«بیکتابی» در گهوارۀ تاریخ | یادداشتی از مرتضی شمسآبادی
05 مرداد 1398
12:42 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 3 رای
شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ جوان: تاریخ، برگۀ نوشتهشدهای است که آموزش میدهد؛ خواه تو بخوانی و بیاموزی و خواه آن را به فراموشی بسپاری.
یادگرفتن و آموزش تاریخ از روی کتابهای درسی تاریخ در مدارس و دانشگاهها، روشی منسوخ و قدیمی، نخنما و کلیشهای است. تاریخ را باید با زندگی یاد گرفت و یاد داد؛ باید با نوشتن و خواندن، با دیدن و شنیدن، باید با لذتبردن یاد گرفت و یاد داد.
رمان تاریخی و اساساً رمان، بستری بسیار مناسب و جایگزینی بهمراتب بهتر از کتب تاریخی برای نقل و تدریس تاریخ است. برای این که تاریخ را بیان کنیم و تحلیل و نکات آن را هم به مخاطب گوشزد کرده باشیم. ضمن اینکه راه را برای او باز بگذاریم تا خودش قضاوت کند و تصمیم بگیرد و برداشت خودش را از آنچه بر زمان گذشته است، داشته باشد.
محمدرضا شرفی خبوشان، با رمان «عاشقی بهسبک ونگوگ» زبان و کلام زمان پهلوی خود را به ما نشان داد و تاحدی، عشق و تاریخ را در کنار هم در قالب این کتاب ریخت و حالا با اثری بهمراتب بهتر از رمان ذکر شده و با دستی پر بهسمت مخاطب آمده است.
رمان جذاب، خواندنی و فوقالعادۀ «بیکتابی»، روایت داستان زندگی ما در گهوارۀ تاریخ است. ما میشنویم میرزایعقوب خاصهفروش و میرویم به زمان مظفرالدینشاه و شروع میکنیم به کندوکاو و تلاش برای پیداکردن معشوقی که عمری با بوی آن نفس کشیده و زندگی کردهایم.
«بیکتابی» هم مانند «عاشقی بهسبک ونگوگ»، روایتی عاشقانه را در خود دارد، منتها معشوق ما اینبار از جنس کاغذ و واژههاست. اینبار قرار است با کتابها عشقبازی کنیم و معشوق خود را از سلطۀ سیاستمداران زمان، بیرون بکشیم.
مگر میشود عاشق کتاب و خواندن و مطالعه بود و این رمان را نخواند؟
مگر میشود استاد تاریخ بود و تاریخ را دوست داشت و داستان این کتاب را زمزمه نکرد؟
«بیکتابی» به بیماری تاریخنگاری مبتلا نشده است. بعضی نویسندگان محترم که به رمان تاریخی رو میآورند و یا داستانی را میخواهند در بستری از تاریخ روایت کنند، آن را با تاریخنگاری و همان کتب تاریخ دانشگاهی اشتباه میگیرند و شروع میکنند به بافتن و گفتن و خواندن آنچه و آنکه بود و نبود و آنچه کرد و نکرد.
رمان تاریخی باید بهنرمی، بازهای از زمان و تعدادی از شخصیتها را در نظر گرفته و به همانها و در مسیر و خطی مشخص بپردازد. نویسنده نباید با تعدد شخصیتها، زمانها، روایتها، حوادث و کنشهای تاریخی، مخاطب را سرگردان کند و در انتها خواننده را بدون این که چیزی را بهیاد داشته باشد و گوهری بهدست آورده باشد از رمان خود بیرون کند؛ کماکان که چنین رمانهایی داریم!
اما خوشبختانه «بیکتابی» علیرغم فلشبکها و بازگشتهای روایی، تقریباً بهخوبی به اکثر شخصیتها میپردازد و مکان و زمان را برای ما بهتصویر کشیده و داستان خود را روایت میکند. در انتها با پایان بسیارخوب و زیبایی که دارد، خواننده، نهتنها از خواندن این رمان پشیمان نمیشود، بلکه لذتی بیشتر خواهد برد و آنچه را که پیش از این در کتاب خوانده، برایش تثبیت میکند. این از ویژگیهای پایان خوب یکرمان است که «بیکتابی» از آن بهرهمند گشته است.
ناگفته نماند که نثر و واژگان در این رمان، بهعلت زبان تاریخی که در خود دارد، خیلی روان نیست و نباید انتظار داشت، صفحههای رمان را بهسرعت پشتسرهم گذاشته و به پایان ببرید؛ لذا باید واژهبهواژه خواند و از توصیفهای زیبا و تصویرسازیهای جالب کتاب، لذت برد.
شرفی خبوشان بهخوبی و بسیار حرفهای که نشانگر تخصص و دقت و زحمت فراوان نویسنده میباشد، نثری تاریخی و زبانی یکنواخت را به ما ارائه میدهد. یکنواخت بدینمنظور که زبان رمان، از ابتدا تا آخرین صفحه، یکی است. این موضوع برای چنین گویش تاریخی مظفرالدینشاهی بسیار سخت است و هرکسی از پسِ اینگونه نوشتن برنخواهد آمد و کار هرکسی نیست. اصولاً تاریخینوشتن و از تاریخگفتن و رماننوشتن در این باب، کار هرکس نیست و هرکس را بدین بزم جای نیست!
در قسمتی از «بیکتابی» میخوانیم:
«این وطن را میخواهم چهکار وقتی دست یکعده دزد و عملۀ جهّال سفّاک است؟ مگر از دست اینها میشود ایران را خلاصی داد؟ کی خلاصی دهد؟ یکمشت جهّال دیگر بیایند جای یکمشت جهّال دیگر را بگیرند، بدتر از قبلیها؟ کی دانشش را دارد که این مملکت را اداره کند؟ کو دانایی؟ کو عشق به کتاب؟ کتابدار ما که دزد باشد، قضیه معلوم است. این اجنبیها که پیشرفت کردند، بیخود نیست؛ چون کتاب دوست دارند. مگر همین روس در اردبیل، اول کارش بارزدن کتابخانۀ شیخ صفی نبود؟ همین الآن مشتریهای من و خواستاران کتاب، جز شارژدافر روس و جنرال قونسول انگلیس و هولند و فرانسه و اطریشند؟ »
در انتها از نویسندۀ عزیز، قدردانی و تشکر میکنم و توصیه مینمایم خود را از لذت خواندن این رمان خوب محروم نکنید که گوهری است که چون بهدستش نیاوری، از دست دادهای.
«بیکتابی» اثر محمدرضا شرفی خبوشان را شهرستانادب در 260 صفحه به چاپ رسانده است.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.