شهرستان ادب: پروندهپرترۀ مجید قیصری را با یادداشتی از خانم سمیه لندی اصفهانی بهروز میکنیم. خانم لندی در این یادداشت به نقد و بررسی تازهترین اثر مجید قیصری پرداخته است؛ رمان «گور سفید». این یادداشت را با هم میخوانیم:
کتاب «گور سفید» تازهترین رمان «مجید قیصری» است که از طرف نشر افق منتشر شد. مجید قیصری نویسندۀ مطرح ایران که بیشتر با داستانهای کوتاه و زیرلایۀ جنگ شناخته شده است، این بار بهسراغ جنگ بین دو برادر میرود. جنگی که در تاریخ بشر وجود داشته و در منابع مختلفی چون قرآن، عهد عتیق و قدیم از آن یاد شده است. در قرآن، نام هابیل و قابیل برده نمیشود. در آنجا عنوان پسران آدم آورده میشود (سور، مائده، آیۀ 27 الی 31)، ولی در تفاسیر از پسران آدم با نام هابیل و قابیل نام برده شده است: «سرآخر، هوای نفس او را به قتل برادر، مایل کرد و بدینسان زیانبار شد. آنگاه خدا زاغی برانگیخت که زمین بکاود. چون قاتل این دید با خود گفت: وای بر من که نتوانستم چون زاغ زمین بکاوم و جسد برادر نهان کنم! سپس ندامت و اندوه او را فراگرفت. از همینرو به بنیاسرائیل وحی شد که هرکس بیگناهی را بکشد، گویی همگان را کشته و هرکس نیز که یکانسان را وارهاند، گویی همۀ بشریت را نجات بخشیده است».
قیصری در داستانهایش سعی داشته تا از لایههای پنهانی غنی استفاده کند و گور سفید نمونهای از یکداستان با فراز و فرود و زیرلایههای غنی است. چیزی که در این داستان بیشتر نمود کرده، همان زیرلایۀ برادرکشی است که اولین جنگی است که در تاریخ بشر بهچشم میخورد. برادرکشی را در ادبیات کهن میتوانیم در جنگ بین ایرج و برادرانش در شاهنامۀ فردوسی مشاهده کنیم که پسران فریدون بودند و بر سر تاجوتخت، ایرج را که نماد پاکی بود کشتند و نمونۀ دیگر در شاهنامه، داستان رستم و شغاد است. نویسندگان زیادی اعم از ایرانی و غیرایرانی مضمون برادرکشی را دستمایۀ رمان خود قرار دادهاند تا جایی که کازانتزاکیس، نویسندۀ مشهور یونانی، اسم یکی از رمانهایش را برادرکشی میگذارد.
و اما گور سفید که نمونۀ کامل یکرمان با این اسطوره و با مؤلفههای رمان مدرن است؛ رمانی که در آن چندصدایی وجود دارد. رمان مدرنی که برخلاف رمانهای کلاسیک، بهخاطر چندصدایی موجود در آن خواننده نمیداند قهرمان، راه درست را میرود یا ضدقهرمان. در این نوع رمانها صدای قهرمان و ضدقهرمان به یکنسبت شنیده میشود و قضاوت با خود خواننده است که این بار حقیقت را پیدا کند. حقیقتی که شاید نسبی باشد و هرکس برای ثابتکردن علت کارش دلیلی داشته باشد. در داستان گور سفید تقابل بین پاکی و ناپاکی وجود دارد، ولی سؤال اینجاست که پاکی و ناپاکی کجاست و ملاک تشخیص آن چیست؟ و کیست؟ در این رمان «صالح» نماد انسانی پاک است. انسانی «هابیلمانند» که سعی در پاککردن خود و جامعهاش از هرگونه گناه دارد: «فقط میتوانم بگویم صالح تمام زندگیش را صرف این کرد که به جامعهای پاک برسد و برای رسیدن به این خلوص و پاکی بود که دست به حذف میزد».
نویسنده، مشخصههای پاکی این شخصیت را با چندویژگی در داستان آورده است:
ابتدا اعتراف راوی داستان است که همان برادر بهظاهر ناخلف صالح میباشد. در سرتاسر داستان از زبان راوی میشنویم که برادرش به دنبال پاکی بوده است.
دوم، اسمی است که نویسنده انتخاب کرده است و خواهناخواه خواننده را به این سمت سوق میدهد؛ صالح بهمعنای درستکار و پاک.
