شهرستان ادب: به مناسبت زادروز ملکالشّعرای بهار یادداشتی میخوانیم از محمدرضا معلمی:
«شعر موجودی لطیف و شاعران، افرادی احساسی هستند. نگاه شاعران به تمامی مسائل، نگاهی لطیف و خیالانگیز است و شاعران جز آن که به دنبال سوژههای تغزّل باشند، دلیل دیگری برای باخبر بودن از اوضاع جهان ندارند.» آنچه در ذهن اکثر مردم راه یافته و مردم با گزارههایی شبیه به آن، شاعران را قضاوت میکنند، جملاتی شبیه به جملات ابتدایی این متن است. تصویری که از شاعران در ذهن مردم ساخته شده، اگرچه از واقعیت دور نیست امّا تمام واقعیت را نیز در بر نمیگیرد. شاعران بسیاری در طول تاریخ بودهاند که شعر تنها بخشی از زندگی آنان بوده و در سایر عرصههای اجتماعی و حتّی سیاسی، سابقۀ نقشآفرینیهای پررنگ داشتهاند. شاید بتوان یکی از بزرگترین افراد در میان این گروه، چه از لحاظ فعّالیتهای سیاسی و چه از لحاظ کیفیت و کمیت شعر را محمّدتقی بهار ملقب به ملکالشّعرای بهار دانست. بهار که میتوان او را آخرین قصیدهسرای بزرگ فارسی نامید، با سابقۀ حضور در جنبش مشروطه، نمایندگی در مجلس و انتشار پی در پی شعرهای سیاسی، دارای چهرۀ سیاسی پررنگی نیز هست. در این مقاله با هم به مختصری از زندگی او میپردازیم.
زندگینامۀ ملکالشّعرای بهار
محمّدتقی بهار در روز 18 آذرماه ۱۲۶۵ ه. ش، در محلّۀ سرشور مشهد متولّد شد. بهار در زندگینامۀ خودنوشت خود در این مورد چنین مینویسد: «در سال ۱۳۰۴ هجری قمری، ماه ربیعالاوّل، شب دوازدهم، در مشهد که از شهرهای خراسان است به دنیا آمدم.» پدر بهار، حاج میرزا کاظم متخلّص به صبوری، ملکالشّعرای آستان قدس رضوی و پای ثابت محافل شعر و شاعری و مجالس سخنوری بود. مادرش که از یک خانوادۀ گرجی بود، مانند پدر، اهل سواد و شعر و علم بود.
تحصیلات
محمّدتقی بهار در چنین محیطی رشد کرد و با شعر و شاعری انس گرفت. او در چهار سالگی به مکتب رفت و در شش سالگی میتوانست فارسی و قرآن را به خوبی بخواند. شاهنامه را در هفتسالگی از پدر آموخت و اوّلین شعری که سرود، مربوط به همین زمان بود. بعد از مرگ پدر، تحصیلات خود را نزد ادیب نیشابوری ادامه داد. در 19 سالگی به فرمان مظفّرالدّین شاه، لقب ملکالشّعرا را بر محمّدتقی نهادند و او ملکالشّعرای آستان قدس رضوی شد. بهار در نقّاشی نیز ذوق بسیاری داشت و در پشت کتابها، روی کاغذها و حتّی روی اوراق قیمتی پدرش نقّاشی میکرد.
ازدواج
بهار در مشهد، در همان سنین کم، ازدواج کرد و صاحب یک فرزند شد. امّا مادر و فرزند هر دو از دنیا رفتند و او تا به تهران نیامد، دیگر ازدواج نکرد. او در تهران با سودابه دولتشاهی که از نوادگان فتحعلیشاه قاجار بود ازدواج کرد و بقیۀ عمر را با او گذراند. از این ازدواج شش فرزند بر جای ماند که به ترتیب هوشنگ، ماهملک، ملکدخت، پروانه، مهرداد و چهرزاد نام گرفتند.
«از همان اوان كودكي، از باغ و كوه خيلي محظوظ ميشدم. جمعهها داييهاي من، مرا به كوهسار مشهد كه به كوهسنگي و كوه خلج و كوه سنگتراشها معروف است، همراه ميبردند. آنها پياده بودند و اوايل كه من چهار يا پنج ساله بودم، مرا به دوش نهاده، ميبردند و از سن شش و هفت به بعد، با آنها پياده راه ميپيمودم. از ديدن گلهايي كه در دامنة كوه و خود كوه روئيده بود، از قبيل لالههاي پاكوتاه پررنگ و شقايق كه ما آن را «لالۀ دخترو» ميگفتيم و نوعي گل قرمز ريز كه بر بوتههاي كوتاه خار ميشكفت، به غايت شكفته خاطر و شاد ميشدم. از گنجشك آمخته و كبوتر خوشم ميآمد. از سنّ چهار سالگي مرا به مكتب سپردند. معلّم من زنعمويم بود كه در محلّة خود ما منزل داشت و در آن مكتب يك دختر، صغري نام، همسنّ من بود و با من درس ميخواند. من قرآن را نزد زنعمويم خواندم و وقتي كه در سنّ شش سالگي به مكتب مردانه رفتم، فارسي و قرآن را به خوبي ميخواندم. در هفت سالگي شاهنامه را نزد پدرم در ايّام تعطيل ميخواندم و معاني مشكلۀ آن را پدرم به من ميفهمانيد و اين كتاب به طبع و ذوق من در فارسي و لغت و تاريخ ايران كمك بينظيري كرد كه هيچ وقت فواید آن را از خاطر نميتوانم برد؛ منجمله، بعد از يك دوره خواندن شاهنامه، توانستم در همان كودكي به همان بحر شاهنامه شعر بگويم و مورد تمجيد پدرم واقع شوم.»
زندگی سیاسی ملکالشّعرای بهار (دورۀ اوّل)
بهار در بیست سالگی به صف مشروطهطلبان خراسان راه پیدا کرد و به «انجمن سعادت» خراسان پیوست. او اوّلین آثار ادبی-سیاسی خود را در روزنامل خراسان بدون امضا به چاپ میرساند. از مشهورترین آثار او در آن دوره میتوان به مستزادی که خطاب به محمّدعلی شاه نوشته بود، اشاره کرد.
بهار با سایر شاعران روشنفکر عصر مشروطه، بخصوص میرزاده عشقی، روابط صمیمانه و دوستی نزدیکی داشت. بهار و میرزاده عشقی با همراهی هم در سال ۱۳۰۳، در دورۀ نخستوزیری رضاخان، مثنوی معروف «جمهورینامه» را مشترکاً در مخالفت با جمهوری رضاخانی سرودند.
نمایندگی مجلس
بهار در سال ۱۲۹۳ خورشیدی از حوزۀ انتخابیۀ درگَز، سرخس و کلات به نمایندگی مجلس سوم شورای ملّی انتخاب شد. بهار در آن دوره یکی از جوانترین نمایندگان مجلس بود. او در همان سال، دورۀ سوم نشریۀ نوبهار را در تهران منتشر کرد و سال بعد، انجمن ادبی دانشکده (به عبارت دیگر بعدها با نام احیاء دوم انجمن ادبی ایران) و نیز مجلّۀ دانشکده را بنیان گذاشت. بهار اعتقاد داشت مجلۀ دانشکده، مکتب تازهای در نظم و نثر پدید آورده است.
نوبهار
نوبهار بارها توقیف و رفع توقیف شد. بهار یکی از معروفترین قصاید خود یعنی «بثّالشکوی» را در ۱۳۳7 ه.ق. به مناسبت توقیف نوبهار سرود. کودتای ۱۲۹۹ (هجری شمسی) باعث خانهنشینی سهماهۀ بهار شد. هیجان روح، یکی دیگر از معروفترین قصاید بهار، در همین مدّت سروده شد.
مجلس چهارم
بهار از بجنورد به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد (۱۳۰۰–۱۳۰۲ خورشیدی). او از این دوره با سیّدحسن مدرّس که رهبر فراکسیون اقلّیت بود، همراه شد. بهار در مجلس چهارم با برخی مفاد نخستین عهدنامه میان دولت تازهتأسیس اتّحاد شوروی و ایران، مخالفت کرد و آن را مخالف منافع ایران خواند. بهار خواهان مذاکرۀ بیشتر با شوروی برای اصلاح این مفاد شده بود امّا اعتراضش مورد پذیرش سایر نمایندگان مجلس قرار نگرفت و مجلس به این عهدنامه رأی داد. بهار در طول همین دوره از مجلس، نزد هرتسفلد، زبان پهلوی میآموخت.
