پروندهکتاب «رمق»
آخرین بازماندۀ توان | یادداشت «پری رضوی» بر رمان «رمق»
13 مهر 1398
14:31 |
0 نظر
|
امتیاز:
3.67 با 3 رای
شهرستان ادب: پروندهکتاب «رمق» را با یادداشتی از خانم پری رضوی در باب این کتاب ادامه میدهیم:
شاید با دیدن جلد کتاب احساس کنیم با یک رمان ورزشی مواجه هستیم؛ تقابل و توان دو تیم برای رسیدن به پیروزی، و شاید با اسم کتاب احساس کنیم این رقابت به حدی طاقتفرسا و جدی است که به آخرین توان، یعنی رمق باید متکی شویم تا بتوانیم بر رقیب پیروز شویم. معنی «رمق» به آخرین بازماندۀ توان معنی شده و در بعضی معانی مترداف گله و رمه هم هست و این شاید بیربط به محتوای داستان نیست. تعداد صفحات و فصلهای کتاب هم به طور هوشمندانهای از قانون تایمر فوتبال استفاده کرده و سرفصلها را همینطور به شکل کامپیوتری شماره زده است؛ یعنی یک هارمونی بین اسم و جلد کتاب ایجاد شده است.
درکل و بر حسب اسم و جلد کتاب فکر میکنیم با یک مسئلۀ اجتماعی و ورزشی به نام فوتبال در این رمان سروکار داریم. رمان در دهۀ چهل، حدود چهلوپنج الی چهلوشش، اتفاق میافتد. شخصیت اصلی داستان جوانی به نام رئوف است که در خانوادهای متوسط رو به پایین زندگی میکند. او همواره در ایستگاه شک و تردید و یقین در نوسان است؛ درواقع میخواهد از تزلزل شخصیتی درآید و به ثبات شخصیتی برسد. برای همین به هر وسیله و آویزی دست میبرد تا خودش را نجات بدهد و زمانی که کم میآورد، میخواهد از دست دنیا فرار کند. به دنبال آرامش، گاه به اتاق بابک، گاه به خرپشته و گاه به مسجد و گاه به ورزشگاه پناه میبرد. حریف اصلیاش همان خودی است که آواره و بیقرارش کرده. خانواده برای او تا حدی حکم سایه دارد؛ چون آنقدر در تزلزل شخصیتی غوطهور است که حتی درسش را تمام نکرده است. او آنقدر رئوف و دلنازک است که حتی نتوانسته در عطاری محلهشان به کار ادامه بدهد؛ چون با دیدن زخمها و مریضیهای مردم بیقرارتر میشود. شخصیت این فرد به خاطر موقعیت سنی و زمانی از نوع پرسشمحور است؛ او به دنبال پیدا کردن هویت و جایگاه مخصوصش، هم در جامعه و هم پیش خود دچار مشکلات فراوان میشود. بهواقع در مثلثی از خود، خانواده و دوستان گیر کرده است. فشارهای بیرونی بر درون او اثر میگذارد و انتخاب و اختیار را از او میگیرد و فشارهای درونی نیز بر رفتار او تأثیر کرده و در مواجهه با دوستان و خانواده مشکل پیدا میکند. رئوف برای فرار از این فشارها به فوتبال و به موج دوستان انقلابی و حتی به عشق خیالی پناه میبرد. او آنقدر در تردید است که توان نگاه کردن به چشمان کسی که دوستش دارد را هم ندارد. حتی در عشق ورزیدن هم مردد است. اولویت او ابتدا فرار از دنیاست؛ چیزی که امکانپذیر نیست، ولی تلاش خود را میکند. در مرحلۀ دوم سکنی گزیدن در مکانهایی که به او آرامش میدهد. انتخاب اسم رمق برای این رمان آگاهانه است؛ چون شخصیت اصلی رمان آخرین توانش را برای شناخت خود و تعیین هدف در زندگی به کار میگیرد.
به نظر من این رمان علیرغم اینکه در فصلهایش میخواهد ورزش یا انقلاب و مبارزه را نشان بدهد، بیشتر درصدد نشان دادن انقلاب درونی یک فرد است. او فقط از اتفاقات بیرونی برای نشان دادن انقلاب درونی استفاده میکند. رئوف همیشه موقع عملکرد بهنوعی در تردید است و از سر ضعیف و یا شانسی عمل میکند. در هر صورت او بیشتر درگیر انقلاب درونی است؛ حتی در عملکرد عشقیاش هم ضعیف است و رمق ندارد، تا جایی که فقط به بوی چادر معشوق قانع است.
اینهمانی اتفاقات بیرونی با مجموعه کتابهایی که شخصیت اصلی داستان میخواند، تا حدی هماهنگ است. کتاب منطقالطیر برای رسیدن به موج انقلاب شخصیت است و ژان والژان شدن آرزوی رئوف است، شخصیتی که از سقوط به صعود رسیده است و ماگسیم کورکی خانوادهاش است. او از بین این همه رمان تا آخر کتاب هنوز به سامان نرسیده است، تا اینکه در شلوغی رقابت اسرائیل و ایران با تشویق دیگران کاری را انجام میدهد که به اعتمادبنفس میرسد؛ انگار که با انقلاب بیرونی همزمان در انقلاب درونی به نتیجه میرسد.
«مجید اسطیری» در کتاب رمق بهخوبی توانسته تشویشها و دودلیهای رئوف را به تماشا بگذارد؛ تا جایی که خواننده را با خود همراه میکند و حتی در جاهایی دوست دارد به داد این جوان سردرگم برسد. پایانبندی کتاب هم جزء نقاط قوت داستان است که نویسنده توانسته با استفاده از وقایع اصلی کتاب آن را به صورت مجموعهای واحد بپیچاند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
چهارشنبه, 18 فروردین,1400
چهارشنبه, 24 اردیبهشت,1399