شهرستان ادب: در تازهترین مطلب پروندۀ ترانهخوانی به سراغ ده ترانهسرای جوان رفتهایم و ترانهای از هریک تقدیم کردهایم. ترانههای پیش رو ازجمله آثار موفق شاعرانی است که در ادوار گوناگون دورۀ شعر جوان انقلاب اسلامی (آفتابگردانها) حضور داشتهاند و بعضاً آثارشان در کتابهای گزیدهاشعار آفتابگردانها همچون مجموعههای «یکچمدان بهار»، «یکدشت دویدن»، «به تماشا رسیدن» و... منتشر شده است.
۱ـ رامین غلامحسین نژاد، عضو دورۀ اول آفتابگردانها، اسلامشهر
یکیشون خود خزونه، یکیشون خود بهاره
یکیشون داره میخنده، یکیشون میخواد بباره
هردو از نژاد آب و هردو از نژاد خاکن
ولی هرلحظه تو جنگن، واسه خون هم هلاکن
دیگه از بازی چشمام واسه من جونی نمونده
دیگه این سکوت و خنده، جونمو به لب رسونده
یکی عاشق هیاهو، دیگری عشق سکوته
یکی تو دریای سرخه، اون یکی کویر لوته
یکیشون سمت شماله، یکیشون سمت جنوبه
یکی خورشید سر ظهر، یکی خورشید غروبه
دیگه از بازی چشمام واسه من جونی نمونده
دیگه این سکوت و خنده، جونمو به لب رسونده
یکیشون خود خزونه، یکیشون خود بهاره
یکیشون داره میخنده، یکیشون میخواد بباره
۲ـ زهرا غلامزادۀ مهرآبادی، عضو دورۀ هفتم آفتابگردانها، یزد
چرخ زمین و آسمون هرروز
میچرخه روی دستای خورشید
رو شونههای سبز گندمزار
گل میکنه هرخوشۀ امید
رو دوش مرد باغبون هرصبح
میتابه خورشید سخاوتها
پر میشه دست آسمون از عشق
میپاشه روی دامن صحرا
دستای پینهبستۀ این دشت
لبریز از بارون رحمتهاس
پای قنات اعتقاداتش
خوشه به خوشه شکر نعمتهاس
توی تنور داغ آتیشی
میریزه زن خروار هیزم رو
دونه به دونه با دلی پرمهر
بیرون میاره نون گندم رو
عطر نگاه آسمون چکچک
میریزه از هرقطرۀ بارون
پیچیده توی سفرههای ما
آواز نون و خندۀ ریحون
گلبوتههای دار قالیچه
از غنچههای تازه لبریزن
کنج اتاق کاگلی هرروز
از شوق روییدن سحرخیزن
با هرقدم از آسمون، نمنم
برکت میریزه رو قدمهامون
میچرخه چرخ زندگی از نو
گل میکنه دنیای زیبامون
۳ـ فائزه سالاری، عضو دورۀ هفتم آفتابگردانها، خراسانرضوی
بارون که میباره «تویی» که هی گلایه میکنی
انگار «تو» پشت پنجره دوباره گریه میکنی
میفته روی پنجره، چشمای نامحرم باد
انگار همه میبیننم وقتی تو رو یادم میاد
شب، چشاتو میتکونه از روی شونههای ماه
غروب، تمومِ غصتو میگنجونه توو یه نگاه
یکی داره میاردِت بینِ گلای تووی باغ
آخر اون کوچهای که دیده میشه از توو اتاق
درست روبهروی هم نشسته دوتا صندلی
تو خیلیوقته پشت در برای من معطلی!
چقد واست غریبهام که توو اتاقم نمیای
چرا تو دلتنگیاتو فقط واسه خودت میخوای؟
پنجره رو که وا کنم یکی بهت میگه برو
باد میریزه توو خونمو میبره با خودش تو رو
میترسم از پنجرهها... از این که وا کنم درو
از اینکه یه غریبه باز بدزده این خاطره رو
۴ـ ونوس بیات، عضو دورۀ چهارم آفتابگردانها، کرمانشاه
این نامه رو وقتی که میخونی
از سقف خونه درد میباره
دلتنگیهامو زیر و رو کردم
این خونه آغوشت رو کم داره
دیوار خونه رنگ و روش رفته
ساعت یه چندوقتیه وایساده
گلهای باغچه زرد و پژمردن
دست غریبه آبشون داده
مادر صداتو میشنوه از دور
هشدارش این روزا فقط «هیس»ه
مادر جدیداً وقتی میخوابه
چشماش بازه، گونههاش خیسه
هرشب، همین لحظه، همین ساعت
با دشمنت تو خواب میجنگم
هربار میبازم بدون تو
مثل زمان جنگ دلتنگم
پاهاتو روی مین که میذاری
این خونه بوی مرگ میگیره
تا پای جون با مرگ جنگیدی
واسه منی که بیتو میمیره
از بس که عکساتو بغل کردم
بوی گذشته میده آغوشم
تو بیپلاکت خاک میشی، من
پیرهن سیاتو باز میپوشم
هرروز خیلی حال من خوش نیست
هرشب یه جای کار میلنگه
باید بیام پیشت یه سر حتماً
بابا! دلم خیلی برات تنگه
زیر کدوم سنگ بدون اسم
پنهون شدی و برنمیگردی؟...
۵)فاطمه حقبین، عضو دورۀ هفتم آفتابگردانها، خراسانرضوی
حال و روزم به مرگ میمونه
خستم از قصههای تکراری
از دروغای شعرهای قشنگ
از «دُرُس میشه»های دوزاری
مثل آبوهوای اهوازم
حالمو هیچکس نمیفهمه
اونقده سر به زیر بودم که
نالمو هیچکس نمیفهمه
توی آینه کسی شبیه خودم
میگه بسه، دیگه تمومش کن
به دلش کلی آرزو مونده
ولی چشماش میگه تمومش کن!
آدمه،گاهی وقتا از خودش و
از زمین و زمان طلبکاره
اسلحهش رو میگیره سمت خودش
حتی وقتی که روی رگباره
قدِ سی تا بهارْ تنهایی
دلم از پاییزای رفته پُره
این سجلّم همش دروغه، که من
نَوَدم بیشتر بهم میخوره!
همه دیدن... زنی که دلگیره
اشک میریزه و سبک میشه
ولی من هی ترانه میبارم
نکنه، آسمونم ابری شه...
6ـ راضیه جبهداری، عضو دورۀ ششم آفتابگردانها، قم
روی زمین کشید با انگشت سرد
یه خونۀ گرم و سهچارتا لبخند
باد اومد و خاک تو چشش رفت و زود
وا رفت رو صورتش خیال نیمبند
چشاش دیگه حتی نداره بارون
سقف امید روی سرش خرابه
یادش نمونده که شب چندمه
باید توی خرابهها بخوابه
صدای پا میاد توی خرابه
شاید مسافره، شاید غریبه
ولی صدای پاش میگه آشناس
اهل همین محلههاس؟ عجیبه!
غریب آشنا اومد خرابه
سلامـعلیک گرمی کردو دس داد
خندۀ نیمبندی رو باد برده بود
خدا چه شادی عمیقی پس داد
یتیما با کاسۀ شیر تو صفن
آخه باباشون تو خونه مریضه
میلرزه دستشون از این اضطراب
خداکنه امیدشون نریزه
ضجۀ محرابو همه شنیدن
چشم همه به حرفای طبیبه
دوروزه همّهجا شده خرابه
دوروزه که نیومده غریبه
7ـ حمیدرضا زرگرانپور، عضو دورۀ چهارم آفتابگردانها، گرگان
این تخت اسمش تخت بیداره
تخت تموم بیتو بودنهام
تختی که خیلیخوب میدونه
تنهاتر از تنهاترین تنهام
اونقدر تو اشکام غلطیده
خونگریههامو خوب فهمیده
این تخت، مشتای بدی خورده
این تخت، چیزای بدی دیده
هربار گفتم بیتو میمیرم
توو نقش یکتابوت ظاهر شد
هرشب کنارش شعر میخوندم
اونقد کنارم موند، شاعر شد
دونست یعنی چی که مینویسم
حال من از مجنون بهتر نیست
دونست مردن یعنی بیچشمات
دونست مردن، اسم مصدر نیست
میگن بخواب اما مگه میشه؟
وقتی دلم پیشت گرفتاره
هیشکی حواسش نیست به جا خوابم
این تخت اسمش تخت بیداره
8ـ نیما قزللو، عضو دورۀ ششم آفتابگردانها، سمنان
نمیتونم که بمونم پیشت
واسه حفظ خونمون میجنگم
میدونم اگه برم دلتنگی
میدونی اگه برم دلتنگم
جنگ، آرامش چشمات گرفت
باید اونو به تو برگردونم
تو قویبودنُ یادم دادی
از تو و بودن تو ممنونم
خوب میدونم که برم بیداری
همۀ شبای تنهاییتو
گوش به اخبار میدی تا خود صبح
بیشکر هممیزنی چاییتو
واسه حفظ خونمون میجنگم
واسه دلخوشی هردومون بخند
کولهپشتیمُ خودت برام بیار
بندای پوتینمو خودت ببند
9ـ محمد رسولپور، عضو دورۀ چهارم آفتابگردانها، تهران
توی محلهمون دوتا هیئتن
که از قدیم با همدیگه کل دارن
یه کینۀ قدیمی بینشونه
جلو پای همدیگه سنگ میذارن
هردوتاشون حسینحسین میکنن
زیر یه پرچم همگی میشینن
ولی وقتی به همدیگه میرسن
همدیگه رو مثل یزید میبینن
این دوتا هیئت از قدیمالایام
با همدیگه دارن یه نوع رقابت
برای رو کم کنی هم که باشه
پیر و جوون میرن زیر علامت
تا که به هم میرسه دستههاشون
امامحسین به کلی از یاد میره
ریتم عزاداری برای کلکل
به سمت موسیقیهای شاد میره
یه ظهر عاشورا سهـچارسال پیش
علامت یکی از اونا افتاد
اونوریا همه کف و سوتزدن
یه موج شادی تو دسته راه افتاد
منم خودم عضو همین هیئتام
محرما زیر همون پرچمم
منم برای کل میرم به هیئت
پیش خودم میگم خیلی آدمم
توی محلهمون دوتا هیئتن
که هرکدوم امامحسینی دارن
شبا بعد اینکه تموم شه هیئت
همه تا صبح جلوی در بیدارن
شبا ی جوری میخوابن که حتماً
نماز صبحشون دیگه قضا شه
آدمی که تا صبح توی هیئته
حال نداره برا نماز که پاشه
ساعت یک، دسته بیرون میبرن
خواب شب محله مختل میشه
فکر میکنن چون برای هیئته
اون دنیا حقالناسشون حل میشه
هیئتی که کنار هیئت ماست
همهچیشون یه جوری رو رواله
مداحشون سبک «ابی» میخونه
امامحسینشون خیلی باحاله
هیئت ما دلش حسینی نشد
میترسم از ما آقا ناامید شه
ماها همون جماعتیم که هرروز
منتظریم امامحسین شهید شه
10ـ ناهید شادان، عضو دورۀ چهارم آفتابگردانها، سبزوار
تو مثل طعم بکر و خاص خرمالو
شبیه باغهای ناب عنابی
حقیقت داره که تالاب آغوشت
یه جای امنه واسه خواب مرغابی
بهم ثابت میشه هربار میخندی
که دنیا رو هنوز میشه تحمل کرد
الان فصل شکفتن نیست ولی گونم
با هرلبخند تو یکباغچه گل کرد
با اینکه سخت لبریزم از احساست
بازم قلبم واسه عشق تو جا داره
نمیشه نقطۀ پایان معین کرد
نمیشه گفت دریا انتها داره
یه دنیا حرف میریزی تو فنجونم
دلم از جنگ با عقلم رها میشه
دارم ایمان میارم حرفهای تو
میتونه باعث صلح جهانی شه