جهان تا هست و هست از روی خوبان سخت شرمنده است بسا قله که پیش منطق باران سرافکنده است
عطش های محرم در نگاهش بوده هر لحظه علی در روزگار غربت خود چاه اگر کنده است
چه فرقی می کند تیغ و کلندش، مرد باید مرد! زمین یا دشمن آری هر زمان رزمنده رزمنده است
ببندید آب را ای هرزه ها و هرکه ها بر ما که صدها چشمه روشن در رگ ما جاری و زنده است
خوشا آن دم که موسی بی عصا بر نیل خواهد راند که در این گله می بینم که برخی دمبه ها گنده است
نمی ترسم ز قحط و هر چه باری تا ابد ای عشق که بوی یوسف زهرا مرا از شوق آکنده ست
سفر از عصر عاشوراست تا صبح ظهور آنک ببار ای چشم من اینک پس از این گریه ها خنده است
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز