موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

غرب "نِصْفُ الْنَهار مَبْدَأ" نيست

27 اسفند 1391 15:56 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 2.5 با 2 رای
غرب "نِصْفُ الْنَهار مَبْدَأ" نيست

سیدعبدالله حسینی در سال ۱۳۴۳ در مشهد به دنیا آمد. از سال ۱۳۵۶ در حوزه علمیه مشهد مرحوم آیت‌الله میلانی مشغول تحصیل شد. در ۱۵ سالگی اصول دین را به نظم درآورد و این علاقمندی را با به نظم درآوردن مسایل منطقی (مثل اشکال اربعه و کلیات خمس) ادامه داد. در سال ۱۳۶۳ تحصیلات خود در دانشگاه علوم اسلامی رضوی را ادامه داد و کفایتین را به پایان رساند. وی اولین شعر جدی خود را در یکی از روستاهای خراسان سرود و با شرکت در اولین همایش سراسری شعر دانشجویان که طلاب نیز در آن شرکت داشتند به جمع شاعران انقلاب پیوست.و همین سیدعبدالله حسینی است که به جهت شعری که سروده بود، پیراهن مبارک امام خمینی (ره) را به عنوان صله از ایشان طلب می‌کند و امام (ره) نیز پیراهن مبارکشان را به او می‌بخشند؛سیدعبدالله حسینی، شاعر روحانی نام آشنایی است که می‌توان گفت یکی از پرچمداران شعر حوزه ، بعد از انقلاب است. جلساتی که او در حوزه هنری مشهد در دهه ی شصت پایه‌گذاری کرد، به همراه غزل‌ها و چهارپاره‌های زیبا و طلبه‌گی اش، مثال زدنی است؛ من جمله چهارپاره‌ ی زیبای «روزگار فخیم فقه»؛ این چارپاره ی تازه، یادآور شکوه آن شعر شاهکار است.

آمديم از هزاره اندوه
سبدي از ستاره زير عبا
ماه در"جَيْب" و کهکشان در"جِيب"
پيکري پاره پاره زير عبا

"مُقـْتـدا"مان كه "مُبْتَدا"ي غم است
کربلا آفريد و در خون خفت
"خبر" خوب ما بزودي زود
خواهد آمد : جناب"بهجت" گفت

"حُمْرَهِ مَشْرِقِـيّهِ" عشق است
در افق پرتوي که يافته نشر
دل به قرآن شبي "تَفأُل" زد
گفت "والفَجْر ولَيالٍ عَشْر"

چارده قرن گر ز"قَتْل" گذشت
تا به اکنون غريق غم هستيم
برسر"عمّامه سيه" ما راست
زانکه از "اَوْلِياءِ دَمْ" هستيم

ما ولبيک بر "نِداي بَعيد"
جز من وتو کسي "مُنادَي" نيست
چون جماعت شود "اِقامَه" دگر
خير در خواندن "فُرَادي" نيست

صبر خواهيم كرد "نَائِبَه" را
گرچه پراز "نَوائِبْ" است "دُهُوْر"
"خَدْشَه " در اين "خبر"ندارد راه
"مُتَواتِر"بود "حديث ظهور"
****
"عَلَمِيَّتْ" نکرد "مُنْصَرِف" از
شيوه ساده زيستن مارا
"غَلَبَه" کرده ايم ما بر خويش
زنده کرده گريستن ما را

خوش درخشيده ايم واين "اِشْراق"
"خَصْمِ" مارا به رغم "خَيْشُوم" است
ساقيا  از فراق مي مرديم
تا بکي اين "رَحِيقْ مَخْتُوم" است

هان به"مُسْتَشْکِلِ بُزُرْگْ" بگوي
راي تو بر"خِلاف جمهور" است
باز کردي در انقلاب "اِنْ قُلْتْ"
"شُبَهات" تو "غَيْرِمَحْصُورَه" است
***
قبله در قيد و قدس در زنجير
بنشنيد و"استخاره" کنيد
آي نامرد ها به آخرتان
"تاي تَأنيث" را سواره كنيد
***
"اَکْلِ بِالْباطِل" است کار شما
گرچه دکّانتان کساد شده است
"بَطْنْ" را كرده پر ز"لَحْمِ اَخِيْک"
"قُطْرِ بَطْنِ" شما زياد شده است
**
محفل خشک خرمقدس ها
در "خرابات" ما "خَلَلْ" کردند
خوفناک از خمار"خُمِّ خُمين"
"خَمر"را ناشيانه "خَلْ" کردند

هيچکس در زمين به مستي ما
مست از باده محمد نيست
مثل ميم محمّديم شديد
هيچکس مثل ما "مُشَدَّدْ" نيست

همه حرف عاشقان اينست
که چرا "حرف جَرْ" جري شده است
با شهادت که اوج ايثار است
"ذَمّه" عاشقان "بَرِي" شده است

چه کسي بود گفت از سر جهل
باب بشکوه علم "مُنْسَدْ" است
با "تَمَسُّکْ" به هر "چهار دليل"
منکرآفتاب "مُرْتَدْ" است

تا "کِفايَه" ز"کافِيَه" راهيست
سخت دور ودراز اگر "بِالْفَرْض"
بعضي از "اَوْلِياء" تا "خارج"
يکشبه مي کنند "طَيُّ الْارْض"

غرقه اندر "غُفَيْلَه" غفلت
شيخنا دست از "اُصُول" کشيد
چارده قرن آزگار اي شيخ
خواب "قَيْلُولَه" تو طول کشيد
***
شيخ "اَجْوَفْ" تهي "مُعْتَلْ" فکر
چارده قرن در"تَجافِي" بود
"مجتهد" با جهاد بيگانه
بي خبر از "اصول کافي" بود

