شهرستان ادب: پروندۀ «برای شهید محسن فخریزاده» سایت شهرستان ادب را با شعری از سرکار خانم «ملیحه رجائی» بهروز میکنیم:
دماوندا! روا باشد اگر طغیان کنی امشب
و دنیا را سر نامردمان ویران کنی امشب
بریزی در درون جام خون دشمنان آتش
شود از سوز آهت از کران تا بیکران آتش
دماوندا! روا باشد که بغضت را برون ریزی
برای انتقام خون فرزندت به پا خیزی
تو آن مشتی که روزی بر دهان ظلم کوبیده
گدازان سیل پرشورت به بنیانهاش شوریده
تو سرداری و سرداران در آغوشت بپروردی
کلاه رزم را یک لحظه از سر در نیاوردی
نشد خالی کمین و سنگرت از غرش شیران
تویی اوج بلندای غرور مردم ایران
روا باشد که فریادی برآری از دل و جانت
که فرزند تو! را کشته است دشمن روی دستانت
بکش فریاد خشمت را سر شیطان مکاره
بساطش را بپیچان از جهان امشب به یکباره
بگو از دامنت بیرون کشد الساعه پایش را
کَنَد امشب به دست خویش قبر نوچههایش را
فرود آر از کمان خشم خود تیری به چشمانش
بکن از این جسارتها همین لحظه پشیمانش
دماوندا! تو خود کوه شکوه کاوهها بودی
و تا نابودی ضحاک یک شب هم نیاسودی
به دامانت اگر پرپر شده فرزند دلبندی
روا باشد به جوش آیی چرا که تو دماوندی