سيروس مرادي رويين تني، شاعري محجوب و با اخلاق است. او از نسل اول شاگردان عموخليل در تهران و از ثابتقدمان در دوستي با ايشان بوده و غزل زير يکي از غزلهايي است که در زمان حيات استاد در اين دنياي فاني، برايشان سروده است. لب مبند از سخن اي دوست! که بي بال و پرم آسمان خم شده روي غزل ِ در به درم شعله شعله دلت از هرم غزل ميسوزد چه خليلانه که در آتشي و بيخبرم کودکِ موجي و از بندر ِ عشق آمدهاي مرد ِ توفاني من! آينۀ من! پدرم! رود لبخند تو در لهجۀ گرمت جاريست فرصتي باز که تا آن طرف شب بپرم مهربان نيست کسي با دل شفاف شما سوخت از بيثمري لحظه به لحظه جگرم *** ساعت از ثانيهها رد شد و باران آمد روشني داد به انگيزۀ صبح و سحرم زير لب زمزمه کردم که زمستان نشود فصل سبزي که صميمانه تو را همسفرم
شعر از سيروس مرادي رويينتني 17/7/80
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز