شهرستان ادب به نقل از وطن امروز:معروف است که یکی از مهمترین مخاطبان رمان در ایران، زنان خانهدار هستند. آنها هستند که به طور مداوم بابت تهیۀ رمان پول پرداخت میکنند و آن را میخوانند. بنابراین بسیاری از نویسندگان هنگام نوشتن رمان به این قشر توجه دارند و سعی میکنند جذابیتهایی برای این مخاطب گسترده در رمان خود بگنجانند. اما رابطۀ نویسنده با این مخاطبان معمولاً فراتر از این نمیرود و صرفاً به عنوان ضمانتی برای فروش در نظر گرفته میشود. کمتر پیش میآید که این قشر خود را و نیازهای و علایق خود را در رمان ببینند، یا لااقل صدایی مشابه صدای خود در عالم رمان بشنوند. این که نمایندهای در برخی از رمانها داشته باشند و یا نویسندهای جایی برای مشارکت آنها در داستانها باز کند، بسیار کم اتفاق میافتد.
خانم «پری رضوی» در رمان «سدا» این امکان را فراهم کرده تا زنان خانهدار نه به عنوان خوانندۀ صرف و نه حتی به عنوان مخاطب فعال، بلکه به عنوان محور پیشبرندۀ قصه حضور داشته باشند. قهرمان رمان «سدا» زنی خانهدار است با همۀ ویژگیهای کامل آن؛ بدون آنکه به صورتی کاریکاتوری تصویر شده باشد، یا آنکه تنها نقشی زینتی برای شخصیتهای اصلی داشته باشد. بلکه اساساً رمان حول او شکل گرفته و معضلی هم که با آن روبهروست، بسیار جدی و در نسبت با اصلِ زندگیاش است. زندگیای که پس از ورشکستی شوهر نسبتاً متمولش، در معرض فروپاشی قرار گرفته و چیزی تا نابودی خانه و کاشانهاش نمانده. این است که او هم دست به کار میشود تا مسکن و مأوایش را نجات دهد. تا به حال او در پناه خانه بوده و حالا کاشانهاش به او پناه آورده است. سدا، رمانِ فعالیت شدید چنین زنی در میانۀ طوفان زندگی سخت زمان حاضر است.
اما این زن چونان یک جنگجو وارد کارزار کسب درآمد نشده است؛ هرچند جامعه در نسبت با پول و منفعت دستِکمی از میدان جنگ ندارد، اما او هنوز هم زن است و دلسوزانه با همهچیز برخورد میکند. او نگران انسانهاست؛ نمیتواند همهچیز را در معادلات منفعت و قدرت خلاصه کند، هرچند همین معادلات خودش و خانوادهاش را در لبۀ پرتگاه نابودی قرار داده است. او مادر است، بدون اینکه بچهدار شده باشد. رفتارش با دیگران مادرانه است و برای همه دل میسوزاند. نگران دیگران است، با اینکه خودش بیش از همه مستحق آن است که برایش دل بسوزانند و نگرانش باشند و از همه مهمتر، او نگران بچۀ خویش است. بچهای که حالا نه فقط بخشی از آیندۀ او، که همۀ آیندۀ اوست. اکنون زندگی این بچه و پدرش و خانهای که قرار است او در آن رشد یابد، متوقف بر تلاش و کوششی تا سرحد مرگ است؛ بدون آنکه هیچچیزی در آینده تضمین شده باشد. او باید بجنگد تا بچهاش را، یعنی همۀ آیندهاش را، نجات بدهد؛ هرچند وقتش بیش از جنگیدن مصروف تیمارداری و نگاهبانی میشود. او نگاهبان جامعه است، ولی جامعه جنگجویش میخواهد.
سدا، پر از صدای زنان خانهداری است که از اساس، منفعل و زبون انگاشته میشوند. صدای اعتراض مادرانی است که استقرار و نگاهبانی را در زندگی انتخاب کردهاند، ولی از نگاه دیگران، ضعف و بیعرضگی نمایانده میشود. صدای اعلام حضور زنانی در جامعه است که در صحنۀ جنگ اقتصادی هم، نگران انسانها و کودکان هستند. در زمانهای که گرمای آتشِ جنگ برپا شده و حول پول عدهای را گرم نگه داشته است، مادران نگران آینده هستند. نگران کودکانی که تاب این گرما را ندارند و نیامده، میسوزند. صداف تصویر زنانی در میانۀ کشمکشهای زندگی بیرحم امروز است که روزگاری مقیمِ خانهها بودند تا زندگی جریان داشته باشد. اما حال، سرای خویش را در معرض فروپاشی دیدهاند و برای نگاهبانی از آن، خود گام پیش نهادهاند. سدا، تصویری از قهرمانی تلاش زنانی است که مهر و عاطفهشان، اصل زندگی و کار و قهرمانی را در جامعه ممکن میکند.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز