از کتاب «صبح زود»
همین | شعری از سیدعلی لواسانی
04 مرداد 1399
18:22 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب «صبح زود» سرودۀ «سیدعلی لواسانی» بهروز میکنیم:
نرفته از یادم؛ آمد و نشست و گریست
دلش شکست خدایا! دلش شکست و گریست
همیشه مست که میشد، بلند میخندید
چه شد که مست شد و ناگهان نشست و گریست؟
چه رفت بر دلش آیا، چه بر سرش آمد
چه شد که خسته شد و باز چشم بست و گریست؟
چه چاره داشت؟ نمیدانم و نمیدانست
همین! گذاشت فقط دست روی دست و گریست
گریست؛ آینۀ هقهقِ کسی شده بود
اگر غلط نکنم عاشقِ کسی شده بود...
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.
چهارشنبه, 03 اردیبهشت,1399