چهار شعر سپید از سلمان نظافت
حتی می تواند عاشق شده باشد
27 بهمن 1391
11:14 |
0 نظر
|
امتیاز:
3.33 با 3 رای
از تبار دريا
«براي عموهاي شهيدم؛سعيد و وحيد نظافت»
(1)
اين جا
سنگي ست
كه عموهايت در زير آن آسوده اند
به آن ها
مي گوييم شهيد
اما، تو
هنوز
آن قدر بزرگ نشده اي
كه شهادت را
هجي كني
(2)
كودك بودم
و
شهيد
واژه بزرگي بود
از
تبار دريا
(3)
از شما عكس هايي
به يادگار مانده است
و من
در ابتداي اين خاطرات روشن
دانستم
كه هر شهيد مي تواند
لبخند زده باشد
يا
فرزندش را به آغوش كشيده باشد
و حتي
مي تواند عاشق شده باشد!
2-
شيرهاي زخمي
«براي جانبازان و صبوري همسرانشان»
اندوه ماندن
مردان مرد را
مردان درد را
از آن دست
آشفته مي كند
كه
تنها
شانه هاي مهربان شما
اين
شيرهاي زخمي را آرام مي كند!
3-
من،كودكيم و تو
«براي احمد زارعي،شهيدي كه چشمانم شهادتش را گريست»
من و كودكيم
براي مرگ كوچك بوديم
اما اين چشم هاي كنجكاو تو را ديده اند
تو را
ديده اند در باغ هاي معلق جاغرق(1)!
كه تولدت را فروتنانه
در انتظار بودي
زير درختان مسرور
و
تنهائيت را كه هديه كردي
به انحناي باغ
به سكوت درختان
در بيمارستان در انتظار چه بودي؟
تلخي از مرگ بود
نه،ا ز گز اصفهان
و
مرگ
حقير واژه ايست
براي شهيدي
از آن دست بالا بلند
**
حالا تو نيستي
و من
بيست سالگي ام را با تقويم اندازه مي گيرم
و
درختان باغ هر روز خميده تر مي شوند!
4-
انتظار
نبودنت را باور كنم
يا
اين انتظار شيرين را
شيرين
همچون شيربرنج هاي سفره افطار
كه مادر اسم تو را رويشان نقاشي مي كند
با خرما
افطار مي كنم
و عطر تو تمام سرم را پر مي كند
مي دانم؛
از نخلستان هاي زخمي
خرما مي چيني
و انتظار شيرين من بيست ساله مي شود
[1- جاغرق:منطقه ييلاقي زيبايي در نزديكي مشهد
]
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.