلاب محسوب میشوند. اسلام سیاسی هم چنانکه آقای کاظمی گفتند خارج از مرزهای ایران و بیرون از انقلاب اسلامی نه ادبیاتی دارد نه فرهنگی نه تفکری. آنچه ماندگار شده شعر انقلاب و فرهنگ انقلاب اسلامی در ایران است.
سمیعی: اگر بخواهیم بدون در نظر گرفتن دوگانهی فرم و محتوا تعریف جامعی از شهر 40 سالهی انقلاب داشته باشیم، میتوانیم بگوییم شعر انقلاب به مثابه وجدان ملی در دوران معاصر حاضر شده است؛ یعنی از یک طرف فضایی دارد که در آن بخشهایی ازتجربه های معاصر و قسمتهایی از فضای شعر و ادب قدیم را جمع کرده و از طرف دیگر به مسائل کنونی واکنش نشان میدهد. شعر این 40 سال در ابتدا در واکنش به انقلاب، بعد در واکنش به جنگ و در سالهای اخیر در واکنش به دوران سازندگی و کشمکشهای سیاسی کشور سروده شده است.
کاظمی: با صحبتهای آقای صنوبری دربارهی تأثیرپذیری شاعرانی مانند علی معلم دامغانی از شاعران پیش از انقلاب موافقم. شعرهای معلم قائم به ذات و در عین حال قوی هستند. البته این جریان را در هفت هشت سال اول انقلاب میبینیم. آقای صنوبری به جوان بودن این گروه شاعران در این سالها اشاره کرد که فکر میکنم عامل مهمی در میزان تأثیرپذیری آنها از اشعار شاعران قبل از انقلاب است. اما واقعیتی که در اکثر شعرهای سالهای اول انقلاب دیده میشد پرهیز کردن از جریان شعری قبل از انقلاب بود.
حتی اگر علی معلم از شعر فروغ و میرشکاک از شعر شاملو استفاده کرده، این تأثیرپذیری جزو جریان عمومی توصیه شده توسط نهادهای انقلابی نبود. جریان عمومی توصیه شده این بود که شاعران از گرایش به اشعار روشنفکری پیش از انقلاب پرهیز کنند. در این دوره شاعرانی که از شاعران پیش از انقلاب تأثیر میگرفتند مورد انتقاد واقع میشدند؛ مگر سهراب سپهری، که تنها چهرهی مشروع بین شاعران قبل از انقلاب تلقی میشد و خواندن شعرهایش را توصیه میکردند. یادم است آن زمان من کتاب «روزنه» را مینوشتم در نام بردن شاعرانی مانند اخوان ثالث، سیمین بهبهانی و شاملو احتیاط میکردم. در بازنویسی «روزنه» در سال 77 (که 20 سال از انقلاب میگذشت) نام این شاعران را اضافه کردم. در جزوههای اول «روزنه» جریان روشنفکری تقریباً به چشم نمیآید.
در زمستان سال 66 گروهی از شاعران مانند سید حسن حسینی، قیصر امینپور، ساعد باقری، محمدرضا عبدالملکیان، علی موسوی گرمارودی، علیرضا قزوه و محمدرضا محمدی نیکو از حوزه هنری بیرون آمدند و جلسات شعر مستقل خودشان را برگزار میکردند. این جلسات به نوعی مقابل جلسات شعر حوزه قرار گرفته بود. جلسات این گروه شاعران جدا شده از حوزه را عموماً مرحوم قیصر امینپور اداره میکرد. اولین جلسه شعری که من به عنوان شاعری تازهکار در آن شرکت کردم یکی از این جلسات بود. در ابتدای این جلسه خانم جوانی شعری خواند که تحت تأثیر فروغ بود. در آن جلسه به شدت از این شعر انتقاد کردند و این تاثیرپذیری را نکوهش کردند. جدیترین و قاطع ترین منتقد آن شعر هم خانم فاطمه راکعی بود. ایشان در آن جلسه با لحنی شدید و تحکمآمیز به آن خانم شاعر جوان میگفتند «قبلا هم به شما گفته بودم نباید شعرهای فروغ فرخزاد را بخوانید!». دعوا آنقدر بالا گرفت و کار به جایی رسید که در مقابل میرشکاک هم عصبانی شد و مجبور شد با دادوبیداد از شعر فروغ دفاع کند و بگوید: «من فروغ را تقدیس میکنم.» . به هر روی در این دوران بعضی شاعران مثل نصرالله مردانی با جریان شعری قبل از انقلاب بسیار مشکل داشتند و بعضی مانند علی معلم دامغانی از آنها تأثیر میپذیرفتند. اما با گذشت زمان و باز شدن فضا توجه تعداد بیشتری از شاعران به جریان روشنفکری پیش از انقلاب جلب شد.
تعداد قابل توجهی از شاعران پیش از انقلاب جزو قشر مرفه و ثروتمند جامعه بودند. بعضی از این خانوادهها جزو خاندان سلطنتی بودند مثل خانوادهی ملکالشعرای بهار و بعضی از این خانوادههای فرهنگی نسل اندر نسل شاعر و هنرمند بودند مثل خانوادهی پروین اعتصامی. این قشر از شاعران چون مشکل مالی نداشتند با خیال آسوده برای شعر سرودن (به خصوص شعر فاخر) زمان میگذاشتند. به نوعی شعر و شاعری به طبقهی خاصی محدود شده بود. اما از آنجا که ماهیت انقلاب اسلامی توجه به مستضعفین بود، مثلاً جهاد سازندگی به شهرها و روستاهای دورافتاده میرفت و برایشان جاده میساخت و آب و برق به آنها میرساند، کمکم رفتوآمد بین شهرهای بزرگ و شهرها و روستاهای کوچک پا گرفت. همچنین با گسترش سوادآموزی در این فضاها تمایل به کتابخوانی و شعر بین جوانان این مناطق بیشتر شد و جوانان این مکانهای کمامکانات و فقیر هم برای شعرخوانی و تجربهاندوزی به جلسات شعر شاعران مطرح آن دوره راه پیدا کردند. در این دوره آموزش شعر هم تا حدودی همگانی شد.
به همین دلیل در دههی 70 جمعیت شاعرانی با شعرهای قابل توجه ناگهان افزایش یافت. در اوایل دههی 70 مثلا در شهرهای کوچک خراسان شاعران محدودی وجود داشتند که تعدادشان به ده نفر هم نمیرسید. مثلاً جواد جعفرینسب و حسن دلبری در سبزوار، قاسم رفیعا در طرقبه، علیرضا سپاهی لائین در سنگدیوار و حسین تقدیسی و محسن شهرکی در قوچان شعرهای مطرح در محافل شعر زمان خودشان میسرودند. بقیهی شاعران در همان سبک و سیاق گل و پروانهای قدیم شعر میگفتند. در دههی 70 این ده یازده نفر 700 نفر میشوند. البته ممکن است این افزایش تعداد شاعران ربطی به انقلاب نداشته باشد و مثلاً به دلیل گسترش ارتباطات پیشرفت تکنولوژی شاهد این آمار صعودی بودهایم. ولی به هر حال انقلاب در آهنگ اجتماعی شدن و ارتباط بین شهرها و روستاها بیاثر نبوده است.
طبیعتاً در سالهای بعد هم شعر این شاعران نوظهور در اوایل دههی 70 به پختگی رسید. مثل جواد جعفرینسب در سبزوار و علیاصغر داوری ترشیزی در کاشمر. این شاعران هم به نوبهی خود یک نسل جدید را پروراندند. در حال حاضر آمار و ارقام قابل توجهی از شاعران با شعرهای مطرح در ایران داریم. وقتی به شهرستانهای کوچک و دورافتادهی استان خراسان میروم میبینم شاعران این مناطق، اتفاقات به روز شعر را -که در پایتخت و شهرهای بزرگ مانند مشهد میافتد- رصد میکنند و با جریان شعری روز همراه میشوند.
البته این سؤال پیش میآید که چرا در سالهای اخیر یک چهرهی شاخص در زمینهی شعر (مانند علی معلم دامغانی) که بتواند روی نسلهای بعدی شاعران هم تأثیر بگذارد نداریم؟ به نظر میرسد حرفهای شاعران سالهای اول انقلاب مثل سلمان هراتی برای ما جاذبههایی دارد که هنوز آنها را میخوانیم؛ حتی اگر از نظر تکنیکی دارای ضعفهایی باشند. فکر میکنم قوت و تازگی فکری که شاعران در اوایل انقلاب ارائه میدادند، به دلایلی در سالهای اخیر افت کرد. من با آقای داوودی موافقم که سیاستهای فرهنگی غلط حکومت در سالهای اخیر یکی از مهمترین دلایل این افت کیفیت در شعر بود.
به طور کلی سیاستهای فرهنگی کشور در این چهل سال به سمت تعالی تفکر و اندیشه نرفته است. شاید تجلیلهای حکومتی و توجه به ظواهر، شاعران مذهبی و انقلابی را از نظر کمّی افزایش داده باشد ولی در زمینهی کیفی شعر پیشرفتی نمیبینیم، زیرا تفکر، حس، شور و هیجانی که در شعر اوایل انقلاب میبینیم در شعر امروز دیده نمیشود. اگر این شور و تفکر شعرهای اوایل انقلاب با قدرتهای ساختاری شعر شاعران جوان در سالهای بعدش همراه میشد میتوانست موتور فکری و احساسی شعر امروز باشد. من فکر میکنم شعر امروز ما از نظر تکنیکی آمادگی این را دارد که مخاطب خود را پیدا کند، به شرطی که فکر و احساس قوی پشتش باشد. شاعران امروز ما انرژی شاعران قدیم را روی شعرشان نمیگذارند، به همین دلیل ضعف شور و تفکر در اثرشان احساس میشود.
سمیعی: آقای سعیدی معتقدند دورهی ما دورهی شعر نیست. با توجه به این نظر چطور میتوان روند پیشرفت شعر را توضیح داد؟
کاظمی: در دورهی معاصر در تمام جهان شعر به سمت کمرنگ شدن پیش میرود، چون کارکردهایش را به هنرهای دیگر داده است. و به طور کلی آنچه از جنس تخیل و احساس است در ذهن انسان امروزی رنگ میبازد. به همین دلیل شعر امروز به اندازهی قدیم مورد توجه نیست.
داوودی: من فکر میکنم که شعر در سالهای اخیر تغییر شکل داده ولی همان تأثیر قبل را دارد. البته ما نباید انتظار داشته باشیم شعر شاعر امروز از جنس شاعر هزارههای پیش باشد؛ یعنی شعر تبدیل شود به یک متن مکتوب. در نظر بگیرید متنی پیش روی شماست با عنوان شعر. نه تصویر دارد نه موسیقی، به همین دلیل هیچ اولویت بلاغی هم ندارد و قابل ترجمه است. در نهایت با تقلیلگرایی در آخرین حدممکن به یک موقعیت میرسید. شاید شعر امروز به کمک عکاسی، سینما و هنرهای دیگر بیان میشود و لزومی ندارد به یک متن مکتوب در چارچوب قوانین سرودن شعر رجوع کنیم. همانطور که در جامعهی ما دیگر هیچ غذا و لباسی طبیعی نیست، شعر هم در شکل طبیعیاش وجود نخواهد داشت.
سعیدی: یکی از بزرگترین مشکلات شعر امروز و بالطبع شعر انقلاب کمبود ادبیات انتقادی است. اگر فعالیتهایی مانند کتاب «روزنه» (مجموعهی آموزشی شعر) آقای محمدکاظم کاظمی هم نبود، با گرفتاریهای بزرگتری روبهرو میشدیم. این فقدان نقد نه تنها در ادبیات بلکه در فرهنگ و کشور دیده میشود. شاید حتی کمی مبالغهآمیز به نظر برسد که بگوییم کمبود ادبیات انتقادی در شعر انقلاب تحت تأثیر شرایط کلی نظام از جمله مسائل سیاسی و اقتصادی است. اما این ادعا واقعیت دارد.
من معتقدم نه تنها شعر بحران مخاطب ندارد، بلکه اگر هنوز مخاطبی در وادی هنر (بواسطهی ارتباط بشر با هستی) وجود دارد مخاطب شعر است. در حال حاضر حدود صدهزار نفر در ایران شاعرند. این شاعران مخاطب شعرهای همدیگرند. شاید به تعداد تمام مخاطبان تئاتر ما شاعر داریم.
انقلابها در عرصهی تفکر اتفاق میافتند یعنی دارای ریشههای فکری هستند. به عنوان مثال مردم فکر میکنند جامعهای که در آن زندگی میکنند ایرادات اساسی دارد و باید با انقلاب آن را تغییر دهند. پیش از انقلاب روشنفکران سالها تئوریپردازی کردهاند (مشروطه و قبل از آن). سیاستمداران همینطور. اما زمانی که ادبیات بین مردم حضور پیدا کرد و رنگ و بوی انقلاب گرفت، اوضاع طبق پیشبینی روشنفکران و سیاستمداران پیش نرفت.
با وقوع انقلاب و تحول در عرصههای فکری، نسبت مردم با جهانشان هم تغییر کرد. به عبارت دیگر ادبیات که منجر به انقلاب شد خروجی آن انقلاب هم خواهد شد. انقلاب یک سیکل دارد: فکر و فرهنگ جرقههای انقلاب را در جامعه میزنند، انقلاب به وقوع میپیوندد، زمانی که انقلاب به پختگی و بلوغ رسید خروجیاش ادبیات خواهد بود. انقطاعی که پیشتر به آن اشاره کردم در این مقطع قرار دارد. به عنوان مثال انقلاب اسلامی در عرصهی سیاسی اتفاق افتاد اما در عرصهی اقتصادی هنوز شبیه به دوران قاجار عمل میکند. این در حالی است که در صد سال اخیر بواسطهی پیشرفتهای تکنولوژی وارد دورهای در جهان شدهایم که در آن انسانها میتوانند به طور متوسط یک ساعت در روز کار کنند و باقی روز استراحت کنند، شبیه زندگی مرفهین درباری. عصر آینده را عصر کالای رایگان میدانند، چنانچه اکنون در چین اتفاق افتاده و کالای رایگان میان مردم توزیع میشود.
همانطور که گفتم انقلاب ما انقلاب شور و شعور بود و امام خمینی این موضوع را به خوبی درک کرده بود. او میدانست که انقلاب مسلحانه فقط حکومت را از نظر فیزیکی تغییر میدهد در حالیکه انقلاب به خاطر انسان اتفاق میافتد. باید تغییرات فکری رخ دهد. امام خمینی فکر نمیکرد که دین یک گفتمان است کنار سوسیالیسم و ماتریالیسم و غیره، بلکه معتقد بود دین اصلیترین تجربهی دنیاست.
موضوع دیگری که آقای کاظمی هم به آن اشاره کرد توصیهپذیر نبودن شعر است. شعر ذاتاً اهل تخیل و تجاوز است. شعر خودش توصیهکننده است. شعری که انسان ایرانی با آن مواجه است، زیست-جهان اوست. گذشتگان ما با حافظ و فردوسی زندگی میکردند. یک مرتبه پایینتر شعری قرار گرفته که زمزمهی زندگی ماست؛ شعری که در تنهایی و خلوت و غربت سروده میشود. شعری هم داریم که سفارشی است و برای رساندن مفهوم یا پیام خاصی سروده میشود. اما در کلیت شعر زیست-جهان انسان است.
برگردیم به بحث نقد. ما ضرورت نقد را در ادبیات و شعر جدی نگرفتهایم. اگر بخواهیم شاعران انقلاب را دستهبندی کنیم باید براساس نگاه انتقادی آنها را جدا کنیم. مثلاً نمیتوانیم قیصر امینپور را با علیرضا قزوه یککاسه کنیم چون با وجود اشتراکات اندک، جهان شعریشان متفاوت است. انقطاعی که به آن اشاره کردیم به تکنیک شعر ربط ندارد. ما در این جهان نمیتوانیم محتوای بدون فرم داشته باشیم ولی فرم بدون محتوا داریم. به همین دلیل میگوییم اصالت با محتواست. وقتی میگوییم شعر انقلاب دچار انقطاع شده، یعنی این شعر در حال مواجهه با زیست-جهانی است که بقیه نمیدانند آن را چطور تعریف کنند.
برای مثال در این مقطع زمانی مردم هنوز نمیدانند اقتصاد انقلابی یا دیپلماسی خارجی انقلاب چیست. شعر است که باید این سوالها را پاسخ دهد. کار هنر اساساً ساختن جهان تازه است؛ جهانی که پیش از این شاید هیچ نسبتی با آن نداشتهایم؛ اگرچه این جهان تازه در گذشتهی خودش ریشه دارد. این جهان تازه با انقطاع از جهان گذشته به وجود نمیآید. بلکه این دو جهان در دل هم پدید میآیند.
در سبک خراسانی یک سوم آیات قرآن مستقیم و غیرمستقیم، جهادی است. شعر خراسانی شعر حماسی است ولی زمانی که به بلوغ میرسد متوجه میشود جهاد اکبر جهاد درونی انسان است. در این زمان به سبک عراقی میرسیم. شعر سبک عراقی حماسه را کنار نگذاشته، بلکه آن را آورده در جهاد درون. این کاری است که حافظ میکند. او معتقد است مبارزه با طاغوت درون باید همیشه و در همه حال اتفاق بیفتد و مبارزه با طاغوت، بیرون هر وقت فرصت بود. کسی که حریف طاغوت درون خودش شود طاغوت بیرون برایش عددی نیست. ما چرا از امریکا نمیترسیم؟ چون وقتی ما حریف طاغوت درون کشورمان شدهایم آمریکا برایمان عددی نیست. انگار آمریکا مفهومی است که در ذهنمان ساختهایم و برداری است از تفکرات و اندیشهها.
پس در سبک خراسانی جهاد برون و در سبک عراقی جهاد درون دیده میشود. تفکر واقعی یعنی ستیز. تعارف و حرف اضافه در آن نمیگنجد. اینکه میگوییم تفکر ستیز است یعنی سبک هندی. سبک هندی متوجه شده که این جهاد در خود حکمت اتفاق میافتد. بیدل و صائب این سلوک را در اشعارشان نشان میدهند و به این مرحله از جهاد رسیدهاند. بعد از سبک هندی شاهد ظهور سبکی به نام سبک تهرانی هستیم. (چون سبکهای قبلی با جغرافیای ظهور و بروزشان نامگذاری شده بودند من هم این نام را برای این سبک انتخاب کردم) این دوره دورهی برجعاجنشینی نیست. در آن تجربه اهمیت دارد. شاعر سبک تهرانی به سمت تجربهگرایی حسی زندگی خودش میرود. اما این نسبت، نسبت دشواری است و مدت زیادی طول میکشد که شاعر در این سبک به پختگی برسد. طبعاً در این فضا نمیتوانیم منتظر ظهور حافظ باشیم. دیگر دورهی آدمهای شاخص گذشته است. این دوره، دورهی ملتها، فرهنگها و شاعران شاخص است.
داوودی: امروز شاعر دیگر مخاطب شعر خودش هم نیست.
سعیدی: میتوانیم بگوییم شعر من مخاطب ندارد ولی نمیتوان دربارهی جریان شعری امروز چنین نظری داد. آدمهای اهل شنیدن خیلی دیر به وجود میآیند.
صنوبری: فرهنگ امروز فرهنگ سخن گفتن است. همه دوست دارند در فضای مجازی حرف بزنند.
سعیدی: این عادت به حرف زدن به جای شنیدن مشکل شعر نیست؛ یک مشکل فرهنگی در جامعه است. تا زمانی که این تصور غلط در جامعه وجود دارد که مردمسالاری همان خواست عمومی است، فرهنگ شنیدن فراگیر نخواهد شد. این کار نقد است که بگوید در جامعهی امروز ما هیچکس جز شعرای انقلاب حرفی برای گفتن ندارد. شعرهای اعتراضی به این دلیل شنیده میشوند که فقط اعتراض کور هستند، نه فرم و ساختار دارند نه در محتوایشان عمق و تعقل نهفته است.
صنوبری: در واقع نقد به ما یاد میدهد که چطور بشنویم. نقد حرفهای مشخص میکند که همهی شاعران ارزش سخن گفتن ندارند، باید قبل از حرف زدن بیوقفه، یاد بگیرند که شنوندهی خوبی باشند. پس میتوان گفت یکی از نگرانیهای اصلی ما برای روند چهل سالهی شعر انقلاب کمبود نقد حرفهای است. و اگر این فرهنگ نقد وجود داشت بین نسل اول شعر انقلاب و نسل شاعران امروز انقطاع ایجاد نمیشد . البته به نظر من این دوران انقطاع دارد به پایان میرسد و آن جریان جشنوارهای و بی اصالت هرروز بیشتر تضعیف میشوند. مثلاً در همین روزگار مهدی جهاندار شاعر انقلابی حدوداً چهل سالهای است که حس و حال و طبع شاعریاش چیزی از سلمان هراتی کم ندارد، تازه با ابعاد زیباییشناسانهی قویتر. با اینحال این شاعر به این راحتی حتی راضی نمیشد کتاب منتشر کند. به همین خاطر بسیاری از شعرهایش بینام شاعر در میان مخاطبان جدی و عمومی ادبیات زبانزد شده است. یا محسن رضوانی که یک شاعر سی و چند ساله است که نثر طنز، شعر، نوحه و ترانه مینویسد. همه را هم خوب مینویسد. اما نه کتاب شعری منتشر کرده نه اهل سکه و سکونوردی است. اهل خلوت است و از هر نهاد و جمعی گریزان. فقط بعضی اشعارش در فضای مجازی پخش شده است. به نظر من همهی آثارش ارزش زیباییشناسانه دارند. و خیلی شاعران دیگری که همه میشناسیمشان. کاش میشد آثار این نسل را که دنبال پول و شهرت و جشنواره هم نیستند و مستقل از هرگونه حمایت و دخالت بیرونی حرف این تمدن و انقلاب را میزدند را به نسل شفیعیکدکنیها هم نشان داد، چون امثال او فقط نسل اول و دوم شعر انقلاب را دیدهاند و از این نسل هیچ خبری ندارند. به هر حال ما نباید توقع داشته باشیم که از یک دوره تمام شاعرانش ماندگار شوند. مگر همهی شاعران سبک خراسانی فردوسی و ناصرخسرو یا در سبک هندی مثل بیدل و صائب بودند؟ مگر تمام شاعران سبک عراقی مثل حافظ _به تعبیر جناب سعیدی_ حماسهی درونی داشتند؟
سعیدی: آنها جادهکوباند. ولی شاعرانی که گل میکنند کداماند؟ تفکر گفتوگو است. در تنهایی هم که فکر کنی داری با خودت گفتوگو میکنی. «گفتم غم تو دارم گفتا غم تو دارم / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید» شاعر انقلاب الان مخاطب ندارد. حرف برای گفتن زیاد است ولی کسی به شعر او گوش نمیدهد.
داوودی: اینجا یک تناقض پیش میآید. آقای سعیدی در بخش قبلی صحبتهایش گفت در شعر امروز فارسی بحران مخاطب نداریم ولی حالا میگوید شاعر انقلاب مخاطب ندارد. مخاطبهای شعر دو دستهاند: یک گروه به سمت شعر کشش دارند و بعضاً شاعرند و یک گروه مخاطبان غیر شاعر شعر هستند.
صنوبری: من معتقدم در زمانهای که همه میخواهند حرف بزنند و کسی گوش شنیدن ندارد، شعر انقلاب خوب حرف میزند. همین محسن رضوانی که اشاره کردم نوحهای دارد به نام «کنار قدمهای جابر» که با مداحی میثم مطیعی مخاطبی بیستمیلیونی داشت و تبدیل شد به پرمخاطبترین و محبوبترین نوحهی سالهای اخیر. محسن رضوانی یاد گرفته طوری شعر بگوید که هم ارزش زیباییشناسی و ساختاری داشته باشد هم به گوش مخاطب برسد.
داوودی: به نظر من چون در کشور ما تنوع زیادی در هنر وجود ندارد، شعر تبدیل شده به یک ارزش فرهنگی. خیلی از افراد برای به دست آوردن شهرت و بالا رفتن وجههی اجتماعیشان دوست دارند شعر بگویند. شاید چون شعر گفتن نیاز به هیچ ابزاری ندارد؛ نه تحصیلات بالا میخواهد نه تجهیزات خاصی. قبل از آمدن شعر نو لااقل وزن و قافیه رعایت میشد تا یک دوبیتی شبیه باباطاهر سروده شود ولی با آمدن شعر نو دیگر نیازی به این چارچوب هم نیست.
سعیدی: همهی این مشکلات برمیگردد به نبودن نقد. چون نقدی بر شعر نمیشود شاعر دردش نمیآید.
داوودی: عدهای برای جریانسازی و یارگیری شاعران ضعیف را دور خود جمع میکنند و او را بالا میبرند. این حواشی باعث شده کسی که صاحبنظر است و نظرش در شعر محل ارجاع، تعیینکننده نباشد. اگر او هم بگوید اینها شاعر نیستند و اینها شعر نیست، کسی نمیپذیرد. از طرفی امروز شاهد سیلی از شاعران هستیم که بسیار شبیه به هم شعر میگویند و شعرشان هیچ مشخصهی بارز و ماندگاری ندارد.
سعیدی: به نظر من باید از شاعران جوانی که میخواهند دربارهی شعر بیاموزند همان ابتدای کار بپرسیم چرا میخواهند شاعر شوند؟ اگر میخواهند پولدار شوند که این راهش نیست. اگر میخواهند مشهور شوند بروند فوتبالیست شوند. اگر نمیدانند چه دردی دارند شاعر شوند.
داوودی: پیش از اینکه دربارهی شعر انقلاب حرف بزنیم باید شاعر انقلابی را هم تعریف کنیم. شعر انقلاب جریانی است که در آن شعر از زبان فردی تبدیل شده به زبان جمعی. ما از شعر علی معلم و احمد عزیزی که همعصر هستند ولی فضای شعریشان بسیار متفاوت است، یک حقیقت واحد را درک میکنیم. با اینکه در شعر این دو شاعر ویژگیهای فردیشان هم تأثیر داشته ولی به نوعی خودشان را به عنوان شاعر انقلاب وقف جریان شعری انقلاب کردهاند. اما در سالهای اخیر شاهد جریانی در شعر انقلاب بودیم که ربطی به جریان انقلاب ندارد.
علاوه بر این در دورهای نام برخی شاعران از جریان شعر حذف شد. مثلاً زمانی که ما دانشآموز بودیم مجاز نبود اسم برخی شاعران را ببریم. البته به جز چهرههای شاخص شعر انقلاب شاعران زیادی دربارهی انقلاب شعر گفتند اما امروز به عنوان شاعر انقلاب شناخته نمیشوند. مثلاً شمس لنگرودی برای حادثهی سقوط هواپیمای ایرباس و رضا براهنی برای خرمشهر شعر سرودند ولی به عنوان شاعر انقلاب از آنها یاد نمیشود.
یکی از مشکلات دیگر در روند شکلگیری جریان شعر انقلاب غلبهی رسانه بود. رسانهها شعرهای آسانهضم را انتخاب و تبلیغ میکردند. این تبلیغات باعث اعتبار چهرههایی شد که رسانه سراغشان میرفت. از آنجاییکه رسانهی ما از دسترس نقد خارج است یک عالم جداگانهای برای خودش دارد و همان مشکل عدم حضور نقد که آقای سعیدی اشاره کرد به وجود میآید. البته شعر خوب انقلابی سروده میشود ولی یا دیده نمیشود یا تبدیل به سردمدار برای هدایت جریان شعر انقلاب نمیشود. در مجموع این عوامل دست به دست هم دادهاند که امروز چهرههای واقعی شعر انقلاب به محاق بروند.
برای مثال در این سالها شاعری مانند حمیدرضا برقعی داریم که جریان شعر آیینی را پیش برده و از او حمایت میشود. این حمایتها باعث شده که او جریان شعرهایی شبیه به اشعار خودش را پیش ببرد.
کاظمی: من در کتاب «گزیدهی ادبیات معاصر» گزیدهای از شعرهای معاصر را جمعآوری کردهام. در این کتاب از شاعران قدیم توانستم تا شاعران مطرح دههی 50 پیش بیایم. شعر شاعران متولد 1345 به بعد را در این کتاب نیاوردهام. یک دلیلش این است که در سالهای اخیر وفور شاعر خوب داریم. واقعاً نمیدانستم کدام را در کتاب بیاورم. در سطح شاعرانی که در این کتاب آوردهام هر سال تعداد زیادی شاعر جدید ظهور میکند. ظهور این تعداد شاعر خوب در بازهی زمانی کم در تاریخ ادبی ایران بیسابقه است. به نظرم این جریان زاینده است و در آینده با حرفهایی تازه ادامه خواهد یافت.
اما از لحاظ جنبههای زبان، مهارتهای بیان، تکنیکی و ساختار، شعرهای چند دههی اخیر به غنای شعرهای قدیم نمیرسند. در شعر معاصر هم آن اندازه که وفور شاعر داریم مهارتهای تکنیکی در شعر نداریم. به نظر میرسد که بسیاری از شاعران به سطح هم رسیدهاند ولی تعداد کسانی که یک پله بالاتر بروند همیشه کم بوده است. در همهی اعصار همینگونه بوده. مثلاً در شعر قدیم 4 چهرهی شاخص از بین 40 شاعر بالا میآمدند ولی امروز این 4 شاعر از بین 4000 نفر بالا میآیند. اینطور نیست که امروز از بین 4000 شاعر، 400 یا حتی 40 چهرهی شاخص بالا برود. امروز هم همان 4 چهره را داریم، به همین دلیل رقابت بین شاعران خوب هم بیشتر میشود.
سعیدی: دنیای امروز ما عصر تکنیک و صنعت است. در نظام دانشگاهی همه میدانند که مهمترین دلیل پیشرفت تکنولوژی علوم تجربی است. اما حکایت فیزیکدان با حکایت تکنیسین فرق دارد. یک شرکت بزرگ تکنولوژی با استخدام ده تا تکنسین در عرض چند سال به سود میرسد در حالیکه فیزیکدان بازار ندارد. شیمیدان و فیلسوف بازار ندارند. فیزیکدان و اخترشناسی که کارهای تئوریک میکنند نمیتوانند آنها را در بازار بفروشند. حاکمیت و نظام باید از آنها حمایت کند.
اگر این مثال را تعمیم دهیم به شاعران انقلاب، اصل مطلب این است که ما هنوز به این آگاهی نرسیدهایم که شاعر در جامعهی ما مانند همان فیزیکدان است. شاعر سینماگر نیست که فیلم بسازد و در گیشه بفروشد. هزاران شاعر باید مسیری را بکوبند که شاعری مثل حافظ ظهور کند و تیراژ کتابش میلیونی شود. در حالیکه کتاب شعرایی که حافظ از آنها الهام گرفته 1000 تا هم تیراژ ندارد. ولی اگر آنها نباشند حافظ هم نیست.
شعر انقلاب بخشهای مختلفی دارد: شعر مقطع انقلاب داریم، شعر مقطع دفاع مقدس و شعر دوران اعتراض. آقای کاظمی به برخی رویکردهای نادرست نسبت به شعر اشاره کرد. یکی از این تصورات نادرست این است که تصور میکنند شاعر انقلاب باید از اخلاق بگوید و نباید مثلاً شعر عاشقانه بگوید. اصل مطلب در بزم اتفاق میافتد؛ یک انسان آگاه وقتی رزم میکند میفهمد حریفی وجود ندارد، بنابراین بزم میگیرد. شعر بزم اینگونه شکل میگیرد. شعر معاصر هم تا زمانی که به الگو دادن برای عاشقی نرسد، نمیتواند با جوانان ارتباط برقرارکند.
در حال حاضر جوانان ما دربارهی عشق و عاشقیت سردرگم هستند و به یک الگو در شعر نیاز دارند. یکی دیگر از دلایل انقطاع شعر انقلاب این است که از این مرحله عبور نکرده است. با وجود فاصلهای که میان نهاد و فرهنگ وجود دارد این مشکل حل نمیشود. در حالیکه دنیا فقدان عشق را تجربه میکند، رؤیای عاشقانه فقط در فضای فرهنگ دینی شکل میگیرد. میخواهم بگویم ما برداشت نادرستی از شعر انقلاب داریم.
جامعهای که گفتوگو ندارد جامعه نیست، جمعیت است. فقط بخشهایی از این جمعیت که توان گفتوگو با هم دارند تشکیل جامعه میدهند. هرچقدر این افراد بیشتر شوند جامعه قویتر میشود. این گفتوگو از جنس شعر است. مثلاً اساتید فلسفه در دانشگاههای ما نمیتوانند پاسخ آتهئیستهای امروز را بدهند. اساتید فلسفهی سیاسی نمیتوانند پاسخ شبهات سیاسی دانشجویانشان را بدهند. چون جنس این مواجهه جنس شعری است. شاعر است که هم تفکر دارد هم عاطفه. شاعر میتواند عواطف و احساسات طرف گفتوگو را برانگیخته کند و در عین حال پاسخ سوالهایش را بدهد.
بسیاری از شاعران انقلاب ما در تحیر «از چه بگویند» ماندهاند. در حالیکه موضوعات زیادی برای شعر انقلاب وجود دارد. شاعر باید با جامعهاش درگیر شود، آنقدر که دردش بگیرد و شعر بگوید، مثل جهاندار.
سمیعی: دوستان حاضر در این نشست متفقالقول بودند که با وقوع انقلاب افقی برای ما گشوده شد که از ما میخواست تجربه کردن جهان را آغاز کنیم. ما انقلاب را تجربه کردیم. شاهد حضور مردم در تصمیمگیریهای سیاسی بودیم. جنگ و تحریم را تجربه کردیم. طعم فداکاری و خیانت را چشیدیم. وقتی چیزی را تجربه میکنیم ولی زبانی برای بیان آن نداریم، این خطر وجود دارد که با گذشت زمان آن را فراموش کنیم. انسان فراموشکار است و زمان تجربههای او را میخورد. به نظر میرسد که شعر انقلاب توفیق پیدا کرده که تجربهی ما را در این سالها ثبت کند. به بیان دیگر شعر انقلاب زبان تجربهی ما شده است.
حالا زمان آن رسیده که این زبانِ تجربهی زندگی ما خودش تبدیل شود به موضوع تجربه. البته این مرحله کار پژوهش و نقد است. اگر نظرات رهبر را (در مراسم شعرخوانی برای ایشان) جمعآوری و به ترتیب زمانی مرتب کنیم متوجه میشویم که در جلسات اول به عدم تنوع و استوار نبودن زبان شعرها اعتراض کردهاند ولی کمکم به تکنیک، فرم و زبان این اشعار امیدوار شدند. اما آنچه از ابتدای این جلسات تکرار کردهاند این است که چرا ما نقد نمیکنیم؟ چرا دربارهی این تجربهها حرف نمیزنیم؟ ما یکبار زندگیای را که با آن درگیر هستیم در شعر تجربه کردهایم. فکر میکنم زمان آن رسیده که این تجربه را به محک تجربهی بعدی بگذاریم تا بتوانیم این تجربه را ذخیره کنیم و ادامه دهیم.
در آخر میخواستم نسبت به کسی که از بیرون به مؤسسهی شهرستان ادب آمده و به آن امیدهایی دارد، این گلایه را بکنم که آنقدر که برای خلق اثر احساس مسئولیت دارد و هزینه میکند، برای نقد و پژوهش این وظیفه را احساس نمیکند.
صنوبری: تجربیات شعر انقلاب که آقای سمیعی اشاره کرد در این چهل سال بسیار متنوع بوده است. مثلاً در بخش طنز آقای ابوالفضل زرویی نصرآباد آثاری پخته و جذاب خلق کرده که سرآغاز یک تمدن جدید در این حوزه هستند. در شعر عرفانی انقلاب زکریا اخلاقی را داریم که هزار سال تجربه عرفانی را در یک جهان جدید خلاصه کرده، در شعر عرفانی زکریا اخلاقی، در شعر حماسی و اندیشهمحور علی معلم دامغانی، شعر نخبگانی و روشنفکری یوسفعلی میرشکاک، عاشقانه و دفاع مقدس قادر طهماسبی(فرید)، غزل سیاسی-اجتماعی با مایهی طنز محمدکاظم کاظمی و... عرصههای مختلف دیگر. فکر میکنم این تنوع در شعر در هیچ دورهی زمانی در شعر فارسی وجود نداشته است. هرکدام از این تجربهها سرمشق فصل ادبیات کتاب یک تمدن هستند. حتی لازم نیست کتاب جدیدی بنویسیم؛ کافی است از روی این سرمشقها به درستی بنویسیم تا دیباچهی یک تمدن نوین شکل بگیرد.