موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم پروانه حیدری

در حسرت یک لبخند | معرفی مجموعه‌داستان «درختِ کج»

06 اسفند 1397 12:31 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 7 رای
در حسرت یک لبخند | معرفی مجموعه‌داستان «درختِ کج»

شهرستان ادب: «درخت کج» عنوان مجموعه‌داستانی است از ضیاءالدین وظیفه‌شعاع که توسط نشر روزنه به چاپ رسیده است. پروانه حیدری با تمرکز بر داستان «فیگور عاشقانه» به معرفی این اثر پرداخته است. این یادداشت را با هم می‌خوانیم: 

عموم عکاسان، روایتگران خوبی برای آن‌چه در گذشته اتفاق افتاده هستند؛ داستان‌هایی که حول جهان عکاسان و آن‌چه که ثبت می‌کنند نوشته می‌شود، کم نیستند و  می‌توانند شروع یک ‌داستان جنایی باشند؛ پیداشدن عکسی و وجود فرد ناشناسی و ادامۀ ماجرا، یا این‌که دست‌آویز نویسندگان ژانر وحشت قرار بگیرند. حتی می‌توان به مفهوم هویت انسان و گم‌گشتگی‌اش اشاره داشت؛ مانند یکی از آثار کوتاه بیژن نجدی. انتخاب این‌که یک‌عکاس از روزمرگی‌هایش بگوید یا در روند داستان به مفاهیم فلسفی اشاره کند، دستِ نویسنده است؛ اما خلق اثری متفاوت که در آن راوی، شغلی آشنا دارد و یک‌وجه تمایز عظیم با دیگر هم‌صنفانش، همین‌مسأله است که تیزهوشی نویسنده را می‌رساند. چیزی که برای مخاطب آشنا نیست و تصاویر همیشگی که از عکاسان آتلیه‌ای داریم را به‌هم می‌زند. داستان «فیگور عاشقانه» نوشتۀ ضیاءالدین وظیفه‌شعاع از مجموعۀ «درخت کج» داستان جان‌داری است و می‌توان آن را از بهترین‌های این‌مجموعه دانست. نویسنده در این‌اثر، روایت‌گر جهان عکاسان است، اما نه عکاسانی که آدم‌ها در لنز دوربین‌شان لبخند می‌زنند؛ عکاسانی که سر صحنۀ جرم حاضر می‌شوند و باید ثبت‌کنندۀ خون‌های ریخته‌شده، پهلوهای دریده‌شده و تصاویری باشند که دیدن‌شان دل هربیننده‌ای را به‌هم می‌زند. راوی در این‌داستان اول‌شخص با مخاطب است و انگار که پیرمرد دارد با کسی که شنوندۀ حرف‌هایش است و شاید برای کار پیش او آمده، اتمام حجت می‌کند که صحنه‌هایی که در آینده می‌بینی همین‌قدر واقعی و ترسناک خواهند بود، آن‌قدر که نمی‌توانی لبخندزدن دیگران را توی لنز دوربینت باور کنی. درخشان‌ترین قسمت اثر، جایی است که پیرمرد می‌خواهد از همسرش عکس بگیرد و همسرش لبخند نمی‌زند. دیالوگ پیرمرد، تمام درماندگی و تلخی سال‌های کارش را تداعی می‌کند که «نمی‌شود حداقل یک‌نفر توی دوربین من بخندد؟» و نمی‌شود. خواننده تمام‌مدت با پیرمرد همراه می‌شود، پابه‌پای او به محل جنایت می‌رود، شبیه او پیر می‌شود و  کنار او معذب می‌شود از لبخندزدن در عکس‌های خانوادگی.

«فیگور عاشقانه» پر از توصیف‌های بی‌پروا و میخکوب‌کننده است. پیرمرد انگار تمام چشمان بازماندۀ رو به لنز را در چشمان خودش جا داده و هربار که می‌خواهد از چیزی جز مرگ عکس بگیرد، هجوم این‌تصاویر اجازه نمی‌دهند به جای دیگری جز محل جنایت فکر کند. گاه شغل آدمی آن‌قدر در تاروپود زندگی فرد ریشه می‌دواند که نمی‌شود به‌راحتی برایش مرز گذاشت و از زندگی خانوادگی جدایش کرد. در این‌اثر ما با یک‌عکاس عادی طرف نیستیم؛ روبه‌روی‌مان کسی ایستاده که از راز تمام اتاق‌های خون‌آلود باخبر است و باید دیده‌هایش را تنها برای خودش نگه دارد. «فیگورعاشقانه» داستانی است که بی‌رحمی‌اش کم‌کم در جانتان می‌نشیند و به شوق می‌آوردتان؛ نه از تصاویر مرکزی عاشقانه و لطیف، که از تلخی تمام لحظه‌های یک‌عکاس و همراه‌شدن با او.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • در حسرت یک لبخند | معرفی مجموعه‌داستان «درختِ کج»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.