سوم، دیالوگهای خود صالح است که با دیگران با آیههای قرآن صحبت میکند: «رو به حفرۀ تاریک داد زدم: کی باید ببرم؟ صدا آمد: واللیل اذا یغشاها، یعنی هروقت هوا تاریک شد برو. پرسیدم: دوره یا نزدیک؟ گفت: حبل ورید، یعنی نزدیک است. گفتم ایتام هستن یا ذی قربا؟ گفت: کمثل شیء...».
چهارم، رفتارهایی که از او و دوستانش سر میزند. به دیگران در هرزمینهای کمک میکنند و بارزترین کمک آنها بردن موادغذایی شبانه بر در خانۀ نیازمندان است و پنهانیگذاشتن آن پشت در خانههایشان.
پنجم، گفتههای خود صالح است و ادعایی که میخواهد به جامعهای پاک برسد و اینکه کسی باید گندی که دیگران زدهاند را از روی زمین پاک کند: «گفت: از ابتدای خلقت یهعده جور یهعدۀ دیگر را کشیدند. گندزدایی! گفتم: با کندن زمین؟ گفت: پاککردن نجاست دیگران. مگه زمین پاککننده نیست عین آفتاب؟ عین آب؟».
از آنجایی که رمان مدرن، انسانهای خاکستری را در خود جای میدهد، شخصیتهای در رمان اشتباه میکنند. نه پاکِ پاک هستند و نه ناپاک مطلق. صالح و دوستانش قضاوت میکنند، حکم میکنند و خودشان را قانون میدانند. شاید این همان پاشنۀ آشیل پاکیهاست و قابیل داستان گور سفید همان کسی است که ادعا میکند راوی پاکی نیست، ولی ملاک این پاکی چیست؟ همان شکی است که تا انتهای داستان خواننده را به دنبال خود میکشاند. راوی یا همان قابیل در ابتدای داستان میگوید: «این داستان دربارۀ پاکی است، ولی من راوی پاکی نیستم». در این داستان، پاکی و ناپاکی درهم آمیخته است. برادر صالح، عاشق میشود و عشق در دنیای پاکی صورت میگیرد که او برای خودش متصور میشود. او عاشق کسی میشود که صالح میخواهد از روی زمین حذفش کند. دختری که در ظاهر و در توصیفهای راوی ایرادی ندارد و شاید صالح و دوستانش با تجسس و قضاوت، حکم به حذف او کرده باشند. تجسس و قضاوت بیجایی که میتواند بزرگترین ناپاکیها را بهوجود آورد. برادر صالح یا همان قابیل در دنیای پاک عشقش دستش به خون برادر آلوده میشود و دستانش را بهخاطر انتقام، ناپاک میکند.
در دنیای داستانی گور سفید، انسانها خودشان حکم میکنند و خودشان اجرا. مثل اینکه دستگاه قانون و قضاوت وجود ندارد. حتی جایی که برادر صالح برای دفاع از خودش میخواهد از قانون استفاده کند، دوست صالح او را تهدید میکند: «گفتم: اشتباه میکنی. اگه باور نداری کلانتری. جا خورد. پرسیدم: چی شد؟ اسم کلانتر و قانون که اومد جا زدی. مگه مطمئن نیستی؟ گفت: بهوقتش به حسابت میرسم!... آخرین تهدیدش را کرد: اگر ما لو بریم که نمیریم با دستهای خودم میکشمت... می دونی که این کارو بهراحتی میکنم...».
نویسنده در فضاسازی داستان نیز پاکی و ناپاکی را در زمینۀ داستان میآورد. نویسنده برای چالکردن و دفنکردن ناپاکیها یکمکان پاک را در نظر گرفته است؛ دریاچۀ نمک جادۀ تهرانـقم. جایی که به قول راوی از دور میدرخشد. جایی است دستنخورده و حتی از دور میدرخشد: «کمی جلوتر که رفتیم از دور فقط سفیدی دیدار شد که فقط میشود گفت سفید بود. درخشندگی بود که میتابید از زمین به آسمان، پاکی مطلق، دریایی سفید و آرام، بیموج».
تعلیق، چیزی است که در بین آمیختگی پاکی و ناپاکی گورسفید، خواننده را میخکوب میکند تا یکنفس رمان را تا آخر بخواند. تعلیق و پایانی شگفت از مشخصههای نوشتههای مجید قیصری است و در این رمان نیز بهخوبی دیده می شود. فصل اول رمان، طوری است که مضمون و اتفاقهای تمام رمان را در بردارد، البته با نشانههایی که به زبان نماد نوشته شده است. طوریکه وقتی خواننده رمان را تمام میکند، برمیگردد به ابتدای رمان و دوباره میخواند و آنجاست که کلمهکلمۀ فصل اول را رمزگشایی میکند.