شهرستان ادب: به مناسبت زادروز محمّدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر بنام همروزگارمان، یادداشتی میخوانیم از محمّدرضا معلّمی:
در روزگاری که کلمات هرز رفتهاند و هیچکس به فکر سلامتشان نیست، نوشتن برای یکی از اهالی کلمه، سختتر از آن است که به نظر میرسد. چند ساعتی هست که به این فکر میکنم باید راجع به موضوع یادداشتم چه بنویسم؟ هر چه جلوتر رفتم از مقصدم دورتر شدم و هر چه بیشتر گشتم، کمتر یافتم. در نهایت تصمیمم بر این شد که برخی ابعاد وجودی کمترشناختهشدۀ او را به مخاطبانم معرّفی کنم یا آن چیزهایی که به آنها شهره است را بیشتر باز کنم و تصمیمم بر این شد که این کار را از مسیر کلمات به مقصد برسانم، هرچند در نهایت کلمه یا عبارتی که بیانگر تمام آنچه که میخواهم بگویم پیدا نکردم و ترجیح دادم یادداشتم بدون عنوان بماند.
نکتهای که قبل از شروع یادداشتم باید به آن اشاره کنم، این است که نوشتن منِ کمترین برای بزرگی شبیه او، چیزی از ارزشهای او کم نخواهد کرد.
این یادداشت توسط محمّدرضا معلمی، یکی از شاگردان قدیمی استاد محمّدکاظم کاظمی، به بهانۀ توّلد ایشان و با این پیشفرض که یادداشتهای مناسبتی به تکرار مکرّرات افتادهاند، نوشته شده و تلاش کرده است قالب و محتوایی نو داشته باشد.
محبّت
دهخدا در معنی کلمۀ محبّت نوشته است: دوست داشتن. محمّدکاظم کاظمی دوستداشتنی است، چرا که خود نیز دیگران را فارغ از حرفه، علایق، تفکّرات و غیره و غیرهشان دوست دارد و البتّه از بروز این محبّت خودداری نمیکند. محبّت او جلوههای مختلفی دارد امّا شاید مهمترین آنها که به یادداشت ما مرتبطتر است، شیوۀ برخورد او با شاعران جوانی است که در جلسات حاضر میشوند و شعر میخوانند و او قرار است نظر بدهد. اغلب این شعرها حتّی شاید از چارچوبهای اوّلیهای مانند وزن و قافیه و امثالهم بیبهره باشند امّا این دلیلی بر آن نیست که محمّدکاظم کاظمی، شاعر جوان را توبیخ یا ناامید کند. محبّت او در میدان دادن، راهنماییهای دلسوزانه و البتّه مراقبت از شاعران جوان نمود پیدا میکند. محبّت او پدرانه است. او برای این گروه فضایی فراهم میکند تا بتوانند در آن رشد کنند. آنها اطمینان دارند که در این فضا مسیر را پیدا خواهند کرد، بدون اینکه نیاز باشد کسی مسیر را به ایشان نشان بدهد.
اگر امروز روزی نویسندۀ این یادداشت به خود جرأت میدهد کتاب شعر به چاپ برساند، خود را مدیون میدانی میداند که محمّدکاظم کاظمی به او اجازۀ تاختن در آن را داده و دلسوزانه تا انتهای مسیر راهنماییاش کرده است. من البتّه جلوههایی از محبّت او را در سختترین روزهای زندگیام هم دیدهام. جایی که پدرم با بیماری درگیر بود و من بخشی از دلگرمی آن روزهای سخت را از محبّتهای دلسوزانۀ استادم به دست میآوردم.
دغدغه
دهخدا در معنی کلمۀ دغدغه نوشته است: ترس و بیم و تشویش خاطر. محمّدکاظم کاظمی انسانی دغدغهمند است و دغدغههای او در شعر و ادبیات خلاصه نمیشوند. او برای افرادی که در اصطلاح حقوقی مهاجر خوانده میشوند امّا در واقع هموطنان ما هستند، دغدغهمند است. از مشکلات ریز و درشت و کم و زیادشان مینویسد و ابایی از اینکه برای خودش مشکلی به وجود بیاورند، ندارد. او برای کشورش ترس و بیم و تشویش خاطر دارد. وقتی که بعد از جریانات سیاسی اخیر و تصرّف شدن افغانستان توسّط طالبان، تحلیلهای ناآگاهانه و بعضاً عجیب و غریب را میبیند، در صفحۀ اینستاگرامش مجموعۀ لایوهای «کشور خورشید» را راه میاندازد.
او قبل از همۀ اینها، نگران انسانهاست. اگر تلاش میکند انسانها را فارغ از عقایدشان ببیند و اگر تلاش میکند، میان گروهها و افراد مختلف گفتگو به جریان بیندازد، اگر خودش در گفتگوهای مختلف شرکت میکند و اگر از آداب گفتگو مینویسد، همه نشاندهندۀ همین دغدغۀ محترم اوست.
فراوان به خاطر دارم از صحبتها و گفتگوهای دونفرهای که بین من و محمّدکاظم کاظمی در جریان بود و او از مشکلات هرروزهای که برای مهاجران پیش میآمد، حرف میزد.
ورزشکار
دهخدا در معنی کلمۀ ورزش نوشته است: اجرای مرتّب تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی. محمّدکاظم کاظمی ورزشکار است. ورزش مورد علاقهاش هم شطرنج است. البتّه به دوچرخهسواری آن هم در هوایی که نشستن نزدیک بخاری کافی نیست بلکه باید آن را روشن کنی هم علاقۀ خاصّی دارد. این که انتخاب نهایی او بین دوچرخه یا شطرنج کدام است را نمیدانم اما میدانم به مهرۀ اسب علاقهمند است.
البتّه ورزش برای محمّدکاظم کاظمی، وسیلۀ تعیین حق و باطل هم هست. این بندۀ حقیر سراپا تقصیر خوب به یاد دارد، زمانی با استاد گرانقدر محمّدکاظم کاظمی سر موضوعی سیاسی-اندیشهای به اختلافنظر خورده بود. بعد از بحثهای فراوانی که با استاد داشتم، در نهایت قرار بر این شد که شطرنج بین من و او حکم کند. هرچند بازندۀ این نزاع نفسگیر من بودم امّا نباید از ارفاقی که اوایل بازی در حقّ استادم به خرج دادم، ساده بگذریم. هرچه نباشد، اجازه دادم مهرۀ وزیر استاد با یک Ctrl+Z ساده به صحنۀ نزاع بازگردد.
خشم
دهخدا در معنی کلمۀ خشم نوشته است: غضب، غصّه، انفعال. یکی از مواردی که میتوان محمّدکاظم کاظمی را از آن مبرّا دانست خشم است. میگویند اگر کسی بگوید خاطرات قبل از 3 سالگیاش را به خاطر دارد، دروغ میگوید. این مسئله راجع به خشمگین شدن محمّدکاظم کاظمی نیز صادق است. اگر کسی بگوید عصبانیت او را به خاطر دارد، دروغ میگوید. این مسئله النّادر کالمعدوم است.
متأسّفانه نگارندۀ این یادداشت یکی از بسیار بسیار معدود افرادی است که خشم استاد کاظمی را به خاطر دارد و دروغ هم نمیگوید. البتّه ناگفته نیز نباید بماند که ریشۀ این خشم در پیادهرویهای متعدّد و پیوستهای بوده که نگارنده روی اعصاب استادش داشته است. از ذکر جزئیات آن اتّفاق، با عرض پوزش از شما خوانندۀ عزیز، معذورم.
استعداد
دهخدا در معنی کلمۀ استعداد نوشته است: آماده شدن، آماده گشتن. این قسمت از یادداشت کمی تا قسمتی حاوی گلایههایی است که نگارندۀ کشیده شدن قلم عفو استاد خود بر آن را پیشبینی میکند.