مجلس پنجم
ملکالشّعرای بهار در مجلس پنجم نمایندۀ تبریز شد. او در این دوره در کنار سایر مخالفان جمهوری رضاخانی قرار گرفت. بهار در این دوره، اشعاری به ظاهر در تحسین جمهوری سرود. ملکالشّعرا پیوسته به حمله به مطبوعات و توقیف جراید و بازداشت روزنامهنگاران توسّط حکومت اعتراض میکرد. بعد از کشته شدن کنسول آمریکا در تهران در اواخر تیر ۱۳۰۳ بود که سردارسپه در پایتخت ضمن برقراری حکومت نظامی، عدّهای را بازداشت و تعدادی از روزنامهها را بست. او طرح استیضاح دولت رضاخان را به همراه مدرّس، حائریزاده، حاجیاسماعیل عراقی، میرزاعلی کازرونی، احمد اخگر و سیّدحسن زعیم به مجلس ارائه داد. ملکالشّعرا در آن جلسه به نمایندگی از استیضاحکنندگان در مجلس حاضر و نطقی ایراد کرد که با طعنه و مخالفت نمایندگان اکثریت موافق رضاخان مواجه شد. پس از این برخورد نمایندگان، ملکالشّعرا و همفکرانش تصمیم گرفتند استیضاح مسکوت بماند امّا رضاخان، از نمایندگان مجلس درخواست رأی اعتماد کرد. با خروج نمایندگان اقلّیت از جلسه، سایر نمایندگان به اتّفاق به دولت رضاخان رأی اعتماد دادند.
مجلس ششم
پس از آنکه رضاخان به سلطنت رسید، محمّدتقی بهار در دورۀ ششم مجلس نیز نماینده شد امّا پس از آن به دلایلی که دیگر زمینهای برای فعّالیت سیاسی نمیدید، از عرصۀ سیاست کنار رفت. بهار کمی قبل از آن در تیر ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که تا سال ۱۳۲۲ در این سمت باقی ماند.
فعّالیت علمی و آموزشی
محمّدتقی بهار بعد از کنارهگیری از عالم سیاست، به فعّالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عبّاس اقبال آشتیانی، بدیعالزّمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۷–۱۳۰۸ در دارالمعلّمین عالی به امر تدریس مشغول شد. در ۱۳۰۸، پس از آنکه به مخالفتهای پنهان با رضاشاه متّهم شد، برای چند ماه به زندان افتاد و سپس در سال ۱۳۱۲ به مدت یک سال به اصفهان تبعید شد. بعد از آن در سال ۱۳۱۳ با وساطت محمّدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزارۀ فردوسی به تهران فراخوانده شد.
بعد از بازگشت به تهران، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با کنارهگیری او از سیاست آغاز شده بود، عمق و غنای بیشتری یافت. در این دوره بود که بهار بار دیگر به مطالعه متون و تتبّع و تحقیق ادبی و زبانی روی آورد. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علیاصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرده بود، به تصحیح متونی چون مجمل التّواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامعالحکایات عوفی پرداخت. او در این دوره، به دستاوردهایی از جمله تصحیح متون، ترجمۀ آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبکشناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه نائل شد و در ۱۳۱۶ عهدهدار تدریس در دورۀ دکتری ادبیات فارسی شد.
نو نوبهار
بعد از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار بار دیگر به عرصۀ فعّالیت سیاسی و اجتماعی بازگشت و قصیدۀ حبّالوطن را که اندرز به شاه جدید بود، سرود. روزنامۀ نوبهار را بار دیگر در این دوره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در سال ۱۳۲۲ به رشتۀ تحریر درآورد. از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، عهدهدار مسئولیت ریاست کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اوّلین کنگرۀ نویسندگان ایران را در سال ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به راه انداخت.
وزارت فرهنگ
بهار، مدّتی بعد از غائلۀ آذربایجان در سال 1324 ه.ش.، تحت لوای قوامالسّلطنه به فعّالیت سیاسی بازگشت و در کنگرۀ حزب دموکرات ایران حضور پیدا کرد. در بهمن سال ۱۳۲۴ وزارت فرهنگ کابینۀ قوام به او سپرده شد امّا پس از چند ماه از این سمت کناره گرفت و استعفا داد. بار دیگر در سال ۱۳۲۶، به عنوان نمایندۀ تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را بر عهده گرفت. بهار در این دوره به دلیل ابتلا به بیماری سل، فرصت چندانی برای حضور در مجلس نیافت. کمی بعد برای معالجه به سوئیس رفت و قصیدهای به یاد وطن، معروف به «لِزَنیه» را در شهر لزن سوئیس سرود. سفر بهار به سوئیس هرچند بیش از یک سال طول کشید امّا در نهایت به دلیل مضیقۀ شدید مالی، درمان خود را نیمهکاره رها کرد و به ایران بازگشت. او پس از بازگشت به ایران، به تدریس در دانشگاه ادامه داد.
وفات
براساس آنچه در سالشمار زندگی بهار به قلم محمّد گلبن آمده است، محمّدتقی بهار ساعت ۸ صبح روز اوّل اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در منزلش وفات یافت و بعدازظهر روز دوم اردیبهشت ماه، جنازۀ او را از مسجد سپهسالار تا چهارراه مخبرالدّوله بر سر دست بردند و در ساعت ۴ بعدازظهر همان روز، او را در شمیران، در باغ آرامگاه ظهیرالدّوله، به خاک سپردند.