موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از علی جوان‌نژاد

به شکوه داستان، به بلندای شعر | پنجره‌ای به جهان گوستاو فلوبر

21 آذر 1400 21:14 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
به شکوه داستان، به بلندای شعر  | پنجره‌ای به جهان گوستاو فلوبر

شهرستان ادب: به مناسبت زادروز فلوبر، نویسندۀ مشهور فرانسوی، یادداشتی از علی جوان‌نژاد می‌خوانیم که در آن، به معرّفی کاربردی آثار فلوبر پرداخته است:

 

1- مقدّمه

ویکتور هوگو وقتی آخرین سطر «بینوایان» را نوشت، بدون آنکه زحمت بازخوانی‌اش را به خود بدهد، کاغذهای خط‌نخوردۀ نگارش اوّل را توی پاکت گذاشت و فرستاد پاریس تا چاپ بشود. هوگو شاعر بود و ارزش کلمات را می‌دانست امّا رمان را آن‌قدر جدّی نمی‌گرفت که بخواهد برای انتخاب کلمات و راست و ریست کردن جملات وقت بگذارد. شاید فکر کنید هوگو نابغه است و استثنا. امّا اینطور نیست. غالب نویسندگان و خوانندگان رمان تا نیمۀ دوم قرن نوزدهم، رمان را جنس دوم ادبیات می‌دانستند که هدفی جز سرگرمی یا انتقال شفّاف معانی ندارد. ارزش ادبی محلّی از اعراب نداشت. همین که اثری را بشود خواند و فهمید کافی بود. آیا هوگو برای اشعارش هم همین اندازه وقت می‌گذاشت؟

می‌گویند گوته وقتی رمان می‌نوشت، نسخۀ دست‌نویس را برای پاکنویس به منشی‌اش می‌داد و می‌گفت اگر جایی را صلاح می‌داند تغییر بدهد. حتّی اجازه می‌داد جملاتی را به متن اضافه کند یا جملاتی را کم کند. امّا همین گوته توی شعر بر روی کلمه به کلمۀ اثرش حسّاس بود. این که «شعر پادشاه است و نثر رعیت او» از بدیهیات ذهن نویسندگان و خوانندگان آن دوره بود، تا آنکه فلوبر ظهور کرد و تلقّی ما را از نویسندگی تغییر داد.

فلوبر در نوجوانی بیشتر شعر می‌گفت. جیب‌هایش همیشه از اشعارش تا مرز ترکیدن می‌رفت و فکر می‌کرد جهان شعر را تکان خواهد داد. امّا خیلی زود فهمید می‌تواند قصّه بنویسد. خیلی زود فهمید مغزش پر است از آدم‌هایی که زنده‌اند و رهایش نمی‌کنند. این بود که نویسنده شد امّا شاعری را با خود به جهان نویسندگی آورد. شاید فکر کنید جملات شاعرانه می‌نوشت، شاید فکر کنید چیزی در مایۀ مندنی‌پور یا دولت‌آبادی خودمان انجام داد. امّا اشتباه می‌کنید. فلوبر معتقد بود رمان به اندازۀ شعر باید ارزش ادبی داشته باشد، کلمات به همان اندازه باید دقیق انتخاب شده باشند، همۀ اجزای داستان باید معماری دقیقی داشته باشند و همچون شعر ترجمه‌ناپذیر باشد. این شد که روزها را برای نوشتن پاراگرافی صرف می‌کرد. هشت تا ده ساعت می‌نوشت تا آخرِ روزِ کاری‌اش در میان خط‌خوردگی‌های فراوان به اندازۀ یک جملۀ قابل انتشار نوشته باشد. وقتی مادام بوواری منتشر شد، ادبیات با رمانی روبه‌رو شد که هیچ کمتر از شعر نبود.

فلوبر زیاد می‌نوشت و کم منتشر می‌کرد. برای هر اثرش سال‌ها وقت می‌گذاشت و وقتی بالأخره راضی به انتشار اثری می‌شد، شاهکاری بر شاهکارهای ادبیات می‌افزود.

امّا چه‌طور باید وارد جهان این غول شد؟ راستش جواب سرراستی ندارد. آثار اصلی فلوبر شش کتاب است که حال و هوای متفاوتی دارد. نمی‌شود گفت بهترین اثرش فلان است و با همین وارد جهانش شوید. در ادامه آثار فلوبر را با حال و هوایشان توصیف می‌کنم تا به فراخور حال و سلیقه، راه خودتان را انتخاب کنید.

 

2- آثار داستانی

 

۱۸۵۷. مادام بوواری

مادام بوواری اوّلین رمانی است که فلوبر چاپ می‌کند. از زمان فلوبر تا امروز، مادام بوواری بیش از تمامی آثارش خوانده شده و مورد پسند خوانندگان جدّی و غیرجدّی ادبیات قرار گرفته. امّا مادام بوواری چیست؟

در مبتذل‌ترین تعریف، داستان زنی‌ست (اِما بوواری) که عشق را در جایی بیرون از کانون خانواده می‌جوید و به فحشا می‌افتد. در قرض‌هایش غرق می‌شود و در نهایت با مرگی دردناک، آینۀ عبرت می‌شود. بله شخصیت اصلی می‌میرد. تقریباً تمام کسانی که مادام بوواری را شروع می‌کنند به خواندن، می‌دانند شخصیت اصلی خواهد مرد. امّا باز هم اثر را می‌خوانند و لذّت می‌برند. مادام بوواری هرچند داستان خیانت زنی شوهردار است ولی به اینجا ختم نمی‌شود. فلوبر تا عمق روان زن نفوذ می‌کند و تاریک‌ترین زوایای شخصیت را به مخاطب نشان می‌دهد.

روند داستانی کتاب هرچند خالی از جذّابیت و ماجرا نیست امّا ساده است؛ آن‌قدر ساده است که انگار با یکی از آن رمان‌های زرد و عامه‌پسند روبه‌رو هستیم. صحنه‌های مادام بوواری معمولی‌تر از آن است که از یک شاهکار انتظار می‌رود. زیباترین صحنه‌های کتاب، مثل صحنۀ کالسکه یا مرگ اِما یا نمایشگاه کشاورزی، صحنه‌هایی روزمرّه‌اند. رمان در همه چیز روزمرّه است و اینجاست که عصیان مادام بوواری معنا پیدا می‌کند. عصیان در برابر جهانی که خالی از عشق و شکوهی است که ادیبان ساخته‌اند. کتاب در لایۀ دومش نقدی است بر ادبیات دروغین رمانتیک. فلوبر دنبال زرق و برق صحنه‌پردازی نیست.

معروف است که مادام بوواری تشریح روان انسان است امّا حقیقت این است که کار فلوبر صرفاً موشکافی دقیق و عمیق شخصیت‌ها نیست. بلکه بازخلق جهانی است که از جهان حقیقی چیزی کم ندارد، مگر مادّه، مگر جسمیت. و این اگر تا زمان فلوبر بی‌سابقه نبوده، حتماً کم‌سابقه است.

مادام بوواری بارها و بارها به فارسی ترجمه شده. اگر نظر من را بخواهید بهتر است کتاب را دوبار بخوانید. اوّل با ترجمۀ خانم مهستی بحرینی و بعد با ترجمۀ محمّد قاضی و رضا عقیلی. این ترجمه بخش‌هایی از دادگاه فلوبر را دارد که خواندنش خالی از لذّت نیست.

بعد از خواندن مادام بوواری بهتر است «عیش مدام» یوسا را بخوانید. یوسا خیلی خوب راه و چاه لذّت بردن از مادام بوواری را توضیح داده. کتاب یوسا خصوصاً برای نویسنده‌ها کاربردی است. چیزهایی را که نویسنده می‌تواند از رمان فلوبر بیاموزد، یوسا به ساده‌ترین و کاربردی‌ترین شکل لیست کرده است.

 

۱۸۶۲. سالامبو

اگر توی اینترنت خلاصۀ سالامبو را جستجو کنید، چیزی در این حدّ و حدود می‌آید که سالامبو دختر فرمانروای کارتاژ است. در جنگی از بربرها استفاده کرده ولی پولی ندارد تا دستمزدشان را بدهد. اینجا یک داستان عاشقانه هم وارد می‌شود و الی آخر.

سالامبو قصّه نیست. قصّۀ خاصّی هم ندارد. اگر برایتان مهم است که رمانی قصّه داشته باشد، سالامبو بدترین انتخاب موجود است. فلوبر قصد نداشته داستان بگوید، بلکه می‌خواسته جهان باستان را بازسازی کند. سالامبو یک تصویرِ فول‌اچ‌دی از گذشته است. کتاب پر است از توصیفات حیرت‌انگیز و صحنه‌های باشکوه حماسی. امّا حماسه نه آن‌طور که ما توی شاهنامۀ خودمان داریم. حماسه‌اش شبیه ایلیاد هومر است. مثل شاهنامه نیست که اتّفاقات پی‌درپی شوکّه‌ات کند، بلکه مثل ایلیاد تتمّۀ یک نبرد سنگین را دارد بازسازی می‌کند.

اهمّیت سالامبو یکی در قدرت توصیف و بازسازی گذشته است، یکی در همین حماسی بودن. اصولاً اعتقاد بر این است که دوران حماسه قرن‌هاست تمام شده است. فلوبر آگاه به این مسئله می‌خواسته نشان بدهد که این اعتقاد بی‌پایه و اساس است.

سالامبو را استاد احمد سمیعی ترجمه کرده است. مقدّمۀ کتاب بسیار برای شناخت فلوبر کار بردی است و خود ترجمۀ متن هم بسیار ادیبانه و زیبا از کار درآمده امّا این به آن معنی نیست که مخاطب عادی ادبیات بخواند و لذّت ببرد. به هیچ وجه. اگر از خواندن متون کلاسیک فارسی لذّت نمی‌برید، قطعاً از خواندن سالامبو کلافه خواهید شد. اما اگر شیفتۀ زبان و فرم باشید، ترجمه و داستان حیرت‌زده‌تان خواهد کرد.

 

١٨۶٩. تربیت احساسات

تربیت احساسات در اصل دو تا شخصیت اصلی دارد امّا نویسنده فقط یکی را برایمان روایت می‌کند. این یکی که دوربین دانای کل رویش زوم شده، فردریک است؛ دانشجوی حقوقی که دل‌زده از همه چیز سوار کشتی دارد، برمی‌گردد خانه. توی کشتی با زنی شوهردار به نام مادام آرنو آشنا می‌شود، به او دل می‌بندد امّا جرأت نزدیک شدن به او را در خود نمی‌بیند. بخش عظیمی از کتاب روایت این عشق مالیخولیایی است که دارد وسط انقلاب فرانسه جان فردریک را می‌جود.

ساختار کتاب غیرمتعارف است. در حالت عادّی، نویسنده شخصیت‌ها را معرّفی می‌کند، گره داستان را نشانتان می‌دهد و بعد نوبت گره‌گشایی است. تربیت احساسات نه آنکه گره و گره‌گشایی نداشته باشد، دارد امّا در حاشیه. فصل اوّل کتاب را اگر دوام بیاورید و خسته نشوید، متوجّه منظورم خواهید شد. هر چه در رمان بیشتر جلو می‌روید، به جای آنکه گره باز شود یا تلاشی برای باز شدنش بشود، داستان گسترش بیشتری پیدا می‌کند. تا آخرین صفحات کتاب رمان، چه از نظر شخصیت‌ها، چه گیر و دارها، گسترده و گسترده‌تر خواهد شد.

این رمان را خیلی‌ها پدر رمان‌های مدرن می‌دانند. قصّه ذره‌ای اهمّیت ندارد و به قول فلوبر، بیشترین تلاش نویسنده آن بوده که رمانی دربارۀ هیچ بنویسد. انتشار این رمان در عصر خودش یک شکست تمام‌عیار بود ولی بعدها توجّه نویسندگان و منتقدان را جلب کرد و بر نویسندگان قرن بیستم تأثیر قابل توجّهی گذاشت.

من دو ترجمه از این کتاب دیده‌ام که یکی به نام مادام آرنو چاپ شده است. ترجمۀ موجود در بازار، کار مهدی سحابی است. ترجمۀ خوب و شسته‌رفته‌ای نیست ولی کارتان را راه می‌اندازد.

 

۱۸۷۴. وسوسۀ سن‌آنتوان

سن‌آنتوان داستان معروفی‌ست در ادبیات مسیحیت و کار فلوبر یک برداشت نو و روایت تازه از داستانی قدیمی است. قبل از هر چیز باید بگویم وسوسۀ سن‌آنتوان رمان نیست. بیشتر شبیه نمایشنامه یا فیلم‌نامه‌ای است که به شعر نوشته شده باشد. اثر هفت تابلو دارد از یک شب تا صبحِ آنتوان قدِیس. آنتوان در آن شب تا صبح توسط شیطان امتحان می‌شود. چیزی شبیه فاوست گوته، با این تفاوت که فاوست بیشتر وسوسۀ جسمانی است.

وسوسه‌های آنتوان هرچند با جسم شروع می‌شود ولی خیلی زود ذهنی می‌شوند. شیطان آنتوان را نه با شهوت و مال که با دانش به وسوسه می‌اندازد. پنج تابلوی اوّل، سیل اطّلاعات است که بر سر آنتوان می‌ریزد و او را گیج‌تر و گمراه‌تر می‌کند. اما ضربۀ نهایی، تابلوی ششم است. شما که هم‌پای آنتوان گیج و گنگ شده‌اید، به همراه آنتوان به دیدار شیطان نائل می‌شوید. تابلوی ششم، گفتگو با شیطان است و هر بندش مثل صاعقه بر سر و مغز آنتوان (و البتّه شمای خواننده) فرود می‌آید. انتهای داستان را نمی‌گویم تا خودتان بخوانید و کیفش را ببرید. فقط همین اندازه بگویم که پنج تابلوی اوّل، شما را آماده می‌کند تا در دو تابلوی آخر، انگشت به دهان بمانید.

وسوسۀ سن‌آنتوان با ترجمۀ کتایون شهپر راد و آذین حسین‌زاده چاپ شده است. ترجمۀ قابل قبولی‌ست ولی پاورقی‌ها جوابگو نیست. متن وسوسه پر از اسم و اندیشۀ متفکّران مذهبی و فلسفی است. از اساطیر همه جا هم چیزکی دارد، حتّی از ایران. اگر خواننده با اساطیر و ادیان کاملاً بیگانه باشد، لابد به خودش می‌گوید این همه اسم و حرف چیست ولی اگر به مطالعات دینی و اساطیری علاقه و آشنایی دارید، وسوسۀ سن‌آنتوان، خوراک شماست.

 

۱۸۷۷. سه داستان

سه داستان همان‌طور که از اسمش پیداست سه تا داستان است با سه سبک و فضای متفاوت. داستان اوّل (ساده‌دل) داستان معروف‌تری است و شاید توی گزیدۀ داستان‌های کوتاه جهان دیده باشیدش. داستان شرح‌حال زیستی و روانی زنی معمولی و ساده است به نام فلیسیته. توی این داستان قرار است شاهد عشق زن به یک طوطی باشید. همین علاقه، به نویسنده فضا داده تا از نظر روانشناسی و جامعه‌شناسی، بی‌آنکه متوجّه بشوید، مانور بدهد.

داستان دوم (ژولین) بازسازی یکی از حکایت‌های عامیانۀ مسیحی است. هرچند به نظر فابل می‌آید ولی در اصل رئالیستی نوشته شده است و داستان سوم (هرودیا) داستان آن شبی است که یحیی پیامبر را می‌کشند؛ یک‌جورهایی مثل سالامبو، بازسازی تاریخ است.

ترجمۀ این کتاب را نشر مرکز با برگردان استاد کزّازی چاپ کرده است. در نگاه اوّل سخت‌خوان به نظر می‌رسد امّا می‌شود فهمیدش.

 

١٨٨١. بووار و پکوشه

بووار و پکوشه رمان نیمه‌کاره‌ای است دربارۀ دو نسخه‌بردار. دو ابله که از اتّفاق دوست می‌شوند و با پولی که یکی به ارث می‌برد، در چهل سالگی پاریس را رها می‌کنند و عازم روستایی می‌شوند. بووار و پکوشه، دو ابله، دو عام، دو شکست‌خورده به معنای حقیقی کلمه‌اند و رمان انگار هجونامه‌ای است تند خطاب به تمام یافته‌های بشر. ولع این دو در انجام و یادگیری رشته‌های مختلف، شکست‌های پیاپی و از این شاخه به آن شاخه پریدن‌هایشان، فضایی خلق کرده به گسترۀ تاریخ بشری، به گسترۀ روح و جسم بشر. شاید از این گستردگی و جهان‌شمولی است که فلوبر از نوشتنش ترس داشته و شاید از همین کمال‌طلبی جنون‌آساست که یوسا معتقد است حتّی اگر عمر نویسنده هم قد می‌داد، کار به اتمام نمی‌رسید.

از هر جهت، بووار و پکوشه رمان عجیبی است. ترجمۀ این اثر را انتشارات کاروان با برگردان افتخار نبوی‌نژاد چاپ کرده که ترجمۀ چندان خوبی نیست. جدا از ترجمه، خود کتاب هم جوری است که اصلاً برای شروع خوب نیست. فوقش اگر کارهای دیگر فلوبر را دوست داشتید، این یکی را هم برای خالی نبودن عریضه بخوانید.

 

3- نامه‌ها

فلوبر هرگز ازدواج نکرد و چندان وقتی هم نداشت تا از خانه بیرون بزند. با این همه زندگی‌اش از عشق و دوستی خالی نیست. عمدۀ راه ارتباطی فلوبر با معشوق و دوست، نامه بود. این است که یک عالمه نامه از فلوبر باقی مانده که بعد از مرگش به چاپ رسیده است. متن کامل نامه‌ها که هیچ، گزیدۀ خوبی هم از این نامه‌ها به فارسی ترجمه نشده است. اصلاً چرا باید چاپ شود؟ سؤال خوبی است.

فلوبر حتّی در نامه‌های عاشقانه‌اش دربارۀ روش کار نویسندگی، حال و آیندۀ ادبیات و هنر حرف زده است. بسیاری از تئوری‌های زیباشناسانۀ فلوبر که بعدها روی نویسندگان بزرگی چون پروست اثر گذاشت، از روزن همین نامه‌ها منتقل شده‌اند. توی کتاب‌های ترجمه‌شده، جسته و گریخته، می‌توانید با نامه‌های فلوبر مواجه بشوید که از تمامشان من این‌ها را با همین ترتیب پیشنهاد می‌دهم:

 

۱. فصل فلوبر و مادام بوواری؛ کتاب فنّ داستان‌نویسی؛ ترجمۀ محسن سلیمانی؛ نشر امیرکبیر.

۲. نوشتن مادام بوواری؛ ترجمۀ اصغر نوری؛ انتشارات نیلوفر.

۳. آوازهای کوچکی برای ماه؛ ترجمۀ گلاره جمشیدی؛ نشر افق.

 

همین! اگر حس می‌کنید از فلوبر خوشتان آمده، می‌توانید کتاب طوطی فلوبر را برای شروع بخوانید تا احساس تنهایی نکنید.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • به شکوه داستان، به بلندای شعر  | پنجره‌ای به جهان گوستاو فلوبر
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.