موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به مناسبت زادروز ارنست همینگوی

چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟ | یادداشتی از سعید داودی

29 تیر 1398 16:11 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.69 با 13 رای
چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟ | یادداشتی از سعید داودی

شهرستان ادب: فردا زادروز نویسندۀ معروف آمریکایی، ارنست همینگوی است. نویسنده‌ای که اثر مشهور او «پیرمرد و دریا» در سال 1954 جایزۀ نوبل را از آن خود کرد. سعید داودی در یادداشتی سعی کرده است به این پرسش پاسخ دهد که «چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟». این یادداشت را با هم می‌خوانیم:

پیرمرد و دریای ارنست همینگوی در نگاه اول یک رمان ساده است و داستان ساده‌ای دارد. به قدری ساده که وقتی کتاب را برای اولین بار تمام کردم، چند دقیقه‌ای ذهنم به این پرسش مشغول بود که چرا باید پیرمرد و دریا جایزۀ ادبی نوبل بگیرد؟ چه چیزی در کلمات پیرمرد و دریا جریان دارد که آن را در مقایسه با دیگر رمان‌های هم‌عصرش ممتاز می‌کند؟ چرا این رمان از دیگر رمان‌های همینگوی باید محبوب‌تر و معروف‌تر شود؟

حال که زادروز ارنست همینگوی است و نوشتن از او بی‌مناسبت هم نیست، فکر کردم برای رسیدن به یک پاسخ صحیح، دوباره به سراغ کتاب پیرمرد و دریا رفته و به بررسی آن بپردازم. پیرمرد و دریا همانند پلی است میان رمان‌های کلاسیک و رمان‌های مدرن. این حرف را از این جهت می‌زنم که رمان در سال 1951 میلادی نوشته شده است. درست در سال‌‌‌هایی که سنگ بنای جریان ادبی رمان نو گذاشته می‌شود. از طرفی مشخصه‌های رمان پیرمرد و دریا هم از نظر فرم روایت و هم از نظر شخصیت ‌پردازی نزدیکی زیادی به رمان‌های نو دارد. در کنار این‌ مقدمۀ کوتاه، آخرین رمان ارنست همینگوی ویژگی‌های دیگری نیز دارد که در ادامۀ متن به بررسی دقیق‌تر آن‌ها پرداخته شده است.

 

جهان در تب‌وتاب جنگ

اگر بحث مرگ مؤلف رولان بارت را به کنار بگذاریم، از اصول ابتدایی بررسی یک اثر این است که ببینیم نویسندۀ آن در چه دوره‌ای زندگی می‌کرده و وقتی آن اثر را می‌نوشته، شرایط زندگی و جهان اطرافش‌ به چه صورتی بوده است.

همینگوی متولد 1899 میلادی است و تقریباً بخش مهمی از زندگی‌اش را در تب‌و‌تاب جنگ‌های جهانی اول و دوم سپری کرده است. به همین خاطر در اغلب رمان‌های او می‌توان ردپای جنگ را دید. در همۀ رمان‌ها جز پیرمرد و دریا. او پیرمرد و دریا را در سال 1951 به چاپ می‌رساند. درست شش سال پس از پایان جنگ جهانی دوم و فروکش کردن آشوب‌های داخلی اسپانیا.

همینگوی قبل از اینکه بخواهد به نگارش پیرمرد و دریا دست بزند، نویسندۀ بزرگی است؛ تقریباً بزرگ‌ترین نویسندۀ آن روزها. به همین خاطر است که وقتی جنگ جهانی دوم به پایان می‌رسد و آشوب‌های جنگ داخلی اسپانیا فروکش می‌کند، همۀ دوستانش او را به نوشتن رمان بزرگی دربارۀ حوادث این جنگ‌ها تشویق می‌کنند. خود او هم درظاهر بی‌میل به نوشتن نیست و شروع به جمع‌آوری یادداشت‌هایش می‌کند و تصمیم می‌گیرد رمانی سه بخشی بنویسد. (یا شاید وانمود می‌کند که می‌خواهد چنین رمانی بنویسد.) امّا پس از شش سال به‌یک‌باره رمان کوتاهی از او منتشر می‌شود. رمانی که آخرین اثر اوست و چه از نظر محتوا و چه از نظر فرم روایت با تمامی آثار گذشته‌اش متفاوت است.

