یک صفحه خوب از یک رمان خوب | صفحۀ بیستودوم
«دیدار با امام» به روایت «شرفی خبوشان» | از کتاب «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر»
13 خرداد 1398
19:56 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 12 رای
شهرستان ادب: در ستون «یکصفحۀ خوب از یک رمان خوب» سایت شهرستان ادب، هربار به سراغ یکی از آثار درخشان ادبیات داستانی ایران و جهان رفتهایم و صفحهای از آن را با یکدیگر خواندهایم. در این مطلب همزمان با ایام درگذشت رهبر بزرگ و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره)، و در تازهترین پروندۀ سایت شهرستان ادب، «امام خمینی و ادبیات» ، بیستویکمین صفحه از «یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب» را به یک صفحۀ خوب از رمانی منتشرنشده با موضوع امام خمینی اختصاص میدهیم. این رمان که «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» نام دارد، تازهترین اثر داستانی «محمدرضا شرفی خبوشان» است که قرار است بهزودی توسط انتشارات شهرستان ادب راهی بازارنشر شود و سال گذشته مقام اول را در دهمین جشنواره داستان انقلاب از آن خود کرده بود. گفتنیست از محمدرضا شرفی خبوشان پیش از این سه رمان دیگر با عنوان «عاشقی به سبک ونگوگ»، «موهای تو خانۀ ماهیهاست» و «بیکتابی» به همت شهرستان ادب راهی بازار نشر شده بود که همگی با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه شده بودند.
از روایتِ هانی عبدالرّسول چند شبی نگذشته بود که ابوسمير یک بار دیگر شیخ غریق را پیش من آورد؛ یکی از بهترین راویان خوشصحبت وادیالسلام؛ یک راوی دوستداشتنی که محدث نبود، اما شبیه محدثانی بود که چند نفرشان را در همین وادیالسلام زیارت کرده بودم. شیخ غریق ورامینی مثل آن محدثانی بود که بسیار نوشتهاند و بسیار خواندهاند و بسیار شنیدهاند و خوب گوش دادهاند و برای فراگرفتن و جمعآوری احادیثی که احوال و گفتار و کردار پیامبر (ص) و ائمه (ع) را روایت میکند، به شهرها و ولایات سفر کردهاند و کتب اصول حدیث را به دست آوردهاند و سند جمع کردهاند و تاریخ را شخم زدهاند. شیخ غریق ورامینی سالها پیش در فرات غرق شده بود و تا یکی دو ماه در فرات غوطه خورده بود و عاقبت با تنی سفید و لهیده و عریان، به کناره آمده بود و ساکن وادیالسلام شده بود.
تقریباً هرکسی که دنبال روایتهایی شبیه روایت دلخواه من میگشت، شیخ غریق ورامینی را دیده بود و نقلهای خودِ غریق را از غریق یا نقلهای دیگران را از غریق یا نقلهای غریق را از یک راوی دیگر شنیده بود.
شیخ غریق، درست چند ساعت بعد از هانی عبدالرسول، موفق شده بود همراه طلبههای نجف، سوار بر یک مینیبوس به کاظمین برود. طلبهها در کاظمین امام را دیدار کرده بودند و به اتفاق امام به زیارت حرم جوادین رفته بودند و دیده بودند که امام با چه خضوع و خشوعی پس از زیارت حرمین، بر سر قبور متبرک علمایی چون شیخ مفید و خواجه نصیرالدین طوسی و سیدمرتضی و سیدرضی حاضر شده و فاتحه خوانده و دستها را بالا برده و با صدای بلند برایشان دعا کرده. طلبهها همراه امام شده بودند و از دنبال امام به سامرا رفته بودند. آنجا شیوخ سامرا و طلاب مدرسۀ میرزای شیرازی از امام استقبال کرده بودند و همه دیده بودند که چطور امام آنجا هم بعد از زیارت حرم، بالای قبر صاحب فتوای تنباکو ایستاده و دستها را بالا برده و با صدای بلند برایش دعا کرده.
طلبهها همراه امام دوباره به کاظمین برمیگردند و از پی امام راهی کربلا میشوند. طلاب، نرسیده به کربلا، جمعیتی را دیده بودند که تا مصیب - چند فرسخی کربلا- به پیشواز آمدهاند. آنجا در حسینیۀ بزرگ مصیب برای امام اشعار میخوانند و خیرمقدم میگویند. مردم پذیرایی میشوند و همگی راهی کربلا میشوند. غريق، یک شب تا سحر را مشغول روایتی فرعی از عزیمت به کربلا بود؛ روایتی که میگفت کربلاییها پیش از ورود امام، از بلدیه خواستهاند خیابان خاکی مسیر امام را آب بریزد تا گرد و خاک، استقبال کنندگان را اذیت نکند. بلديه محل نداده است و همه دیدهاند درست وقت رسیدن امام به کربلا، باران آمده و زمین را تر کرده.
خبر تکمیلی: رمان «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» تازهترین رمان محمدرضا شرفی خبوشان در آذر 1398 منتشر شد
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.