موسسۀ شهرستان ادب که به تازگی فعالیت خود را در زمینۀ چاپ و نشر مجموعه های شعر و داستان آغاز کرده است در کنار اشعار کلاسیک که به نظر میرسد بدنۀ اصلی فعالیت اصلی موسسه را تشکیل میدهد اقدام به چاپ دو مجموعۀ شعر سپید کرده است که این خود نشان از پویایی و و نگاه باز این موسسه دارد.
یکی از این مجموعه ها «نامت را بگذار وسط این شعر» سرودۀ محمدرضا را شرفی خبوشان است که در این یادداشت به معرفی کوتاه آن میپردازیم.
اشعار این کتاب با نگاهی متفاوت به جنگ نوشته شده اند. جنگ که البته قبل از این هم به کرات دستخوش شاعرانگی شده است را باید حوزۀ خطیری دانست، چرا که نوشتن در این حیطه عموما شاعر را به شعارزدگی یا کلیشهپردازی میکشاند. جالب اینجاست که برخی از شاعران در مواجهه با این انتقاد، شعار یا کلیشه را خاصیت شعر جنگ دانسته و از آن عبور میکنند.
اما شرفی خبوشان در این کتاب خیلی درگیر شعار نشده و کاری به کار کلیشه های مصطلح در ادبیات دفاع مقدس هم ندارد. بلکه با بهره گرفتن از فضاهای کاملا متفاوت مثلا در شعر «این قالی» یا «اینجا قرار نیست تو تمام بشوی» گفته یا میخواسته بگوید شعر جنگ فقط «چفیه» و «تانک» و «سنگر» ندارد.
با خواندن این مجموعه گویی بار دیگر به این حقیقت میرسیم که شاید، واقعا، حتما، تقریبا... قالب سپید با آن وضعیت نسبی و وسعتی که برای بیان لحظات متفاوت دارد (که در شعر جنگ زیاد برای شاعر پیش میآید)، مناسبتر است. چرا که فضای در اختیار شاعر برای آفرینش زیبایی و ترغیب مخاطب برای کشف و شهود و نگاه به زوایای متعدد جنگ و به ویژه دفاع مقدس آنقدر هست که بتوان شعری مثل «ما چهار نفر بودیم» را نوشت و مخاطب را حتی بعد از پایان شعر در بهتی که احتمالا به تاویل و کشف های متفاوت می انجامد نگاه داشت.
البته برخی زیاده گویی ها و استفاده از روایات خطی در کتاب محمدرضا شرفی خبوشان که در حوزۀ ادبیات داستانی نیز صاحب کتاب «بالای سر آبها» است، از انتقاداتی است که به این کتاب وارد است. اینکه این نقص ناشی از حضور مولف در دو حوزۀ شعر و ادبیات داستانی هست یا نه باید به عهدۀ خوانندگان این هر دو کتاب قرار گیرد.
این یادداشت تنها قصد نگاهی کوتاه به مجموعه شعر «نامت را بگذار وسط این شعر» را داشت و نویسنده برای بررسی دقیقتر و بیان لحظات و تصاویر زیبا یا محل بحث، امید به فرصتی دیگر دارد.
نادر سهرابی