تا پیش از نگارش پیرمرد و دریا، همینگوی در تمامی آثارش از «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند» گرفته تا «وداع با اسلحه» به سراغ آدم‌های سرسختی می‌رود که هیبتی قهرمانانه و روشنفکرانه دارند، امّا درنهایت سر تسلیم فرود می‌آورند و گرفتار ضعف و زخم‌پذیری می‌شوند. قهرمان پیرمرد و دریا ولی یک تفاوت بزرگ با قهرمانان پیشین دارد. سانتیاگو پیرمرد ضعیفی است که با سرسختی تمام دست به مبارزه می‌زند. تسلیم نمی‌شود و سر فرود نمی‌آورد. سانتیاگو قهرمانی از بین مردم عادی جامعه است و در پایان داستان پیروزمندانه به ساحل برمی‌گردد.

طرح اولیۀ داستان پیرمرد و دریا

طرح اولیۀ رمان پیرمرد و دریا در آوریل سال 1936 در مقاله‌ای با عنوان «بر آب کبود» به چاپ رسیده است:

 «پیرمردی که تنها در قایقی در نزدیکی کاناباس ماهی می‌گیرد، یک روز یک مارلین بزرگ به قلابش می‌افتد و این ماهی قایق پیرمرد را با خود می‌کشد و به دریا می‌برد. دو روز بعد، ماهیگیرها پیرمرد را صد کیلومتر دورتر از ساحل، در حالی پیدا می‌کنند که دم و کلۀ ماهی بزرگی را به پهلوی قایق خود بسته و در نزدیکی ساحل بی‌هوش شده است. آنچه از ماهی باقی‌مانده و کمتر از نصف آن می‌شود، نزدیک به سیصد کیلو است. پیرمرد یک شب و یک روز و یک نیم روز دیگر با ماهی جنگیده و در پایان روز دوم بوده که وقتی ماهی خودش را نشان داده، پیرمرد نیزه‌ای را در قلب ماهی فروکرده و او را شکار کرده است؛ اما پس از اینکه ماهی را به کنار قایق خود بسته بمبک‌ها به او حمله کرده‌اند و پیرمرد با هرچه توانسته سعی کرده است آن‌ها را از ماهی دور کند. بااین‌حال درنهایت تسلیم شده و از حال رفته است. بمبک‌ها هم هرچه توانسته‌اند از ماهی خورده‌اند. ماهیگیرها وقتی پیرمرد را پیدا می‌کنند، او دارد گریه می‌کند و از غصه عقل از کله‌اش پریده. بمبک‌ها هم همچنان دور قایق چرخ می‌زنند.»

این چند سطر، طرح اولیۀ رمان پیرمرد و دریا بوده است. طرحی که نزدیک به پانزده سال گوشۀ ذهن نویسنده‌اش خاک خورده تا درنهایت یک روز عصر به این نتیجه برسد که برای پروراندن آن آمادگی لازم را دارد. همینگوی نگارش داستان پیرمرد ماهیگیرش را تنها در شش هفته به اتمام می‌رساند و در بهار 1951 برای چاپ آماده می‌کند. داستان اصلی شباهت نزدیکی با طرح اولیه دارد و فقط پایان داستان قدری متفاوت است. در پایان داستان سانتیاگو اگرچه بزرگ‌ترین صید دریا را از دست داده، اما یک قهرمان شکست‌خورده نیست. او قهرمانی است که به جنگ زندگی رفته و او را مغلوب خود کرده است.

اهمیت یافتن شخصیت‌پردازی در رمان مدرن

میانه‌های قرن بیستم میلادی سرآغاز تحول رمان‌ است. سرآغازی که نتیجه‌اش شکل‌گیری رمان مدرن و اهمیت یافتن شخصیت‌های داستانی نسبت به دیگر عناصر داستان است. شخصیت تا قبل از شورشگری جریان رمان نو و همه‌گیر نشدن صنعت سینما و تلویزیون از عناصر حاشیه‌ای رمان و داستان است.

با مهم شدن عنصر شخصیت در داستان، شیوۀ شخصیت‌پردازی نیز در رمان‌های قرن بیستم عوض شد. شیوۀ اغلب داستان‌نویس‌های کلاسیک این بود که در همان ابتدای رمان به معرفی شخصیت بپردازند و با تصویر کردن اجزای بدن و شکل لباس پوشیدنش او را به خواننده معرفی کنند.

 نویسندگان پیشرو در قرن بیستم برای قابل‌باور کردن شخصیت‌های داستانی رو به شیوه‌های جدیدی آوردند؛ برای مثال تولستوی، همینگوی و... برای اینکه شخصیت‌های داستانی‌شان قابل‌باورتر باشند، در یک صحنۀ ملال‌آور او را سر میز شام یا نهار قرار می‌دادند و در صدها کلمه به شرح چگونگی غذا خوردن شخصیت می‌پرداختند. نتیجه اینکه خواننده وقتی می‌دید شخصیت‌های داستان لباس‌هایی می‌پوشند که او می‌پوشد و غذایی می‌خورند که او می‌خورد، با شخصیت احساس نزدیکی بیشتری می‌کرد و شخصیت برایش قابل‌باورتر می‌شد. بااین‌حال تکرار این تکنیک‌ رمان‌ها را بیش‌ازاندازه طولانی می‌کرد و خواننده را از نفس می‌انداخت.

در رمان‌های مدرن، شخصیت، محور اصلی روایت است و داستان‌نویس بیش از اینکه به فکر شرح دادن حوادث باشد، به این فکر می‌کند که به شخصیتش اجازۀ زندگی کردن بدهد و بگذارد خودش برای زندگی‌اش تصمیم بگیرد. درحقیقت شخصیت رمان دیگر ویژگی و صفت‌های ثابتی ندارد. او مجموعه‌ای از افکار و احتمالات رفتاری است که در هر موقعیت می‌تواند تصمیم بگیرد که چه رفتاری داشته باشد. ‌به همین خاطر است که شخصیت‌های رمان‌های مدرن قابل‌باورترند و زنده به نظر می‌رسند.

پیرمرد و دریای همینگوی مثل دیگر رمان‌های کلاسیک با معرفی شخصیت سانتیاگو شروع می‌شود. در همان چند صفحۀ اول ما متوجه می‌شویم که او پیرمردی لاغر و خشکیده است و لکه‌های قهوه‌ای رنگی روی پوست صورتش به چشم می‌خورد. سانتیاگو ماهیگیر بدشانسی است که هشتادوچهار روز به دریا می‌رود و دست‌خالی از دریا برمی‌گردد.

اما شخصیت‌پردازی این کتاب یک تفاوت بزرگ با دیگر آثار کلاسیک قبل از خود دارد؛ اگرچه همینگوی به سبک آثار گذشته در همان ابتدای داستان به معرفی سانتیاگو می‌پردازد، امّا شخصیت واقعی سانتیاگو را ما وقتی می‌شناسیم که قلاب ماهیگیری او به دهان بزرگ‌ترین ماهی دریا گیر کرده و او در حال تلاش برای رام کردن ماهی است. سانتیاگوی واقعی را ما از دل گفت‌وگوهای درونی و کنش‌‌ و واکنش‌هایش در موقعیت‌های گوناگون زندگی‌اش می‌شناسیم. به همین خاطر است که وقتی رمان پیرمرد و دریا می‌خوانیم، تصور می‌کنیم که با یک ماهی واقعی، یک پیرمرد واقعی و یک دریای واقعی سروکار داریم. درحقیقت به نظر می‌رسد که شخصیت‌پردازی همینگوی در رمان پیرمرد و دریا بیش از اینکه مشخصه‌های رمان کلاسیک را داشته باشد، به شیوۀ شخصیت‌پردازی در رمان‌های مدرن شبیه است و رمان پیرمرد و دریا به نوعی یک رمان شخصیت است.

نثر همینگوی و شباهت آن به کوه‌های یخی دریا

همینگوی قبل از اینکه به رمان‌نویس بزرگی تبدیل شود، نخستین گام‌های موفقیت را در همان سال‌های جوانی با کار در روزنامۀ «استار» شهر کانزاس‌ برمی‌دارد. او سپس به اروپا و فرانسه می‌رود و همین‌طور که خودش بارها اشاره کرده، به آموختن نثرنویسی مشغول می‌شود. سبک نوشتاری همینگوی که یکی از ویژگی‌های ممتازش نسبت به دیگر نویسندگان آن دوران است، در همین سال‌ها شکل می‌گیرد:

«در آن زمان می‌کوشیدم بنویسم و گذشته از دانستن اینکه آدم به‌راستی چه حس می‌کند، نه اینکه چه قرار است حس کند و چه به او آموخته‌اند که حس کند. بزرگ‌ترین مشکل من این بود که آنچه واقعاً در عمل روی می‌دهد را روی کاغذ بیاورم. در نوشتن برای روزنامه، روزنامه‌نگار هر چیزی که دیده را می‌نویسند و بعد با انواع حیله‌ها عاطفه را منتقل می‌کند.»

