موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری

کدام خیام؟! | یادداشتی از پژمان سرلک

28 اردیبهشت 1398 13:02 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.86 با 7 رای
کدام خیام؟! | یادداشتی از پژمان سرلک

شهرستان ادب: امروز، 28 اردیبهشت‌ماه، در تقویم جلالی ما ایرانیان روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری نامگذاری شده است؛ تقویمی که به دست خود این حکیم بزرگ طراحی و نگاشته شده است. اما همواره شبهات زیادی پیرامون زندگی این شاعر و حکیم برجستۀ ایرانی بوده است؛ به گونه‌ای که به‌راستی شاید کسی خیام را چنان که حقیقتاً بوده است، نشناسد. پژمان سرلک، در یادداشتی به بررسی این موضوع پرداخته است که در روز بزرگداشت این شاعر حکیم،‌ شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم:

سخن گفتن از بزرگانِ ادب این سرزمین، برای هیچ نویسنده و پژوهشگری در داخل یا خارج و با هر وسعتِ معلوماتی، کار آسانی نیست و اگر آسان گرفته شود، قطعاً نویسنده به مغاک و بیراهه خواهد رفت و نتیجه، چیزی خواهد شد شبیه اوّلین برف زمستانی. چه کسی می‌تواند ادّعا کند که راجع به آنها، همه‌چیز را می‌داند و می‌تواند با اطمینان سخن بگوید؟ از ابتدای تاریخ‌نویسی در این مورد، همه چیز بر پایۀ حدس و گمان بوده و تنها ترازوی مخاطب مشخص کرده‌است که کدام بر پایۀ صحّت است. نکتۀ جالب، این که در میان شاعرانِ بزرگ ما برخی نام‌ها کمتر شناخته شده‌اند و تعدادی تقریباً گمنام هستند؛ این کمی عجیب بنظر می‌رسد، امّا متأسّفانه حقیقتی است از جنس بی‌بند و باری، بی‌تدبیری و بی‌سوادی.

یکی از این گمنامان «خیّام» است؛ البتّه این صفت را به نسبت شاعرانی دیگر چون فردوسی، حافظ و حتّی عطّار، به خیّام نسبت می‌دهم، که از راه انصاف چندان هم دور نیست. فکر می‌کنید چند تن از دوستان و اطرافیانِ ما خیّام را می‌شناسند؟ در همین لحظه اگر از پدر یا مادر خانواده‌ای سؤال کنیم که غیاث‌الدین، خواجه ابوالفتح عمربن ابراهیم الخیّامی کیست، آیا پاسخی خواهند داشت؟ گمان نمی‌کنم تعداد کسانی که در اطراف ما خیّام را می‌شناسند بیش از انگشتانِ دو دست باشند و البتّه این نکته‌ای قابل تأمّل امّا با دلیلی آشکار است. معمولاً هر نسل بزرگانِ ادب را از کتاب‌های درسی و در هنگام تحصیل می‌شناسند و خیّام تا جایی که من به یاد دارم در این کتاب‌ها جایی نداشته‌است. پس آنقدر عجیب نیست اگر عدّه‌ای نام خیّام را نشنیده باشند؛ کما اینکه بسیاری از افراد تحصیل‌کرده‌ نیز نام کامل خیّام را نمی‌دانند و او را بیشتر با نام کوتاه‌شدۀ عمر خیّام می‌شناسند.

از آنها اگر سؤال شود که خیّام کیست و چگونه است، احتمالاً خواهند گفت «شاعری پوچ‌گرا، اهل شراب و حال و عشق‌بازی، با ارفاق شاید از تقویم و حکمت هم یادی کنند. امّا آیا واقعاً این‌گونه است؟ شراب‌خوار، هیچ‌انگار و خداستیز؟ خیّام دنیاپرست و مادّی‌گرا امروز دست‌آویزی شده است برای کسانی که به هر نحوی بر پردۀ خدا برای مزدوری آویزان می‌شوند و آنهایی که پی راهی می‌گردند برای دفع عقده‌های درونی‌شان و برخی هم سود می‌جویند از او برای دمیدن بر آتش نفرت و تفرقه.

هنگامی که تصمیم به نوشتن این مقاله گرفتم، برای یافتنِ منابعِ معتبری که معمولاً در کتاب‌های مرجع یافت می‌شوند، سری به کتابخانه‌های شهر زدم و در کمال تعجّب متوجّه شدم که اثری از کتاب‌های مربوط به خیّام نیست و اگر هست در میانِ دیگران گم است؛ چرا؟ جداً جای تأسّف است که عدّه‌ای گمان می‌کنند با سکوت می‌توانند مسائل را حلّ و فصل کنند. می‌پندارند اگر از خیّام گمراه نگویند و نگذارند که گفته شود، آثار ضالّه‌اش در جامعه کمتر خواهد شد و عدّۀ کمتری راهیِ مسیر کج می‌شوند. زهی خیالِ باطل! دریغا که آنقدر از خیّام نگفته‌ایم و آنقدر پنهانش کرده‌ایم و بَر آن پرده انداخته‌ایم که دیگران تصوّر کرده‌اند خیّام متعلّق به جای دیگر است و به خود حق داده‌اند که او را از خود بدانند و هر چه سزاوارِ عقایدشان است بر دهانِ بی‌حرکت مجسّمه‌هایش جا دهند.

سخن، کوتاه! سؤال‌های بسیاری در اطراف شاعر رباعی‌های ادوارد فیتز جرالد (مترجم انگلیسی رباعیّات خیّام) پراکنده است، امّا بزرگ‌ترین‌شان این است که آیا خیّام همان است که به ما معرفی کرده‌اند و خواسته‌اند ما او ر آن‌گونه بشناسیم؟

متأسّفانه ما عادت کرده‌ایم همه را در قالب‌های مشخص قرار دهیم؛ تضاد در این راه بسیار است و خیّام را بطور کلّی در پنج چارچوبِ متفاوت جا داده‌اند و داده‌ایم: دستۀ اول، خیّام را عارف می‌دانند و معتقدند سبک او عرفانیِ رازآلود و سراسر ابهام است. دستۀ دوم، مقابلِ دیدگاه اوّل قرار می‌گیرند؛ به این منظور که خیّام به‌نوعی مبلّغِ شراب‌خواری، دنیاپرستی و فساد است. دستۀ سوم، خیّام را دانشمندی فیلسوف معرّفی می‌کنند و این دیدگاه در کشور ما از طرفداران بیشتری برخوردار بوده‌است. دستۀ چهارم، متفاوت از دیگر نگاه‌ها، خیّام را انسانی مبارز با تاریک‌اندیشی قرون وسطی دانسته، که از دیدِ اندیشه‌ورزی از اینشتین هم پیشی می‌گیرد. دستۀ پنجم امّا اعتقاد بر این دارند که خیّام یک مسلمانِ مؤمن و سنّت‌گرا بوده و علّت اینهمه ستیز با خدا و افکارِ گناه‌آلود، باور به لطفِ بیکرانِ اوست.

مسلّم اینکه، به خیّام نمی‌شود تنها از یک زاویه نظر کرد؛ او را از هر سو که بنگری شکل و رنگی تازه به خود می‌گیرد. امّا نباید از نظر دور داشت که آثارِ هیچ هنرمندی معیارِ صحیحی برای شناخت هنرمند نیست، عاقلانه نخواهد بود اگر فرض را بر این بگذاریم که چون خیّام در اشعارش بر دین تاخته، پس کافر است. هرگز اینچنین نیست و اگر باشد مطمئناً تا کنون شکسپیر باید بارها برای جنایات مَکبِث (شخصیت اصلی نمایشنامۀ مکبث) محاکمه می‌شد. خیّام را باید دست‌نوشته‌ای دانست، اثر نویسنده‌ای گمنام، که هر مخاطب به فراخورِ حال و اعتقاد و فضای زندگی‌اش چیزی از آن با خود بر می‌دارد.

با این حال، حقیقت تنها یکی است و تغییر نخواهد کرد و آن هر چند تاکنون در پسِ مه مانده‌است، امّا گاهی به‌وضوح در میان باد آشکار می‌شود. اوّلین کسی که خیّامِ شاعر را به ما شناساند، ادوارد فیتز جرالدِ انگلیسی بود که تعدادی از رباعیّاتِ منتسب به خیّام را ترجمه و منتشر کرد. در واقع، تا حدود صد و چند سال پیش از این ما خیّام شاعر را نمی‌شناختیم؛ عمَر خیّام در نگاه گذشتگانِ ما تنها ستاره‌شناس بود و ریاضی‌دان و حکیم. امّا آیا فیتز جرالد توانسته امانت‌دارِ خوبی برای خیّام باشد و آیا رباعی‌ها واقعاً متعلّق به خیّام‌اند؟

