شهرستان ادب: امروز زادروز ژان پیاژه، متفکر برجستۀ مکتب روانشناسی رشد شناختی است. قیصر امینپور در کتاب «شعر و کودکی» با اشاره به نظریات پیاژه، شباهتهای میان کودک و شاعر را بیان میکند. مجید اسطیری و نیلوفر بختیاری در یادداشتی به بررسی این موضوع پرداختهاند. در ادامۀ پروندۀ ادبیات کودک و نوجوان این یادداشت را میخوانیم.
ژان پیاژه یکی از بزرگترین چهرههای روانشناسی کودک در جهان بود. وی که در ابتدا دانشجوی زیستشناسی بود و آشنا به مشاهدۀ جزئی و دقیق، با به کار بستن همین شیوه در مطالعۀ رفتار کودکان موفق به کشف مهمترین مراحل تحول شناختی سنین مختلف کودکی شد. او سالها روی فرزندان خود مطالعه کرد و رفتار آنها را زیر ذرهبین قرارداد تا توانست تحول شگرفی در روانشناسی کودک پدید آورد.
مرحوم دکتر قیصر امینپور در کتاب ارزشمند «شعر و کودکی» با اتکا به نظریات پیاژه در زمینه رشد شناختی شباهتهای میان ذهن کودک و شاعر را احصا و تبیین کردهاست. او در پیشگفتار کتاب شعر و کودکی مینویسد:
«چون تحقیق علمی و عینی در چیستی شعر دشوار است، آیا میتوانیم از دستاوردهای تحقیقات علمی در مورد طرف دیگر معادله (یعنی کودکی) استفاده کنیم و شعر را عینیتر بشناسیم؟ به عبارت دیگر، آیا میتوانیم چراغی را که در خانۀ کودکی روشن شده است، به وسیله آیینهای به خانۀ تاریک شعر بتابانیم؟ با این فرض که شعر و کودکی در خانه قرینه و همانند و همسایۀ دیوار به دیوارند، یا اصلاً دیواری در کار نیست.
البته همین جا بگوییم که اگر بپذیریم شعر نوعی بازگشت به کودکی است، به معنی این نیست که شعر چیزی نیست مگر بازگشت به کودکی. به دیگر سخن ما میکوشیم تا از این طریق بعضی از وجوه شعر را تبیین کنیم، نه همه شعر را و این نوشته، تنها به عنوان یک رویکرد یا رهیافت به شعر قلمداد میشود، نه اینکه تنها رویکرد ممکن به شعر همین باشد و پرداختن به چرایی و چگونگی این بازگشت را به فصل دیگر وامیگذاریم و اما چراغ خانۀ کودکی به دست دانشمندان و روانشناسان روشن شده است.»
قیصر امینپور اهمیت کار پیاژه و نقش مهم وی در ساختن چارچوبهای نظری روانشناسی کودک را چنین تشریح میکند:
«ژان پیاژه شاید بزرگترین روانشناس معاصر کودک باشد و حدود چهل جلد کتاب و صدها مقاله دربارۀ راه هایی که کودک از طریق آنها یاد میگیرد که جهان را درک کند، نوشته است. پیاژه بررسی کرده است که چگونه مفاهیم مربوط به بازی، زبان، منطق، زمان، فضا و عدد در کودک تحول مییابند و این تمام فعالیتهای ذهنی است که به نام شناخت طبقهبندی شده است.»
پیاژه نوع مطالعه در رفتار کودکان را تغییر میدهد و از روشهای علوم دیگر مانند زیستشناسی بهرهمیگیرد و به پندار امینپور او در این مسیر روشی فیلسوفانه در پیش میگیرد و همانند ارسطو عمل میکند:
«خود پیاژه هم معتقد است که «هر پژوهش در زمینه روانشناسی علمی باید از تحول آغاز گردد. و این تشکل مکانیزمهای (سازوکارهای) ذهنی کودک است که ماهیت و طرز کار آنها را در بزرگسال تبیین میکند و هدف اساسی روانشناسی کودک به نظر او تشکیل یک روش تبیینی برای روانشناسی علمی به طور کلی است.» "زیرا در علومی که از روانشناسی گسترش یافتهترند، مثلاً فیزیک، زیستشناسی و... تبیین یک پدیده، قبل از هر چیز با بررسی چگونگی طرز تشکیل آن و شناخت شرایط قبلی و پی در پی این طرز تشکیل در ارتباط است."
شاید بتوان گفت کار پیاژه در کشف شيوۀ تفکر و تکلم کودک چیزی همانند وضع و تدوین منطق به وسیلۀ ارسطو است.»
امینپور مراحل معروفی که پیاژه در رشد شناختی کودکان مطرح کردهاست را پیش میکشد و از میان ویژگیهایی که پیاژه برای هر دوره برشمردهاست (خودمیانبینی، جاندارپنداری و...) ویژگیهایی را که شاعران در نگریستن و کشف پدیدهها از آنها بهره میبرند، معرفی میکند. او سپس نمونههایی از شعر شاعران کهن و متأخر فارسی ذکر میکند که در آنها بهوضوح از ویژگیهای ذهنی کودکانه برای کشف شاعرانه بهره گرفته شدهاست. همچنین برای آشنایی بیشتر مخاطبان کتاب با هر دوره و ویژگیهای خاص آن مثالهای جالبی از رفتارهای کودکانه ذکر میکند:
«کودک ابتدا بين "من" خود و محیط خارج تفاوت نمیگذارد و همانطوری که خودش میبیند و درمییابد، این بینش و دریافت را در مورد دیگران صادق میداند. مثلاً کودک در این دوره کتاب داستان مصور را به صورت صحیح در دست میگیرد و از مادر که جلد کتاب به سوی اوست میخواهد که داستان را برایش تعریف و تفسیر کند، چه چنین میانگارد که مادر هم مانند او صفحات کتاب و عکس های آن را میبیند. همچنین اگر از کودک بپرسیم که آیا فاصله از بالا به پایین در راه رفتن، در سرازیری بیشتر است یا فاصله از پایین به بالا، خواهد گفت که از پایین به بالا. زیرا تجربه کودک چنین حکم میکند که سربالایی را مشکلتر از سرازیری طی میکند و این نشان میدهد که هیچگونه ثباتی دربارۀ نگهداری ذهنی در کودک وجود ندارد.
خودمیانبینی احتمالاً قابل توجهترین مشخصۀ کودک پیش عملیاتی است. او بهطوردائم سؤال میکند و اصرار دارد متكلم وحده باشد.»
امینپور با آوردن اشعار فراوانی از سعدی و مولانا و فروغ و رویایی و ... نشان میدهد که خودمیانبینی، بازیها، خلاقیت در استفاده از زبان و کشف فضا، زمان و عدد، چهار حیطۀ اصلی استفاده شاعران از ویژگیهای شناختی کودکان هستند. مثلاً برای نشان دادن ویژگی خودمیانبینی در شعر شاعران بخشهای پیش رو را به عنوان شاهد مثال میآورد:
«خدا انسان بود
باغچه انسان بود
درخت توت انسان بود
در چشم من همه بزرگ بودند
اما هیچکس از هیچکس بزرگتر نبود
تنها خدا
یک سر و گردن از «بابا» بزرگتر بود!
و همچنان شگفتا به شکل بابا...»
«گرمارودی»
او همچنین دربارۀ درک کودک از مفهوم فضا و زمان و اعداد توضیح میدهد: «کودک مفهوم فضا و زمان و گاهی زمان را با فاصله و سرعت درهم میآمیزد. مثلاً فکر میکند که اگر شنهای ساعت سریعتر حرکت کنند، زمان تندتر میگذرد و بالعکس». سپس دربارۀ شباهت مفهوم زمان نزد کودکان و شاعران از اشعار فارسی مثال میآورد:
«سال وصال با او یک روز بود گویی
اکنون در انتظاش روزی به قدر سالی»
«حافظ»
بخشهایی از فصل اول کتاب نیز به آوردن مثالهایی از شعرهای کودکان اختصاص دارد. یعنی جملات آهنگینی که کودک به زبان میآورد و در آن بدون آنکه بداند به منطق شعری نزدیک میشود. مثلاً این جمله:
«وقتی آدم عاشق میشود، هی سرفه میکند.» (پیتر- 5 ساله)
قیصر امینپور درنهایت فصل دوم کتاب به چند پرسش اساسی این فرضیه، که امینپور تاکنون قصد تبیین آن را داشته، پاسخ میدهد. در این فصل او به چگونگی فرضیۀ خود میپردازد و پنج پرسش مهم را دربارۀ چگونگی «بازگشت به کودکی» مطرح میکند:
«1- این بازگشت چه نوع بازگشتیست؟
2- آیا بازگشت آگاهانه است یا ناخودآگاه؟
3-آیا بازگشت به کودکی تنها در شعر صوت میگیرد با در همۀ هنرها؟
4- آیا بازگشت به کودکی انسان است یا کودکی نوع بشر؟
5- آیا همان بازگشتی است که فروید میگوید؟»
چکیدۀ پاسخ امینپور به پرسش اول چنین است: «شاعر معمولاً در سرودن به کودکی بازمیگردد، نه در تمام زندگی و بدیهی است که در دیگر مسائل و مراحل زندگی بزرگسالانه میاندیشد و سخن میگوید.»
امینپور در باب آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این بازگشت نیز توضیح جالب توجهی دارد: «در تماشای فیلم هیچ تماشاگری دوست ندارد سایۀ حضور کارگردان و فیلمبردار و تمام عوامل خارجی دیگر بر سر احساس او سنگینی کنند. همه هم میدانند که بازی و فریب است. فریب خود و دیگران، خودفریبی آگاهانه، ولی باز هم تماشاگران میگریند و میخندند.»
جالبتر آنکه او بازگشت به کودکی را تنها مختص به شعر نمیداند و در این باره توضیح میدهد: «بسیاری از شباهت میان طرحها و نقاشیهای کودکان خردسال و آثار هنرمندان مشهوری از قبیل: کلی، کلمیت، میرو، پیکاسو و دیگران سخن گفتهاند، این شباهت تصادفی نیست.»
او در پاسخ به پرسش چهارم و در بیان شباهت کودکی انسان با تفکر انسانهای اولیه توضیح میدهد: « شاید بتوان گفت که در یک دوره از تاریخ همۀ انسانها شاعر بودهاند. در آن دورهای که از رویدادهای عادی طبیعت در شگفت میشدند و هرنوع ادراک حسی از محیط برای آنها تازگی داشت، حیرتآور بود و نام نهادن بر اشیا، خود الهام شعری بود.»
و درنهایت در پاسخ به سؤال پنجم و مقایسه دیدگاه فروید و فرضیۀ خود قاطعانه میگوید: «بازگشت از دید ما بازگشت فرویدی نیست که مثلاً شاعر در اثر قدرت تثبیت در کودکی یا برخورد با ناکامی به روشهای ابتدائی و کودکانه بازگشت میکند و همچنین بدین معنی نیست که تفکر شاعر رشد نکرده و در مرحله کودکی باقی مانده است و درنتیجه به همان شیوه کودکانه میاندیشد.»
پایان کلام اینکه قیصر امینپور همانگونه که خود گفتهست موفق میشود بهخوبی نوری را که در خانۀ روانشناسی کودک به دستان ژان پیاژه افروخته شده به خانه شعر بتاباند و بخشی از سازوکار رمزگونه کشفهای شاعرانه را برای ما رمزگشایی کند.