هدف اولیۀ همینگوی در نوشتن داستان این است که در نوشته‌هایش هیچ حیله‌ای به کار نرفته باشد. کلماتی که بار عاطفی خاصی دارند نیامده باشد، استفاده از صفت‌ها و قیدها به حداقل ممکن رسیده باشد و هر چیزی را که خواننده خودش از قبل می‌داند، کنار گذاشته شود. به تعبیر خودش، می‌خواهد نوشته‌اش مثل کوه یخی باشد که در دریا شناور است. شکوه یک کوه یخ در این است که فقط یک‌هشتم آن روی آب دیده می‌شود و باقی‌مانده‌اش که زیر آب مخفی شده و از دید ما پنهان است، مانند لنگری کوه را از سقوط در آب محافظت می‌کند. خود همینگوی در رابطه با پیرمرد و دریا می‌گوید:

«پیرمرد و دریا می‌توانست بیش از هزار صفحه باشد و همۀ آدم‌های دهکده در آن آمده باشند. اینکه چطور نان خودشان را درمی‌آورند و چطور به دنیا می‌آیند و مدرسه می‌روند و بچه‌دار می‌شوند و مانند این‌ها. این کار را نویسندگان دیگر بسیار عالی انجام می‌دهند. آدم در نوشتن به‌واسطۀ کارهایی که قبلاً به نحو رضایت‌بخشی انجام گرفته محدود می‌شود؛ بنابراین من کوشیده‌ام یاد بگیرم که کار دیگری بکنم. اول کوشیده‌ام آنچه را از لحاظ نقل تجربه به خواننده ضرورت ندارد حذف کنم، چنانکه وقتی چیزی را می‌خواند جزء تجربه‌اش بشود و مثل این باشد که واقعاً روی داده است. این کار خیلی دشواری است و من برای این کار خیلی تلاش کرده‌ام.»

پیراستگی و سادگی متن، حذف توصیفات اضافی و اکتفا به تصویر کردن امور عینی و مشهود در داستان، همان ویژگی منحصربه‌فرد همینگوی در نوشتن است. نباید فراموش کنیم که نثر نویسندگان در آغاز قرن بیستم میلادی بیش از هر چیزی گرفتار زیباسازی زبان و مصنوعات زبانی است. همان چیزی که همینگوی آن را حیله‌های عاطفی می‌نامد و تا قبل از او بسیاری از نویسندگان برای باورپذیر کردن داستان‌ از این تکنیک‌ها استفاده می‌کردند.

 نشانه‌شناسی رمان پیرمرد و دریا

«من کوشیده‌ام یک پیرمرد واقعی بسازم؛ و یک پسربچۀ واقعی و یک ماهی واقعی و بمبک‌های واقعی؛ امّا اگر آن‌ها را خوب از کار در آورده باشم، هر معنایی می‌توانند داشته باشند. سخت‌ترین کار این است که چیزی را راست از کار دربیاوریم و گاهی هم راست‌تر از راست.»

این کلمات گوشه‌‌ای از سخنان همینگوی در مراسم اهدای جایزۀ ادبی نوبل است. او از این می‌گوید که همواره در پی آفرینش داستانی واقعی بوده است و حالا که همه‌چیز رنگ واقعیت دارد، هر خواننده‌ای می‌تواند خوانش خودش را از متن داشته باشد. بااین‌حال باز نمی‌توانیم از لایه‌های دوم و سوم داستان و صورت اسطوره‌ای رمان پیرمرد و دریا به‌سادگی عبور کنیم.

دریا نماد سرسختی و دشواری‌های زندگانی است و روایت اصلی این رمان صحنۀ رویارویی پیرمرد ضعیفی است با این دریا. سانتیاگو، قهرمان رمان پیرمرد و دریا، با شخصیت قهرمان دیگر رمان‌های همینگوی تفاوت‌های بسیاری دارد. تا پیش از آفرینش سانتیاگو، قهرمان‌های همینگوی همه روشنفکران حساسی بودند که در جنگ حضور داشتند. مردمانی سرسخت که در مواجه با زندگی دچار ضعف و زخم‌پذیری می‌شوند. قهرمان‌هایی که از جنگ می‌گریزند و ترجیح می‌دهند که در مواجه با سختی فکرش را نکنند.

اما سانتیاگو قهرمان متفاوتی است. او یک پیرمرد ضعیف و ازکارافتاده است. پیرمردی که روشنفکر نیست و فردی عادی از مردم دهکده است. با این وجود او قصد ندارد در برابر سختی‌ها سر تسلیم فرود بیاورد. برای همین است که وقتی هشتادوچهار روز گرفتار بدشانسی می‌شود، روز هشتادوپنجم از صید بزرگ‌ترین ماهی دریا سخن می‌گوید. او خوب می‌داند به دنبال چیست؛ خوب می‌داند که اگر دنبال شکارهای کوچک بود، دریا با او این‌ چنین نامهربانی نمی‌کرد.

نیزه‌ماهی در آیین مسیحیت نماد زایش، تناسخ و نیروی زندگانی است و سانتیاگو پیرمردی است ضعیف و ازکارافتاده. تقابل پیرمرد با ماهی بزرگ دریا در حقیقت تقابل اوست با مرگ با نیروی زندگانی. دریا هشتادوچهار روز او را از خود می‌راند. ماهی بزرگ یک روز و یک شب و یک نیم روز تمام پیرمرد را با خود می‌کشد و از دهکده دور می‌کند؛ امّا سانتیاگو سر تسلیم شدن ندارد. او می‌داند که تسلیم شدنش چیزی کم از مرگ ندارد. بالاخره در پایان روز دوم است که ماهی بزرگ به او رخ نشان می‌دهد و سانتیاگو به قدری با او احساس نزدیکی می‌کند که ماهی را برادر خودش می‌خواند. بااین‌حال باید نیزه‌اش را به قلب برادر بکوبد، باید او را شکست دهد تا خود شکسته نشود. نقطۀ اوج داستان همان لحظۀ شکار ماهی است. سانتیاگو پیروز این نبرد نابرابر است، او یگانه قهرمان زندگانی است.

نرسیدن ماهی به ساحل شاید به نظر نشان‌دهندۀ شکست سانتیاگو در پایان داستان باشد، امّا او می‌داند که هیچ انسانی ارزش این شکار را نمی‌‌فهمد. می‌داند که کسی در ساحل سزاوار تصاحب بزرگ‌ترین ماهی دریا نیست. بابت از دست دادن بزرگ‌ترین صید زندگی‌اش افسوس می‌خورد، امّا این شکست برای سانتیاگو چیزی کم از پیروی ندارد. برای همین است که وقتی به ساحل می‌رسد، با همۀ خستگی‌ که بدنش را رنجور کرده، باز فارغ از هر چیزی دکل قایق را همچون مسیح به شانه می‌گیرد و به سمت خانه می‌رود. او از اینکه توانسته در بزرگ‌ترین نبرد زندگی پیروز شود خوشحال است و وقتی به خواب می‌رود، باز همان خوابی را می‌بیند که او را یاد ایام جوانی‌اش می‌اندازد: خواب شیرها.

 

پی‌نوشت:

کتاب پیرمرد و دریا در بازار کتاب ایران با بیش از ده ترجمۀ مختلف موجود است. از این جمله می‌توان به ترجمه‌های نجف دریابندری، احمد سعیدی، کامران پروانه، نازی عظیما، مهدی افشار و علی اکبر عبداللهی اشاره کرد. اینکه چرا باید برای یک اثر چندین ترجمۀ متفاوت وجود داشته باشد، برای نگارنده هم روشن نیست. امّا اگر دنبال ترجمه‌ای مناسب می‌گردید کتاب را از نشر خوارزمی و با ترجمۀ نجف دریابندری تهیه کنید.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • چرا پیرمرد و دریای همینگوی نوبل گرفت؟ | یادداشتی از سعید داودی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.