باب هاي "اضافه" را بردار
قلب ها را به "باب حال" ببر
کمي از "اشتغال" ما کم کن
دشمنت را به "انفعال" ببر
***
"فاعل" ارغايب از نظر گرديد
"نايب فاعل" است اهل سداد
آنکه با دانش ودرايت وصبر
تن به "تَرخِيم" انقلاب نداد

گر نهان گشت حضرت خورشيد
سال ها سال پشت ابر چه باک
دست پنهان اوست اندرکار
آب انگور مي رسد از تاک

آخرين خم تمام لب ها را
آشنا با پياله خواهد کرد
شهر را با شراب خواهد شست
حوزه را "اِسْتِحاله" خواهد کرد

کاش هر عاشق"استطاعت" داشت
دور چشمان تو "طواف" کند
در شبستان ابرويت "رَجَبي"
مثل خورشيد "اعتکاف" کند

"هَيئت" چشم هاي خورشيديت
بي نياز از رسوم "اسطرلاب"
پشت ديوار خانه ات هرشب
مي کند آفتاب "دَقُّ الْباب"

من به "عَيْنُ اليقين" شبي ديدم
چشمهايت "بحارالانوار"يست
در "حروف مُقَطَّع" نامت
"سَرِّ مَکْتُوم" وراز بسياريست

خالق "الغدير" را ديدم
در نورديده "ملک" تا "ملکوت"
در شبستان سرد "الازهر"
چاي مي خورد "شيخ" با "شلتوت"
***
"کعب الاحبار" هاي "جامد" مغز
چون "حمار" اند "حامِلُ الاَسْفار"
"مُتَکَلّم" ولي "مَعَ الْغَيْر"اند
کور ولال و کرند چون ديوار

"واضح" است اکثر مسائل عشق
پس ندارد نياز بر"توضيح"
گرچه "تَحصيلِ حاصل" است ولي
"بي مُرجِحّ" دهند اين"ترجيح"

قحطي معنويت آمده است
حوزه از فيض عشق محروم است
"ذِبْحِ شرعي" شده است بره عشق
"فَرْيِ اَوْداج" عشق محكوم است

غرب "نِصْفُ الْنَهار مَبْدَأ" نيست
به "گرينويچ" اعتماد مکن
مقصد امروز"مسجد الاقصي" است
"نَصْ" رسيده است "اجتهاد" مکن

کعبه را کرده ايم "نَصْبُ الْعَيْن"
شعرهامان تمام آئيني است
از ره مکه منحرف شده ايد
زانکه قبله نمايتان چيني است

نام تان اي "رجال" مستکبر
در زمين وزمان "مُصَغَّرْ"باد
"طول عمامه" تان هزار "وجب"
"جمع" تان تا ابد "مُکَسَّر" باد

فصل "فتح الفتوح" ما فقهاست
کيست در عشق افقه واعلم
ماه را در شب سيه درياب
"فَتَـأمَـلّ بِـدِقَّـةٍ وَافْـهَـم"

هم لباسم جناب نصرالله
آخت سيلي به گوش اسرائيل
سي وسه روز کرد بردشمن
طعم تلخ شکست را تحميل
***
آنکه چون "حرف جَرْ" بر اسرائيل
آمده ناگهان و "جَرْ" داده است
با من از فتح قله ها گفته است
خبر از "مطلع سحر" داده است

"فتح" با ماست "کسر" با دشمن
بمب ما را تکان نخواهد داد
ياي "موسي" هميشه يکسان است
تن به "اِعرَاب" تان نخواهد داد

آشکارا هلال شيعي را
در افق کرده ايم "استهلال"
لشکر فاتح خميني را
فتح قدس است "مُنْتَهَي آلامال"

مي شود طالع آفتاب ازغرب
با افول ستاره داود
روز "فتح المبين" خون آنروز
روز"رضوان" شيعه خواهد بود

عاشقان "مُتَّفِقْ" براين قولند
که تو روح همه "رواياتي"
همه دارند در زمين "اجماع"
که تو از "مُحْکَمات آياتي"

جرعه اي شد نصيبم از دستت
در مسيرت مرا مصمم کرد
تا که دندان عقل را کندم
عشق "سقراط" را "مُعَمّم" کرد

قبل از آنکه تو "شرح" عشق دهي
جمله هاي جهاد "مجمل" بود
دل به موج خطر نميزد کس
همه آيه ها "مُعَطّل" بود
***
گرچه مه در "محاق" غيبت رفت
افق شرق وغرب تاريک است
"متواتر" ترين خبر اينست
که ظهور ستاره نزديک است

همه آماده ايم و جان بر کف
"لشکر قدس" را امير کجاست
برسان "فاعل مقدر" را
اي خدا"مَرْجَع ضمير" كجاست

چقدر اين کسوف طول کشيد
تا بکي اين "ضميرمُسْتَتِر" است
نه فقط اهل عشق منتظرند
که خداوند نيز "منتظر" است

بوسه اي بر من ار کني "انفاق"
موجب رحمت خداوند است
با من اي منتهاي حسن بخند
زآنکه "انفاق" حسن لبخند است

مستحق تر ز سيدعبدالله
نيست در عرصه نظربازي
مست مي شد اگر ز لبهايت
سهم سادات را بپردازي

تابستان 91





کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • غرب "نِصْفُ الْنَهار مَبْدَأ" نيست
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.