موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پروندۀ فانتزی

«دریای زمین» و یگانگی تضادها | یادداشتی از محمدامین پورحسینقلی

06 مرداد 1398 10:59 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.8 با 5 رای
«دریای زمین» و یگانگی تضادها | یادداشتی از محمدامین پورحسینقلی

شهرستان ادب: پروندۀ فانتزی سایت شهرستان ادب را با یادداشتی از محمدامین پورحسیقلی به‌روز می‌کنیم. پورحسینقلی در این یادداشت به نقد و بررسی مجموعه «دریای زمین» نوشتۀ «اورسلا کی لوژان» پرداخته است.

«اروسلا کی لوژوان» در شاهکار پنج‌جلدی و حجیمش، «دریای زمین»، جهانی را به‌تصویر کشیده است از جادو، عرفان، مبارزه و اندیشه‌های عمیق فلسفی و ایمانی. دریای زمین، جهانی است به‌وسعت یک‌اقیانوس کهن که دربرگیرندۀ جزیره‌های فراوان است و این جزیره‌ها، خاستگاه تمدنی هستند که روایت‌های نویسنده را شکل می‌دهند. زندگی مردمان این جزایر، درهم‌پیچیده با جادو و سحر و رموز بی‌پایان است، اما رموز این جادوگری در یک‌چیز با جادوهای متداول در سایر آثار فانتزی متفاوت است؛ این جادو در قدرت کلمه‌ها و معنای حقیقی و کهن واژگان نهفته است. جادوگران دریای زمین (که در یک‌مدرسۀ جادوگری در جزیره‌ای به‌نام رُک، آموزش می‌بینند) باید که رسم به‌کارگیری این واژگان و زبان کهن و قدرتمند را بیاموزند تا با تسخیر آن، قدرتشان را هم تسخیر کنند. انگار که اسم اعظمی برای همۀ آفریدگان و اشیا در این جهان خیالی وجود دارد که قدرت‌ها و درون‌مایۀ آن‌ها را در چنبره گرفته و دانستن این نام، درهای دانش و نیرو را به‌روی ساحر باز می‌کند.  
نام‌های حقیقی در برابر نام‌های ساختگی، قراردادی و یا کاربردی قرار دارند و هر انسانی، نامی حقیقی دارد که اگر دیگران آن را بدانند، می‌توانند قدرت‌های او را مهار کنند. دریای زمین، قهرمانان مختلف و روایت‌های گوناگونی را در پنج‌جلدش معرفی می‌کند، اما مهم‌ترین آن‌ها جادوگری است با نام حقیقی گِد و نام کاربردی اسپارو هاوک (جوجه‌شاهین) که مجموعۀ رمان دربرگیرندۀ سیر زندگی او (از نوجوانی تا پیری) است؛ سیری که هم آفاقی و هم انفسی است.  
چالش‌های داستان و نبردهایی که در طول آن به‌وقوع می‌پیوندد، برخلاف نبردهای واضح بین خیر و شر و نور و تاریکی است. نیروهای تاریکی وجود دارند، به‌خصوص در میانه‌های رمان، جادوگری شروع به احضار این نیروها می‌کند و گد به مقابله با او برمی‌خیزد، اما ادامۀ داستان و به‌خصوص پایان‌بندی اولین و آخرین قسمت از این پنج‌گانه، چیزی جز اندیشۀ وحدت وجودی بین همۀ شئون و ارکان جهان و حتی میان خصلت‌های نیک و بد خود انسان نیست. 
گد در نخستین اپیزود، جادوگر جوانی است که مهلک‌ترین اشتباه زندگی‌اش را مرتکب می‌شود و بدون این‌که بداند دارد چه می‌کند، دریچه‌ای را می‌گشاید و چیزی پلید و سیاه را به دنیای خودش می‌آورد؛ موجودی شبح‌گون که به او حمله‌ور می‌شود و سپس می‌گریزد. سرتاسر بخش نخست این پنج‌گانه، ماجرای جدال و فرار و گریز گد و این روح خبیث و ناشناخته است. روح که تجسدی انسانی هم یافته، او را به ‌نام حقیقی صدا می‌زند و جادوگر را از همۀ نیروهایش خلع سلاح می‌کند، اما گد فرار می‌کند و این تعقیب طولانی تا کناره‌های انتهای جهان و جزیره‌ای بی‌مکان و بی‌سکنه ادامه می‌یابد. تنها راه غلبۀ گد بر این روح خبیث، یافتن نام حقیقی اوست. بخش پایانی و جدال نهایی گد و شبح، تکان‌دهنده است؛ گد و شبح درحقیقت دو موجود جدا و مستقل نیستند، یکی هستند و نام حقیقی شبح، مانند خود او، گد است و در این‌جا سفید و سیاه درهم می‌آمیزند؛ چون شبح چیزی نیست جز تجسد همۀ رذایل و شهوات خود گد در مقام یک‌جادوگر. این شهوات قرار نیست که نابود شوند، بلکه فقط باید در ارادۀ او مهار گردند.  
در اپیزودهای بعدی، خوانندگان آشنایی بیشتری با مناسک و اندیشه‌های مردمی پیدا می‌کنند که در دریای زمین ساکن‌اند. مذهب و معنویت در این دنیا جایگاه و مناسکی ویژه دارد. گرچه خدایان وآفرینش‌گران در مغرب این سرزمین چندان به‌طورمستقیم مورد خطاب قرار نمی‌گیرند، اما همواره از یک‌آفرینش‌گر نخستین به‌نام سِگوی یاد می‌شود که ارکان مکانی و زمانی این دریا و جزیره‌هایش را آفریده است. عمل او در آفرینش، با فراخواندن نام جزایر و سپس وجود یافتن آن‌ها صورت گرفته است (این عبارت، بسیار شبیه تعبیر قرآنی «کن فیکون» برای آفرینش است). این سِگوی که کارکردی چون زروان در اساطیر آریایی دارد، صرفاً نقش آغازین و آفرینش نخست را ایفا می‌کند و خبری از تکریم و عبادت، به‌خصوص در مردمانی که ساکن مغرب دریای زمین هستند، برای او نیست. 
 اما برخلاف مردمان مغرب، شرق این سرزمین شیفتۀ پرستش و ساختن معابد برای خدایان خودش است. مردمان این سوی دریای زمین، چنان در پرستش این خدایان (که آن‌ها را نیروهای قدیمی زمین یا بی‌نامان خطاب می‌کنند) غرق شده‌اند که مردمان مغرب را (که این قدرت‌ها را شیطانی و پرستش آن‌ها را نادرست می‌دانند) کافر می‌نامند و البته مردمان مغرب نیز آن‌ها را بربر خطاب می‌کنند. گویی دریای زمین و دوتمدن غربی و شرقی آن سایه‌ای هرچند کم‌رنگ از جهان ملموس ما هستند. آن‌ها باهم در نزاع هستند؛ چه نزاع‌هایی از جنس اندیشه و مذهب و چه نزاع‌های اقتصادی و سیاسی و نبردهای خونین، ولی گویا قرار است دومین قهرمان مهم این مجموعه، یعنی یک‌راهبه به‌نام تنار، به‌یاری جادوگر بزرگ داستان یعنی گد، دریچه‌های دوستی و اتحاد را بگشاید و حرز صلح را به دریای زمین بازگرداند. دریای زمین، دنیایی مردانه است که حرفۀ جادوگری، صرفاً ویژۀ مردان شمرده می‌شود. زنان فقط می‌توانند ساحره شوند با جادویی ضعیف‌تر و این مسأله با ضرب‌المثلی همیشه بیان می‌شود؛ ضعیف چون جادوی زنان.  
اما با ورود تنار و سپس فلاش‌بک‌های نویسنده در اپیزود‌های بعدی، این نابرابری به چالش کشیده می‌شود و حتی آشکار می‌شود که بنیان‌گذاران اولیۀ رُک، جادوگرانی زن بوده‌اند.  
در ادامه و با نزدیک‌شدن به بخش‌های پایانی، حوادثی جدید رخ می‌دهد؛ حوادثی که وجود سراسر دریای زمین را به مخاطره می‌اندازد. سحرها و کلام جادو را بی‌اثر می‌کند و ترکی بر دیوارهای سرزمین مردگان می‌افکند. سرزمینی که مکانی جمود و خاکستری و بی‌احساس است و ارواح و نفوس مردگان را در خود احاطه کرده است. این ترک، نیروهایی متضاد را به درون دریای زمین روانه کرده، نظم را برهم‌زده و نه‌تنها زندگی انسان‌ها که زندگی اژدهایان را هم مختل می‌کند.  
اژدها در دریای زمین برخلاف سایر داستان‌های فانتزی، نقشی منفی ندارد. در اپیزود اول، گد با چنداژدها می‌جنگد، اما وقتی در اپیزودها جلوتر می‌رویم، متوجه می‌شویم که آن‌ها نماد عقلند و به معدود جادوگرانی که می‌توانند به زبان آن‌ها (که درحقیقت همان زبان نخستین آفرینش است) سخن بگویند، یاری هم می‌رسانند. سپس در فلاش‌بک‌هایی درمی‌یابیم که در نخستین طلایه‌های آفرینش دریای زمین، انسان‌ها و اژدهایان درحقیقت یک ‌نسل و یک ‌نژاد بوده‌اند، اما برخی از آن‌ها ترجیح دادند بر زمین بمانند و خاک و آب و زندگی مادی را انتخاب کنند. حال آن‌که برخی دیگر (اژدهایان) آزادی و آسمان و آتش را انتخاب می‌کنند و این‌گونه، سویۀ انسانی شکل می‌گیرد و زبانش از زبان نخستین (و همان زبان نیرومند و جادویی) جدا می‌شود. در انتهای داستان و جایی که چالش نهایی، زندگی همه را تهدید می‌کند، انسان‌ها و اژدهایان، جادوگران و پادشاهان، از غرب و شرق، همگی در اتحادی برای نجات جهان و ترمیم ترک دیوارهای دنیای سهمگین مردگان هستند. 
 اما راه‌حل نجات جهان، چیز دیگری‌ است. چیزی که از جنس عشق است و نه جادو. عشقی که اتصال‌دهندۀ نیروهای مخالف است و حتی از جادوی زبان نخستین هم قوی‌تر ظاهر می‌شود و دیوارهای سهمگین دنیای مردگان را فرو می‌ریزد؛ چون اصلاً قرار نبوده چنین دیواری وجود داشته باشد. این دیوار، دیواری دروغین بوده که توسط جادوگران نخستین بنا شده تا بهشتی زمینی بیافرینند و جاودانگی را در همین جهان، از آن خود کنند.  
این‌جا در بخش پایانی، در کنار اتحاد و یگانگی همۀ وجوه این دنیای پراختلاف، یکی دیگر از جلوه‌های اصلی اساطیر آریایی متجلی می‌شود؛ دیوارها فرو می‌ریزند و نفوس مردگان که به‌نادرست در سرزمینی برزخ‌گون مسخ شده بودند (سرزمینی که به‌جای بهشتی زمینی، تبدیل به دوزخی از برهوت و تاریکی شده بود و می‌تواند کارکردی شبیه هادس، در اساطیر یونانی‌ـ‌رومی داشته باشد)، همگی برای ورود به زنجیرۀ زندگی دوباره به‌طرف نور حرکت می‌کنند. نوری که منبعی مقدس دارد و مکان نهایی آرامش و نیکی است (و تقدس نور در آیین میترایی را بازتاب می‌دهد) و زنجیرۀ زندگی دوباره که می‌تواند شکلی از تناسخ در ادیان هندو‌ـ‌آریایی باشد.  

در پایان این مجموعه، نیرویی برتر از جادو نمایان می‌شود. چه آن‌که قهرمان نخستین این مجموعه، یعنی گد، هم دیگر خود را یک ‌جادوگر نمی‌داند و معتقد است از قدرت‌های جادویی تهی شده است، اما نیروی عشق و یگانگی است (چه یگانگی بین گد و تنار، چه یگانگی بین پادشاه مغرب و ملکۀ شرقی‌اش و چه یگانگی بین نوع انسان و اژدها) که سخت‌ترین مخاطرۀ دنیای زمین را به کناری می‌زند و تعادل را دوباره برقرار می‌سازد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «دریای زمین» و یگانگی تضادها | یادداشتی از محمدامین پورحسینقلی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.