در سالروز وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها
دختر تنهای خدا | شعری از استاد سیدعلی موسویگرمارودی
01 فروردین 1398
22:55 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 4 رای
شهرستان ادب: ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سالروز رحلت حضرت زینب سلاماللهعلیها تازهترین مطلب ستون شعر و داستان سایت شهرستان ادب را به مثنوی درخشانی از استاد سیدعلی موسویگرمارودی در ستایش این بزرگبانوی تاریخ اسلام اختصاص میدهیم:
ای فلق عصمت و خورشید شرم
ای دل خورشید ز روی تو گرم
روشنی صبحی اگر در شبی
حیدر کراری اگر زینبی
ای ز تبار شرف و راستی
ای که شرف را ز خود آراستی
وامگذار لب تو راستی
گفتی و چون شعله به پا خاستی
بانگ رسای تو ستم سوز شد
کشته مظلوم تو، پیروز شد
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بُود در بر دُخت علی؟
قامت تو قامت غم را شکست
دُخت علی را نتوان دست بست
ای دل دریا، دل دریای تو
عرش خدا منزل و ماوای تو
دختر تنهای خدا بر زمین
خواهر آزادی و فرزند دین
جسم تو از عشق مگر ساختند
کاین همه جان در ره تو باختند
آنچه تو کردی به صف کربلا
کردۀ مخلوق بود یا خدا؟
آن همه غم، آن همه اِستادگی
آن همه سُتـْواری و آزادگی
آن همه خون دیدن و چون گُل شدن
دشت خزان دیدن و بلبل شدن
دیدن خورشید ذبیح از قفا
باز ستادن چو فلک روی پا
جان تو گلخانۀ عشق و بلاست
جای چنان چون تو زنی، کربلاست
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.