شهرستان ادب: پرونده ادبیات جنگ و دفاع مقدس سایت شهرستان ادب را با شعری از «محمدرضا عبدالملکیان» بهروز میکنیم:
مادر، سلام خانهات آبادان گفتم که خانهات؟ در نامهی تو خواندم و دانستم بیداد زخم ظالم موشک سقف گلین خانهی ما را به خاک ریخت مادر غمت مباد که پاهای ما به پاست دست تو، دست من دست هزار من میسازد و دوباره میآغازد هر آنچه را که تیر فتنه میاندازد گفتی: «آن شب که موشک آمد و ویران کرد» «مریم به خواب بود» «فردا فقط عروسک خونینش» «بر جای مانده بود» «یک هفته بعد نیز یک پیرمرد دست به خون نشستهی مریم را از قلب سبز باغچهی سرخ خانهاش در لا به لای گریهی گلها جست» «مظلوم کوچکم اینگونه در شقاوت ظلمی بزرگ سوخت» مادر غمت مباد که تاریخ جنگ ما با خون پاک و روشن مریم نوشته خواهد شد با دل، نگاه کن تاریخِ پُر تلالو مظلومان سرشار از شکفتن مریمهاست این نامه را از جبههی جنوب از سرزمین زخمی خوزستان با خون پاک و روشن مریم با خون پر تلاطم کارون با خون کرخه مینویسم و میگویم: مادر غمت مباد اینجا حضور روشن ایثار جاریتر از تلاطم کارون است مادر، اینجا ستارهها همه روشن اینجا ستارهها همه نزدیک در یک شب حماسه و حمله بر بام خاکریز گرمای یک ستارهی قرمز را من با دو دست خویش چشیدم دیروز در هُرم آفتاب و آتش جبهه یک زن به سن و سال تو را دیدم گفتم: سلام مادر چرخی زد و به شوق نگاهم کرد در التهاب گونهی او قد کشید اشک گفتا: «شهید شد» «با کرخه نور تا دل دریا رفت» «مثل صدای اوست، صدایت» «او پارهای ز پیکر من بود» «نه من پارهای ز پیکر او بودم» مادر این نامه یک اشارت کوتاه از سرزمین نور و نخل و پرنده است از سرزمین زخمی خوزستان از سرزمین راز شهادت از سرزمین فرصت پرواز اینجا، فرصت برای نوشتن زیاد نیست خشم تفنگ منتظر پنجهی من است مادر چشم انتظار باش خداحافظ
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز