شهرستان ادب: «وقتی خورشید خوابید» تازهترین رمان مجید اسطیری است که بهتازگی منتشر شده است. محمدامین پورحسینقلی در یادداشتی به معرفی و بررسی این اثر پرداخته است. شما را به خواندن این یادداشت دعوت میکنیم.
«خواب دیدم شبه و همۀ آردانهایها روی بوم خونههاشون وایسادن منتظرن تا خورشید دربیاد، ولی خورشید درنمیآد. همه گریه میکنن میگن مگه ما چیکار کردیم که چرخ نمیچرخه؟».
«وقتی خورشید خوابید» اثر جدیدی از «مجید اسطیری» است که پیش از این با رمان «رمق» و مجموعهداستان «تخران»، توانسته است حضور خوبی در ادبیات داستانی ایران داشته باشد. اسطیری در رمان جدیدش، وارد حوزۀ ژانر شده و تجربهای جدید را به نمایش گذاشته است. وقتی خورشید خوابید، داستان یک سرهنگ باسابقۀ دایرۀ جنایی در دوران پهلوی است که برای کشف راز یک قتل به روستایی دورافتاده در خراسان اعزام میشود. داستان گرچه مانند همۀ داستانهای ژانر جنایی و معمایی، با ارائۀ سرنخهایی در گفتگوهای دو طرفۀ بازجو و مظنونین، پیش میرود و خواننده را ترغیب میکند گامبهگام با شخصیت اول داستان در پی کشف راز قتل باشد، حامل درونمایهای پیچیدهتر و بومی است که شاید ربط چندانی هم به چارچوب روایت یعنی ژانر جنایی نداشته باشد. داستان اسطیری بیش از آنکه رنگ و بوی جنایی داشته باشد، داستانی اسطورهای و بومی است. جهان داستانی راوی، محصور در یک روستا به نام آردانه است. روستایی که در سایۀ کوهی عجیب و پرهیبت قرار گرفته (میاکوه) و در همۀ بخشهای روایت، این کوه غریب که گویی شخصیت ثابت و ایستای داستان است، بهطور مداوم حضور دارد و هربار نیز شخصیتهای مختلف داستان، برداشتی متفاوت از معنی اسم این کوه و کارکردش برای روستای آردانه ارائه میکنند. امر شگرف در داستان نهادینه است و نه بهعنوان یک قرارداد با خواننده، بلکه بهعنوان بخشی از سنتهای پذیرفتهشده در یک جامعۀ سنتی روستایی که همگان به وقوعش ایمان دارند، روایت میشود و این ازجمله نقاط قوت رمان اسطیری است که توانسته در قالب اثری ژانری، روایتی بومی و سنتی از یک روستای ایرانی را خلق کند.
اسطیری زبان را میشناسد و میداند چگونه با ورزدادن واژگان و تعابیر عامیانه و مفاهیمی که در زبان محاورۀ مردمان یک جامعۀ سنتی وجود دارد، روایت خود را غنی کند و هم آن را دستمایۀ تصویرسازی و شخصیتپردازی اثرش قرار دهد. او بهخوبی واژگانی را در اثرش به خواننده معرفی میکند که بینیاز از ارجاعهای خارج متنی یا زیرنویسهای اضافه، با استفاده از خود داستان، فهمیده میشوند. این اصطلاحها و واژهها و نحوۀ سخنگفتن و گویش شخصیتهای روستا، چنان دلنواز و خوشآهنگ هستند که اگر تنها جنبۀ مثبت رمان را زبان آن بدانیم، همین برای برجستهدانستن اثر کفایت میکند.
وقتی خورشید خوابید، داستانی چند صدایی است و نویسنده، فارغ از نظرگاه شخصی خودش، آنقدری به شخصیتهایی که دیدگاههای متضاد دارند، میدان داده است تا آزادانه و بدون دخل و تصرف نویسنده، نظر خود را بگویند. گرچه شخصیتها در خلأ بازجویی، درصدد رفع اتهام از خود یا متهمکردن دیگران به قتل هستند، درواقع دیدگاه و اصول اخلاقی خود را دربارۀ جامعۀ روستای آردانه و تعاملات اجتماعی و سیاسی انسانهایی که در این جهان فرضی کوچک زندگی میکنند، واگویه میکنند. انگار آردانه، جهانی کوچکشده و استعاری از جامعهای وسیعتر است که میتواند ورای زمان و مکان، همۀ ما را نیز دربرگیرد. در میان این شخصیتها میتوان همۀ تفکرهای غالب در دوران معاصر ایران را مشاهده کرد؛ از خانزادههای دورۀ فئودالی تا ترقیخواهان و مذهبیها و حتی مخالفان مدرنیسم و غربزدگی. اسامی شخصیتها نیز بهطرز شگفتانگیز و هوشمندانهای انتخاب شدهاند که نهتنها بازتابی از شخصیت آنها و رفتار و کنش و تفکراتشان است، که دربرگیرندۀ آدرسها و کدهایی دربارۀ طیفهای فکری گوناگون در ایران معاصر هستند و من کشف این کدها را به عهدۀ خود خواننده میگذارم تا از لطف داستان کم نشود.
پایانبندی داستان، شگفتانگیز است و گرچه شاید خواننده در چند صفحۀ انتهایی، همگام با سرهنگ به جواب معما برسد، ولی پاسخی که روایت در پی آن است تا به خواننده انتقال دهد، وزینتر و عمیقتر از حل یک معمای جنایی است.
اگر به دنبال خواندن یک داستان ژانری هستید که حالوهوای بومی دارد و روایتی اصیل و اسطورهای است، حتماً «وقتی خورشید خوابید» را در لیست مطالعۀ خود قرار دهید.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز