پروندهکتاب «گودال اسماعیلی»
نویسندۀ اسفار درون، یا شاعر گلهای جاده؟ | یادداشت محمدقائم خانی بر «گودل اسماعیلی»
03 شهریور 1398
16:15 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 1 رای
شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: مجموعۀ «گودال اسماعیلی» شبیه یکدفتر شعر است و میتوان آن را یکنفس در یکنشست کتابخوانی خواند. لازمۀ این ویژگی حجم کم کتاب هست، ولی مقوم آن چیزهایی دیگر است. اگر مجموعهداستان چون دفتر غزلی روان نباشد، هرچه هم کمحجم، مخاطب را برای رسیدن به نقطۀ پایان ترغیب نمیکند. گودال اسماعیلی اما همینطور است؛ روان و راحت که سیلانش به طرفۀالعینی شما را به انتها میرساند. این است که هنوز کتاب را دست نگرفته، صفحۀ آخر را میخوانید و ناگهان سر بر میآورید و نگاهی به ساعت میاندازید که «کی یکساعت شد؟». دوباره کتاب را ورق میزنید و میبینید که یکمجموعهداستان را خواندهاید، اما احساس میکنید سیـچهل صفحه هم مشغول خواندن نبودهاید. این روانی و سیلان از کجا میآید؟
اولین چیزی که شما را اینچنین در خود غرق میکند و میبرد، نثر روان و پختۀ کار است. از مراحل روایت داستانها بهخوبی عیان است که نویسندهای زحمتکشیده و تن به ریاضتِ تمرین داده، جملهها و کلمهها را دانهبهدانه کنار هم چیده است تا درنهایت کاری کاملاً همبافت با زبانی صیقلخورده و روان، پیش روی شما قرار داشته باشد. یعنی نهتنها نثر سکته ندارد، که حتی جزئی بهاندازۀ معمول زبان داستانی هم برجسته نشده و همه در خدمت حرکت راحت مخاطب است تا بهسهولت سطربهسطر پیش رود و جز جای پای روایت، مانعی و گرهی در عقب سر نماند.
دومین عامل مهم ایجاد روانی، پیرنگ خاص داستانهاست که حوادث را بهگونۀ خاصی بههم پیوند داده تا نوعی شناوری به خواننده بدهد. داستانها صفحهبهصفحه پیش میروند، اما انتقال میان حوادث چون اکثر داستانها مرحلهبهمرحله و در مرزهای مشخص اتفاق نمیافتد. در هرصحنه، بقایایی از حادثۀ قبل وجود دارد و حادثۀ بعدی هم آرامآرام جوانه میزند. حادثۀ حاضر هم چنان نرم و درونی رشد میکند که مخاطب متوجه بسط آن نمیگردد. این توسعۀ روایت و زادهشدن حوادث از دل هم، چنان آهسته و پنهان از چشم مخاطب انجام میگیرد که حواس خواننده، پرتِ روابط علت و معلولی نمیگردد و خود اتفاق را پی میگیرد. بههمیندلیل پیشرفتن داستان هم چنان صورت میگیرد که مخاطب را کاملاً در حادثهها غرق میکند.
این جریان سیال، تنها در زبان و حوادث حضور ندارند، بلکه موضوع داستانها هم سفر است. گودال اسماعیلی، قصۀ مسافرانی است که بیش از همه متوجه خودِ رفتن هستند و هرچند مقصد و مقصودی هم دارند، نقطۀ غایی کارشان چندان واضح نیست. بیش از آن که مسافران را پای رفتنشان به پیش ببرد، مقصودِ سفر، ایشان را سمت خود میکشد و زمینۀ آمدن گامبهگام شخصیتها را هموار میکند. بهاصطلاح، راه خود مسافران را میبرد که اصل بر رفتن است و مقصد، درجۀ اهمیت بعدی را دارد. به این معنی، تمام داستانهای این کتاب، داستان کوچ هستند که البته در یکداستان، موقعیت خود قصه هم کوچیدن عشایر انتخاب شده است.
و آخر اینکه همراهی این سهبخش در مسیر شناوری ممکن نبود مگر با نگاه شاعرانۀ علی شاهعلی. آنچه که گودال اسماعیلی را خاص میکند، صرف نثر روان و پیرنگ شناور و موضوع کوچیدن نیست، بلکه همگرایی ویژۀ اینهاست که تنها از دستی توانا و قلمی متبحر برمیآید. این همگرایی نامحسوس است که مخاطب را غرق در کتاب میکند و در چشم برهمزدنی به انتهای کتاب میرساند. و همگرایی ممکن نمیشد مگر با تکیه بر منشأیی زایا که از نگاه شاعرانۀ نویسنده و روح جستجوگر او برخاسته باشد. این نگاه شاعرانه به علی شاهعلی امکان داده است تا درعینحال که روایتی گذرا از موضوعها را با بیانی موجز ارائه دهد، ولی از کنار طرایف روح انسانین گذرد و گلهای کوچک کنار جاده را برای مخاطب بچیند. این است که مخاطب کتاب را مغروق در سفر و البته با دامانی پر از گل به انتها میرساند.
روحش شاد و غریق رحمت الهی باد.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.