شهرستان ادب: همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس و در تازهترین مطلب پرونده ادبیات دفاع مقدس شما را به خواندن یادداشتی از خانم آزاده جهاناحمدی با موضوع معرفی رمانهای موفق دفاع مقدس دعوت میکنیم:
من یک دهه شصتی هستم. از همان هایی که در بحبوحه جنگ ایران و عراق در خوزستان متولد شدند و همه بچگی شان با مفهوم جنگ گذشت. پدرانی که در خانه نبودند و چند ماه یکبار از جبهه بر می گشتند. سنگرهای خانگی، صدای ضد هوایی، اعلام وضعیت قرمز، شکستن دیوار صوتی شهر توسط هواپیماهای عراقی، صدای آژیر آمبولانس هایی که با سرعت از خیابان های اهواز می گذشتند تا مجروحین عملیات ها را به یکی از بیمارستان ها برسانند، ستونهای دود ناشی از بمباران مناطق مسکونی . میراث جنگ برای بچه های دهه شصت خوزستانی خیلی چیزها بود مثل طپش قلب ، ترس مزمن از هرگونه صدای بلند، مثل آوارگی و.... جنگ تمام شد و ما سعی کردیم زندگی مان را بسازیم اما حقیقت تلخ ماجرا این است که ما میراث دار زخم هایی هستیم که مرگ التیامشان است. جنگ برای خیلی ها تمام شده اما برای ما هیچ وقت تمام نمی شود.
از آنجا که رمان آیینه تمام نمای زندگی است، در باز نمایاندن وقایع و رخدادهای جنگ هشت ساله نقش به سزایی دارد و حالا در سالگردی دوباره از شروع دفاعی مقدس و مشروع از خاک میهن مان پنج رمان در این حوزه معرفی می شوند. نویسنده این یادداشت با نظر به محدودیت های رایج در تعداد کلمات و پس از مشورت با خبرنگاران حوزه کتاب و نویسندگان فعال در این حوزه و با ملاک هایی چون اولین اثر، اثر متفاوت و پرفروش، نویسنده بانو و رمانی در گونه دفاع مقدس برای نوجوانان به معرفی این پنج اثر مبادرت ورزیده است و ادعای احصای بهترین و یا برگزیده ترین رمان های این حوزه را ندارد.
زمین سوخته نوشته احمد محمود
احمد محمود نویسنده خوزستانی بسيار زودتر از مردمان ديگر نقاط ايران با جنگ و حوادث آن مواجه شد.
وقتی خبر کشته شدن برادرش را شنید از تهران راهی جنوب شد. سر از سوسنگرد و هویزه در آورد. جاهایی که به جنگ خیلی نزدیک بودند وقتی بازگشت به قول خودش دلش تلنبار شده بود. راحتی و بی خبری نسبی مردم تهران از عمق فاجعه و سختی های جنگ خاصه در ماه های ابتدایی آن و مواجهه حضوری محمود با این شرایط او را واداشت تا زمین سوخته را بنویسد.
رمان زمين سوخته در 344 صفحه واقع روايت گزارش گونه ای است که بازه زمانی سه ماهه ابتدایی تجاوز عراق به ایران را در بر می گیرد. پیرنگ اصلی آن مقاومت و مهاجرت گریزناپذیر مردمان خوزستان و تبعات ناشی از آن است . این رمان حاوی داستانی ساده ، خطی و کاملا رئال با زاويه ديد دروني و به شيوه راوي قهرمان روايت ميشود. راوی داستان مردی است كه خانوادهاش در اهواز زندگی میكند. تعرض عراق به خاک ایران آغاز شده و به بمباران اهواز و بعد بمباران فرودگاهها میانجامد. بهطور رسمی جنگ آغاز میشود. ابتدا خرمشهر در محاصره قرار میگیرد و زمانی كه این محاصره به آبادان هم گسترش پیدا میكند خرمشهر سقوط میكند. دزدی و گرانفروشی در شهر بیداد میكند. راوی خانوادهاش را از شهر خارج كرده و تنها گزارشگر وقایع جنگ خود اوست. برادر راوی در بمباران كشته میشود و مشكلات روحی گریبان برادر دیگرش را میگیرد و در نهایت تمام شخصیتهای نامبرده در كتاب در بمباران كشته میشوند و در پایان راوی دست قطعشدهای را میبیند كه انگشت اشارهاش به نشانه اتهام بهسوی راوی است. عده ای رمان را ضد حماسه و ضد جنگ می دانند و معتقدند که گرایش های چپ گرایانه نویسنده در این موضوع بی تاثیر نیست. اما به هر حال زمین سوخته اولین رمانی است که در حوزه دفاع مقدس نوشته شده است و علی رغم همه انتقادات نمی توان آن را نادیده گرفت. در پایان باید خاطر نشان سازم که احمد محمود به واسطه تسلطش در قومينگاری به دليل زيست در ميان مردمان جنوب كشور، خاصه منطقه اهواز در استفاده از لغات، ضرب المثلها و شعرهاي مناطقي كه در جنوب ايران در آنها زيست كرده مهارت قابل توجهی داشت و این موضع به باورپذیری کتاب کمک کرده است.
فال خون نوشته داوود غفار زادگان
« فال خون » روایت زندگی چهار روزه سربازی است که مرگ و چگونه مردن دغدغه ذهنی اش شده است. نکته غافلگیر کننده داستان این است که نویسنده تا اواسط قصه رو نمی کند که سرباز مورد نظر عراقی است نه ایرانی. سرباز مدام از خود می پرسد «آیا من شبیه جسدم خواهم بود؟». او به همراه ستوان برای دادن گرای و دیده بانی به بالای کوه می رود و در سنگری که پراز آذوقه و سوخت است ، شب اول را با گرفتن فال چینی به صبح می رساند. در فال سرباز و ستوان خبر های شوم و ترسناک مبنی بر مرگ و نبود آن دو گزارش می شود. این دو روزهای بعد را با دادن گرای محل ، درست کردن آدم برفی، پارو کردن برف از در سنگر طی می کنند تا آن که روز سوم ستوان یار گارد عراقی از کوه بالا می آید و ستوان را به کم کاری و ندادن گرا و خوشگذرانی متهم می کند.درگیری ستوان و ستوان یار منجر به دخالت سرباز و مرگ ستوان یار می شود. شب ستوان و سرباز بعد از پرت کردن ستوان یار به درون دره و جدال با یکدیگر بر سر یافتن مقصر اصلی، قرار بر این می گذارند که هریک جداگانه ماجرا را به مقامات بالاتر گزارش کنند. سرباز با علم به این که حریف زد و بندهای حقوقی ستوان نخواهد شد، شبانه او را نیز می کشد و به درون دره پرتاب می کند. صبح روز چهارم سرباز بین مرگ تدریجی که دستگاه قضایی برایش تعیین خواهند کرد و مرگ خود خواسته و آسان ، مرگ آسان رامی پذیرد.سرباز چون دوست ندارد مرگش توسط دیگران تعیین و انتخاب شود با دادن گرای محل سنگر، دست به خود کشی می زند.
خواننده در این کتاب با تقابل مرگ - زندگی / امید - نا امیدی / جنگ - صلح مواجهه جدی دارد.
شطرنج با ماشین قیامت نوشته حبیب احمد زاده
این رمان حوادث سه روز از محاصره آبادان به دست نیروهای عراقی را بازگو و سعی کرده است به گونهای متفاوت ، به وقایع و رخدادهای جنگ بپردازد. موسی، شخصیّت اصلی رمان، دیده بان هفده ساله ای است که به اجبار مسئولیت رانندگی ماشین غذای پرویز را قبول می کند. رساندن غذا به بچه های مقر و چهار فرد (گیتی و دخترش، مهندس و دو کشیش مسیحی) که در شهر ساکن هستند، برای او که دلبسته رسیدن به پست برتری چون سرگردی و راندن ماشین نظامی است، بسیار دشوار است. در همین زمان موسی از طرف سرگرد به یک جلسه فراخوانده می شود. موضوع این جلسه، وجود ماشین راداری است در دست دشمن که موقعیّت توپخانه هایی را که به سمت دشمن شلیک می کنند، دقیق شناسایی و اطلاع رسانی می کند و بلافاصله آنجا مورد اصابت دشمن قرار می گیرد. موسی و دوستش امیر، مأمور پیداکردن ماشین می شوند امّا به دلیل نداشتن اطلاعات از شکل ظاهری آن، نمی توانند آن را پیدا کنند. قاسم، کسی است که موسی از او دستور می گیرد و خودش تحت فرمان شخصی به نام سرگرد است، نقشه ای طراحی می کند. این نقشه پنهان شدن بچّه های مقر در گودی کنار قبضه و شلیک مجدّد آن هاست اما در ادامه، بخشی به نقشه اضافه می شود که موسی از آن بی خبر است. نقشه از این قرار است که پس از شلیک مجدّد بچه های مخفی شده در گودی کنار قبضه و شک کردن نیروهای عراقی به درست عمل کردن ماشین رادار و تعویض برد گلوله های ماشین رادار، نیروهای قاسم با یک آتش بازی و درخواست کمک صوری، باعث می شوند که فرمانده عراقی با صدور نامه ای سرّی، استفاده از ماشین رادار هنگفت با این مقدار خطا را ممنوع نماید.
نکته قابل تامل درباره این رمان جریان داشتن نوعی نگاه جبرگرایانه و حضور صداهای غیر در کل داستان است.
باغ کیانوش نوشته علی اصغر عزتی پاک
رمان باغ کیانوش در حوزه دفاع مقدس با تمرکز بر روی مخاطب نوجوان نوشته شده است. کیانوش مردی خسیس است که باغ بسیاربزرگی دریکی ازروستاهای اطراف همدان دارد .روزعروسی پسرکیانوش، عباس و همزه که مدتها در انتظار چنین روزی بودند از فرصت استفاده می کنند و از روی شیطنت به باغ کیانوش می روند . دراین میان سالار ، دوست عباس وهمزه که ازماجرا خبر داشت کیانوش را در جریان می گذارد.کیانوش برای تنبیه عباس وهمزه به آرامی وارد باغ می شود و آنها را تنبیه م یکند.درهمین حین هواپیمای عراقی که برای بمباران شهرهمدان وارد کشورشد هنگام بازگشت به عراق سقوط می کند و خلبان باچترنجات ، میان شاخه های درختی در باغ گیر می افتد.کیانوش که برای نجات خلبان اقدام می کند،عباس وهمزه دراین فرصت مخفی می شوند . خلبان بارعب و وحشت کیانوش را دستگیرمی کند.عباس وهمزه که مخفیانه شاهد ماجرابودند قصد نجات کیانوش را داشتند،که خلبان عباس را نیز با شلیک تیری به پایش دستگیر می کند.همزه بارها برای نجات آنها دست به کارشد اماهر بار خلبان سرمی رسید وهمزه مخفی می شد.بالاخره همزه خرمن یونجه ها رادرباغ به آتش می کشد وازاین طریق مردم خبردار می شوند وبه سمت باغ می آیند،یک عددهلی کوپتر نیز که به علت سقوط هواپیما به آنجا آمده بودبادیدن شعله های آتش بیرون ازباغ فرود آمد.مردم قصد حمله به خلبان عراقی را داشتند اما کیانوش اجازه نداد و مقامات نظامی او را به عنوان اسیر جنگی باخود بردند.
این رمان به لحاظ طرح داستان، ساده و باورپذير است. آدمهاي باغ کیانوش سياه و سفيد نيستند. آدمهاي خاكسترياند كه نمونهشان همه جا یافت می شود . حتي شخصيت منفي داستان كه يك خلبان عراقي است، بد مطلق نيست. اين ويژگي، اثر را باورپذير ميكند. پایانبندی داستان، اگرچه قابلپيشبيني است؛ اما با توجه به طرحِ داستان و اتفاقات مختلفي كه در طول داستان رخ ميدهد قابلباور است. علاوه بر اين، پايانِ خوش رمان و نكات آموزندهاي كه در آن گنجانده شده، اين بخش از اثر را براي مخاطب نوجوان جذابتر كرده است.
هرس نوشته نسیم مرعشی
هرس نوشته نسیم مرعشی نویسنده جوان و دهه شصتی و خوزستانی است که پیامدهای ویران کننده جنگ را در مقیاسی کوچک اما به شدت مهم به نام «خانواده» ، روایت کرده است.
وقایع رمان هرس اواسط دهه ۷۰ و آنطور که نویسنده می گوید و تکرار می کند ۹ سال بعد از پایان جنگ تحمیلی می گذرد. هرس داستان خانواده ای خرمشهری است که از اولین روزهای جنگ درگیر آن و عواقب ناگوارش می شوند، با اولین حملات ارتش عراق، کودک خانواده جان می بازد و زن و شوهر جوان که به داشتن فرزند پسر خردسال خود دلخوش هستند و دقایق خود را با او و حتی خیال بزرگ شدنش می گذرانند، ناچار خرمشهر را ترک می کنند و به اهواز می آیند اما آنجا نیز تقریبا مانند تمام خاک ایران با فاجعه هجوم روبروست و بمباران هوایی و زخم های جنگ دست از سر آنان برنمی دارد.
مرد خانواده که کارمند شرکت نفت است تلاش می کند فضا را آرام کند و از این راه همسرش را به زندگی عادی برگرداند اما تلاش ها بی فایده است و زن (نوال) چنان با فقدان تعادل روحی روبروست که بعد از جنگ برای رهایی از زخم جانکاه فقدان فرزند، تصمیمی عجیب می گیرد و به آن عمل می کند؛ طوری که مرد نیز دیگر تاب ادامه زندگی را ندارد و به دوری و از هم پاشیدگی تدریجی خانواده تن می دهد؛ اما شش سال بعد و وقتی فکر می کند بحران تمام شده تصمیم می گیرد همسرش را که از زندگی روزمره فرار کرده به خانه برگرداند تلاشی که هر چند جوانه هایی از امید در آن هست؛ در نهایت نافرجام می ماند و مرد دست خالی برمی گردد. با اینکه ۹ سال از پایان جنگ می گذرد شخصیت ها به شدت با عواقب آن دست و پنجه نرم می کنند و زندگی روزمره به روال عادی برنگشته و شاید هرگز برنگردد.
رمان هرس اثرات جنگ را منحصر در آسیب های جسمی و مادی نکرده است. جنگ شوخی ندارد سخت است تلخ است و با بی رحمی تمام امیدواریها، شور زندگی ، انرژیهای سازندگی، خلاقیت ها و رمقها را می گیرد. نسیم مرعشی از این منظر به پدیده جنگ نگریسته است.