انسانها از لحاظ نحوۀ برخورد با استعدادها به دو دستۀ مختلف تقسیم میشوند. یا استعدادهای خود را جدّی میگیرند و در همان مسیر قدم برمیدارند یا اینکه استعدادهای خود را نادیده میگیرند و در بهترین حالت، سراغ جهانها و فعّالیتهایی میروند که متعلّق به آنها نیست یا در آن استعداد کمتری دارند. محمّدکاظم کاظمی متأسّفانه جزو دستۀ دوم است. البتّه نه از این بابت که خودش چنین چیزی را بخواهد. عقل معاش به او حکم میکند که از شعر و نویسندگی فاصله بگیرد و به سراغ ویراستاری برود. اگر محمّدکاظم کاظمی همین امروز از این کار کناره بگیرد، به راحتی میتوان گفت که عالم ویراستاری مهرۀ بسیار ارزشمندی را از دست داده است. امّا آیا محمدکاظم کاظمی بدون ویراستاری دیگر محمّدکاظم کاظمی نخواهد بود؟
اصلاً مگر چند محمّدکاظم کاظمی را به ویراستاری میشناسند و میدانند او برای ویراستاری کتاب اسلامشناسی علی شریعتی چه زحمت بسیاری کشیده است؟ مسئله دقیقاً همینجاست. جایی که محمّدکاظم کاظمی به ناچار یا در حالتی غمانگیز (برای ما) درصد بسیار زیادی از توان، تمرکز و وقت خود را به ویراستاری اختصاص داده است. به این فکر میکنم که اگر این وقت و توان و تمرکز و استعداد، صرف چیزهایی شبیه شعر میشد، ما «شمشیر و جغرافیا»های بیشتری میداشتیم؛ اگر این همه، صرف نویسندگی و نقد میشد، ما «رصد صبح»، «ده شاعر انقلاب» و «رورزنه»های بیشتری میداشتیم و اگر صرف بیدل میشد، ما امروز کتابهای بیشتری درمورد بیدل از محمّدکاظم کاظمی میداشتیم.
آیا محمّدکاظم کاظمی در حقّ ادبیات کم گذاشته است؟ خیر. آیا این همه کتاب که نوشته کم است؟ خیر. نکته این است که این شاید حتّی نیمی از توان محمّدکاظم کاظمی هم نباشد. کسی که در نقد مکتوب رقیب ندارد، کسی که غزلیات بیدل را کامل از حفظ دارد و میتواند متناسب با هر موضوعی حدّاقل دو بیت از بیدل نمونه بیاورد، کسی که نثرش از شعرش کم نمیآورد و میتواند بیشتر و بیشتر از اینها بنویسد و به تکرار نیفتد و هنوز خواندنی و آموختنی باشد، چرا به کم از او قانع باشیم؟
البتّه همین الآن که من در حال نوشتن این گلایهها خطاب به استاد عزیزم هستم، کتاب بعدی ایشان با موضوع نقد هفت شاعر نسل اوّل بعد از انقلاب در شرف چاپ و ویراست دوم گزیدۀ غزلیات بیدل ایشان در حال تکمیل و آماده شدن برای چاپ است. بیش باد!
طنز
دهخدا در معنی کلمه طنز نوشته است: سخن به رموز گفتن. محمّدکاظم کاظمی مهارت فوقالعادهای در طنز کلامی دارد. یکی از همان استعدادهایی که محمّدکاظم کاظمی به دلایلی نامعلوم نادیدهشان گرفته و چندان به آن نپرداخته است. محمّدکاظم کاظمی در شوخی بداهه و در لحظه با افراد و اتّفاقات ماهر است، نثرش به طنز آمیخته و شعرهای طنز موفقی نیز نوشته است. از جمله آنها میتوان به اخوانیههایش برای علیرضا قزوه اشاره کرد. البتّه همین تکبیت نیز برای اثبات قدر طنزپردازی او کافی است:
ما سیاووشهای نابغهایم
کرم ضدّآفتاب زدیم
امیدوارم روزی آثار طنز محمّدکاظم کاظمی به چاپ برسند یا در مجموعهای منظّم و کامل به چاپ برسند.
استاد
دهخدا در معنی کلمه استاد نوشته است: ماهر، بامهارت، علیم، نیکدان، دانا و عالم علمی یا فنّی، دانندۀ صنعتی از امور کلّیه و جزئیه. در روزگاری که نقل واژۀ استاد، نقل نقل و نبات است و به هر ذیصلاح و بیصلاحی نسبت داده میشود، در روزگاری که معدودند افرادی که بتوان با خیال راحت خطاب به ایشان از واژۀ استاد استفاده کرد و شأن واژه را پایین نیاورد، محمّدکاظم کاظمی بدون ذرّهای تردید جزو همان معدود افراد است. برای او آرزوی سلامتی، طول عمر و فرصت سر خاراندن برای نوشتن و بیشتر نوشتن دارم.