پاسخِ قسمتِ دوم سؤال روشن نیست، هیچ‎وقت نبوده و شاید هرگز نشود؛ امّا درمورد قسمتِ اوّل، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که تردید -برانگیز هستند. غلامحسین یوسفی در جلد اوّل چشمۀ روشن، در دیداری با شاعران، می‌گوید فیتز جرالد بیش از ترجمه و تفسیر، شاعری کرده‌است. بر این پایه می‌شود حدس زد او هنگامِ ترجمه به نسبتِ احوالِ جامعۀ خود چیزهایی به رباعی‌ها افزوده و چیزی از آنها کاسته است. شهید مرتضی مطهّری که در مقام دفاع از خیّام عارف و حکیم بر آمده‌است، در این مورد می‌گوید «فیتز جرالد فردی بود از خانواده‌ای اشرافی و به‌‌شدّت تنها و منزوی و این حالات در ترجمه‌اش از رباعیّات اثر گذاشته است». ایشان در این مورد گلایه‌آمیز سخن گفته و ادامه می‌دهند «برخی بر اساسِ یک سلسله‌روایت‌های تاریخی معتقدند که دو نفر به این نام بوده‌اند، یکی علی خیّام شاعر و دیگری عمر خیّام حکیم و فیلسوف» و در ادامه بیان می‌ «چگونه ممکن است که کسی شعر کفرآمیز بگوید، ولی سفرِ حج برود و کتابی با محتوای تشریع توحید الهی بنویسد و نماز بخواند؟»

یکی از کسانی که خیّام را یک دنیاپرست مادّی‌گرا دانسته، صادق هدایت است، که به همین خاطر، محمّد مهدی فولادوند بر او تاخته و گفته است که هدایت با انتشارِ «ترانه‌های خیّام» در پی انعکاس حالات شخصی خودش بوده است. صادق هدایت می‌گوید «فیلسوفی مانند خیّام که فکر آزاد و خردبین داشته نمی‌توانسته کورکورانه زیر بار احکامِ تعبّدی، جعلی و بی‌منطق فُقهای زمان خود برود». با وجود این، در داخل کشور تعداد کسانی که با هدایت هم‌نظر باشند، بسیار اندک است.

اوّلین شخصی که راجع به خیّام اظهار نظر کرده، نجم‌الدین رازی بوده‌است، در نبالۀ حملۀ مغول و فراری دادنش به آسیای صغیر؛ از این قرار که خیّام آدمی بوده‌است مادّی‌مآب و دارای انحراف فکری. او در ادامه، دو رباعی را به‌عنوان اثبات سخنِ خود آورده و می‌گوید که اینها حاکی از بی‌اعتقادی نسبت به مبانی دینی‌اند :

دارنده چو ترکیبِ طبایع آراست      از بهر چه افکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد، فکندن از بهر چه بود      وَر نیک نیامد، این صور عیب که راست؟

به دنبال این سخن، کسانی بعدها در مقام تبرئه برآمدند و رباعی‌هایی را منتسب به خیّام ساختند که حاکی از توبه و پشیمانی او باشد. یکی از دلایل مهمّی که پژوهشگر را نسبت به اصل بودن آثار خیّام دچار تردید می‌کند همین موضوع تهمت و تبرئه است که هنوز در بعضی نقاط، بازار داغی دارد.

محمّد علی اسلامی ندوشن در کتابِ «از رودکی تا بهار» با اشاره‌ای کوتاه به دیدارِ نظامی عروضی با خیّام در اواخرِ عمر و پیشگویی او از حالات مزارش پس از مرگ (گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل‌افشانی می‌کند) می‌نویسد «اگر خیّام شعر می‌گفته، چگونه مردِ کنجکاوی چون عروضی که در پی کشف شاعرها بوده، از شاعریِ او یادی نکرده‌است». اسلامی ندوشن در ادامه، این سؤال را از خود می‌پرسد که آیا ممکن است حاشا کردنِ انتسابِ رباعی‌ها به خیّام به این خاطر بوده باشد که نمی‌خواسته‌اند باور کنند که فرد محترمی که لقبِ «حجّت الخلق» بر خود داشته و با حکومت متعصّب و دین‌مآب سلجوقی ارتباط داشته، چنین حرفی به زبان آورد که بوی بی اعتقادی از آن بیاید و مورد بازخواست قرار نگیرد؟

اگر هم چنین باشد، پس چرا نجم‌الدین رازی آن دو رباعی را به خیّام منتسب کرده‌است، به‌علاوۀ چند تن دیگری که پیش و بعد از آن، چنین اظهار نظرهایی کرده‌اند؟ محمّد علی اسلامی ندوشن بر این حدس است که خیّام رباعیّاتِ سکر آور و شراب‌آلوده‌اش را تنها برای تفنّن و در لحظاتی خاص می‌گفته و آنها را پنهان نگه می‌داشته و فقط برای برخی از دوستان خاصّ خود می‌خوانده‌است.

