بوده آنکس که فکر می کردم می شود در کنار آوردش مثل سیاره ای که جا مانده باز روی مدار آوردش می شود با نگاه سرسری اش، لحظه ای هم نشست و صحبت کرد از ملاقات اتفاقی تا پای قول و قرار آوردش می شود خلق دست هایش را مثل رفتار پیچکی نو کرد رو به هر سو که دوست می دارم روی هر شاخه بار آوردش گرچه یخ می زند نگاهش تا با نگاه کسی نگیرد گرم در زمستان که منجمد شده است می شود در بهار آوردش روز دیدار رفته آخر صف پشت روز قیامت افتاده کاش می شد گرفت دستش را به همین روزگار آوردش
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز