شهرستان ادب: به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) سه شعر از علی انسانی، یوسفعلی میرشکّاک و علیمحمّد مؤدّب با محوریت شهادت و کرامت این بانوی بزرگوار میخوانیم. از هر سه شاعر پیش از این نیز اشعاری در سایت مؤسّسه قرار داده شده است که از پیوندهای زیر قابل بازخوانی است.
شعر علی انسانی
شعر یوسفعلی میرشکّاک
شعر علیمحمّد مؤدّب
1
یک گل نصیبم از دو لب غنچهفام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن
ای حسن مطلع غزل زندگانیام
شعر مرا تمام به حسن ختام کن
ای آفتاب خانۀ حیدر! مکن غروب
این سایه را تو بر سر من مستدام کن
پیوسته نبض من به دو پلک تو بسته است
بر من، تمام من! نگهی را تمام کن
تا آیدم صدای خدای علی به گوش
یک بار با صدای گرفته صدام کن
از سرو قدشکسته نخواهد کسی خرام
ای قامتت قیامت من! کم قیام کن
درهای خلد بر رخ من باز میکنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن
با یک نگاه عاطفه عمر دوباره باش
ای مهر پرفروغ! طلوعی به شام کن
این کعبه بازویش حجرالاسود علیست
زینب بیا و با حجرم استلام کن
2
اساس زمین و زمان فاطمه
فراتر ز هفت آسمان فاطمه
غلامیت مهر و کنیزیت ماه
شب و روز بر آستان فاطمه
به درگه تو را کیست شیطان؟ سگی
ز نامحرمان پاسبان فاطمه
چو در خاطرم بگذرد نام تو
شرر خیزدم ز استخوان فاطمه
ندانم چهای، هر چه هستی تویی
اگر آشکار ار نهان فاطمه
کجا با من اینگونه گفتار بود؟
تو راندی مرا بر زبان فاطمه
کسانم به بند اندر افکندهاند
رهایم کن از ناکسان فاطمه
به جامی از آن بادۀ جاودان
ز هشیاریام وارهان فاطمه
که گر چیره گردد خرد بر هنر
نبیند روانم زیان فاطمه
کیام؟ بندهای زشت و ناشستهروی
ز ناخوبتر بندگان فاطمه
که نام خداوند خیبرگشای
مرا بود حرز امان فاطمه
ز من گم شد آن کیمیای وجود
به بازار آخر زمان فاطمه
مرا گرچه نادلپذیرم هنوز
برآر از شمار خسان فاطمه
از این برتر اندیشه برنگذرد
تویی برترین بینشان فاطمه
نبودی اگر بیم جان، گفتمی
تو را کدخدای جهان، فاطمه
نخواهم ز کس داد جز شوی تو
به بیدادگاه جهان فاطمه
3
پناهم نیست بی تو خانه، دیگر در چه میگوید؟
مرا درمانده کرده در، ببین دیگر چه میگوید؟
دگر بر شانۀ دیوار هم اشکی نخواهم ریخت
پرم از بغض در خانه، در و پیکر چه میگوید؟
حسن دنبال من بعد از تو میآید جگر پرزهر
خدایا چشم این دردانه از مادر چه میگوید؟
حسینم را ذبیح دشتهای دور میبینم
پس از تو هر چه میخواهد، پس از تو هر چه میگوید
نگاه زینبت شام غریبان است، حیران است
عزیزم در شب ویرانهها با سر چه میگوید؟
خدایا من امین سرّ وحی مصطفی بودم
امانت غرق خون، ای وای! پیغمبر چه میگوید؟
دمادم یاد تو چون خیمهگاهی شعلهور زندهست
صدای ناله از هر خیمه در آذر چه میگوید؟
...شب قدر علی در قبر! بیتابم که میپرسی
که شهر این روزها پشت سر حیدر چه میگوید؟
چه میخواهی به جز ایمان و شادی بهر این مردم
به فریاد آمده پشت در این کافر چه میگوید؟
به خود پیچیده، داغم، میخ را تا دیدهام خونین
بپرس ای ماه من! از چاه، خاکستر چه میگوید؟