درمورد این مطلب باید در نظر داشت که همۀ مردمان در لحظات خاص، رفتاری خاص نشان داده و سخنانی عجیب بر زبان می‌آورند که بعدها ممکن است باعث شرمساری‌شان گردد. پزشکی که همیشه و در هر شرایطی مؤدبّانه و حکیمانه رفتار می‌کند، آیا ممکن نیست گاهی و در خلوت، چیزی جز این از خود نشان دهد؛ مثلاً مردی تند خو، بی‌منطق و بی‌قید؟

«یان ریپکا» ایرانشناسِ برجسته، یکی از کسانی است که خیّام را، خیّام فیتز جرالد می‌داند؛ او در کتابِ «تاریخ ادبیات ایران» جلد اوّل ایران را مدیونِ مترجم دانسته و با فراتر رفتن از خودِ جرالد می‌گوید «رباعی‌های خیّام با تفسیرِ استادانۀ فیتز جرالد پس از چندی شور و شوقی بت‌پرستانه در باختر به‌ویژه در کشورهای آنگلوساکسون پدید آورده؛ گرایشی که روزگاری ایرانیان از آن سر در نمی‌آوردند. آنچه نظریّات ریپکا را دچار لغزش و لرزش می‌سازد، اطمینانِ بیش از حدّی است که به اسناد و روایاتش دارد،؛از جمله موضوعِ استادی ابن سینا و شاگردی خیّام، که نه اثبات شده و نه روایات مورد استناد تأیید شده‌اند. فیتز جرالد خود در این مورد گفته است «شک دارم که جز ترجمه‌ای یک سویه از خیّام چیزی به دست داده باشم، لیکن آنچه من انجام می‌دهم مانند حبابی بر سطح آب پدید می‌آید و می‌ترک».

سخن به درازا کشید، امّا مهمّ‌ترین نکته راجع به خیّام این است که حتّی اگر او همان باشد که رباعی‌ها می‌گویند باز هم نمی‌توان نتیجه گرفت که خیّام به تمام معنا پوچ‌گرا و دنیاپرست بوده‌است؛ البتّه اگر بخواهیم چیزی فراتر از ظاهربینی ساده باشیم. رباعیّات خیّام به‌طور کلّی چند موضوع را مطرح می‌کنند؛ اوّل، اغتنامِ وقت است، وقت را غنیمت شمارید. دوم، حسرت بر گذشته نخوردن است و سوم، گذشت زمان به‌طور کلّی است. مسلّماً نحوۀ بیانِ شاعر، چیزی از معنا نمی‌کاهد، این‌گونه نیست؟

شاید اگر به دیدۀ دل بنگریم و گوش جان باز کنیم، صدای خیّام را بهتر بشنویم که پا به پای رودِ کنار درختانِ سرو قدم می‌زند و شاگردان مشتاق را از پی خود می‌کشد و کسی می‌پرسد «ببخشید استاد، شما واقعاً تا به این حدّ زندگی را پوچ و بی ثمر می‌دانید؟» خیّام بر نمی‌گردد امّا شاگردان از فاصلۀ لبانش می‌فهمند که قصد شوخی دارد؛ می‌گوید «اگر شما سرتان به کار خودتان می‌بود بهتر بود، امّا در زبان شعر گاهی باید مطالب، بزرگ‌تر از حدّ معمول و برخی کوچک‌تر نمایانده شوند»

نباید سهل‌انگارانه پنداشت که اشعارِ خیّام دقیقاً همان‌اند که نشان می‌دهند؛ مانند طبلی که تنها صدای طبل می‌دهد، امّا شراب همیشه معنای شراب و رهایی همیشه معنای بی بند و باری نمی‌دهد:

 


چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست

 

یا


از رنج کشیدن آدمی حر گردد
قطره چو کشد حبس صدف در گردد
گر مال نماند سر بماناد بجای
پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد


 

همان‌طور که می‌بینید، به‌نظر می‌رسد باید خیّام را شاعری با خلق و خوی انسانی دانست؛ این بهترین راه شناختِ عمر بن ابراهیم الخیّامی است. بله، بهتر است او را در خود بیابیم، در دقایقی نفس‌بُر، که به زمین و آسمان دندان نشان می‌دهیم و بر خداوند شکایت‌ها می‌بریم. با این اوصاف فکر نمی‌کنید که خیّام مورد ظلم واقع شده‌است؟ و از خودی و بیگانه بی‌مهری چشیده؟ مظلومی که به آن پرداخته نشده و به شکلی باور نکردنی در حال از یاد رفتن است و مسؤلین فرهنگیِ کشورمان بیشترین سهم را در این ظلم دارند؛ امیدواریم روزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی توجیهی تکرار نشده برای این بی‌توجهی داشته باشد. شاید به واقع حقّ ماست، اگر او را چون مولوی در خانه‌ای دیگر و نشسته بر زانوی دیگری ببینیم.


از رنج کشیدن آدمی حر گردد

قطره چو کشد حبس صدف در گردد

گر مال نماند سر بماناد بجای

پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • کدام خیام؟! | یادداشتی از پژمان سرلک
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.