در پروندهکتاب «رمق»
وقتی میفهمیم «مردم» یعنی چه | یادداشت «محمدامین پورحسینقلی» بر رمان «رمق»
11 مهر 1398
14:49 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 3 رای
شهرستان ادب: در تازهترین مطلب پروندهکتاب «رمق» شما را به خواندن یادداشتی از «محمدامین پورحسینقلی» دعوت میکنیم:
من چندان فوتبالدوست نیستم. بهجز تماشای بازیهای تیم ملی (که احتمالاً جزء وظایف وطنپرستانۀ هرایرانی محسوب میشود!)، چندان بازیهای حرفهای این رشتۀ ورزشی را پیگیری نمیکنم و تابهحال به استادیوم هم نرفتهام؛ اما وقتی رمان «رمق» اثر تازه منتشرشدۀ «مجید اسطیری» را خواندم، به صرافت افتادم تا دستکم یکبار مانند قهرمان داستان، در چنان محیطی مثل یک ورزشگاه قرار بگیرم تا بتوانم چیزی به نام «مردم» را تجربه کنم.
یادم است سالها پیش، یکبار با موجی اینچنینی که از استادیوم به بیرون سرازیر شده بودند، مواجه شدم. جوانان مشتاق، پرانرژی و هیجانزده که ظاهراً خوشحال از برندهشدن تیم محبوبشان، با شعارهای هماهنگ، فوج در فوج، به خیابان ریخته بودند. ترافیک عجیبی راه انداخته بودند و بیتوجه به اطرافشان فقط جلو میرفتند و با همان هارمونی و نظمی که چون رشتهای نامرئی آنها را به هم متصل کرده بود، شعار میدادند، شادی میکردند و چون موجی بیتوقف، پیش میرفتند.
«یکباره وسط بازی با یکی از فریادهای «ایران» که از آنطرف شنیدم، «مردم» را فهمیدم. جا خوردم! انگاری یک آن توانستم چهرۀ یک نفر را ببینم؛ یک نفر که آشنا بود. قبلاً خیلی دیده بودمش. صدایش را هم زیاد شنیده بودم. هم اینجا توی امجدیه، هم توی مسجد، هم از حنجرۀ گرفتۀ رادیوی ترانزیستوریام توی خرپشتۀ خانه».
اینها ازجمله پاراگرافهای آغازین رمان اسطیری است که فقط در 166 صفحه، داستانی پرکنش و تعلیق را تقدیم خواننده میکند. گرچه از نظر من، جملههای اساسی داستان، همین پاراگرافهای ابتدایی هستند. جملههایی که قهرمان داستان را در مقام یک جزء و یک شخص واحد، در مقابل جمعیتی قرار میدهد که بهمثابۀ مردم، خطاب میشوند و رفتار و کرداری خاص خود دارند. طرفه اینجاست که راوی، صرفاً به دنبال کشف مردم و یا همرنگی با این جماعت به استادیوم نمیرود و بیشتر در پی یافتن یک آرامش درونی و تجربۀ تنهایی است.
چه چیزی مردم را مردم میکند؟ وجه تمایز انسان در مقام موجودی مستقل، تنها و یا جزئی از یک جامعۀ عظیمتر که از تکتک همین انسانها تشکیل شده، با خود آن جامعه که مردم خطاب میشود، چیست؟ و اصولاً چرا در بسیاری مواقع، ما برای این «مردم» یک شخصیت، یک هویت مستقل و قابلتعریف در نظر میگیریم و حتی گاهی آنها را خوب یا بد خطاب میکنیم (همچنان که پدر راوی و قهرمان این رمان، بهطور مرتب میگوید مردم بد شدهاند). این هویت مستقل جمعی که از تکتک اجزایش یعنی آدمهایی مثل من و شما تشکیل شده و جان گرفته است، به چه ترتیبی در مسیر انجام کنشهایی قرار میگیرد که منجر به تغییرات اساسی در جامعه میشود؟ تغییراتی که ممکن است مدنظر و دلخواه سردمداران و رهبران آن جامعه هم نباشد.
رمان رمق که از مسابقات فوتبال تیم ملی ایران در جام ملتهای آسیا به سال 1347 و بازی با تیم اسرائیل بهعنوان بستر روایتش بهره گرفته است، بهطور مشخص در پی یافتن پاسخ همین پرسشهاست؛ اینکه چگونه میتوان در مقام یک نفر یا یک جزء، بر محیط اطراف و بخصوص بر هویت «مردم» اثر گذاشت و کنشهای آن را بازتعریف و حتی مهندسی و هدایت کرد.
شخصیت اصلی داستان (که همان راوی است) باید کاری انجام دهد. باید بخشی از این کنش همگانی را بهخاطر آمال و آرزوها و اعتقاداتش و بهعنوان بخشی از مبارزۀ مردمی علیه آنچه بیعدالتی میداند، انجام دهد؛ اما این کنش و این حرکت که درنهایت باید منجر به هدایت کنشی جمعی برای هویت مستقل «مردم» که در اینجا بهطور ویژه همان تماشاگران فوتبال در استادیوم امجدیه هستند، چگونه به وقوع میپیوندد؟ روایت داستانی رمق، برای پاسخ به این پرسش نیز بهخوبی توانسته با تصویرسازی و جورکردن روابط علی و معلولی و سیر حرکت انفسی قهرمان داستان، پاسخی درخور به مخاطب بدهد و آن پاسخ فقط یک کلمه است؛ موقعیت.
«شاید نیمساعتی همانجا توی کوچه نشستم تا اینکه پیش خودم فکر کردم حتماً الآن بازی شروع شده و باز راه افتادم بهطرف موقعیت خودم. موقعیت! عجب کلمۀ جالبی! پس موقعیت من اینجا بود! جایی که اینهمه سال دنبالش میگشتم، اینجا بود. اینجا جایی است که من بالأخره به یک دردی میخورم».
هرجزئی از کلیت «مردم» موقعیتی دارند که اگر بهدرستی آن را جایابی کنند، میتوانند به بخشی از موتور محرکۀ آن حرکت جمعی تبدیل شوند و اکنون قهرمان داستان باید این موقعیت را پیدا کند، آن را بپذیرد و بتواند آنقدری از خود شایستگی و شجاعت بروز دهد که نقش درستی در موقعیت خودش ایفا کند و معنی جمعی همۀ این فعالیت، مبارزه معنا میشود. مبارزهای که این شانس را به اعضای خودش میدهد تا یک واقعۀ ورزشی را به صحنۀ حرکتی جمعی و آرمانی بدل کنند.
رمان رمق، به قلم مجید اسطیری، چاپ سال 1397 در مؤسسۀ شهرستانادب است. این داستان پرکشش را از دست ندهید.
این کتاب را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
چهارشنبه, 18 فروردین,1400
چهارشنبه, 24 اردیبهشت,1399