غزلی از محمد مرادی تقديم به شهيد مصطفي احمدي روشن
05 شهریور 1391
19:16 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
بسم الله الرحمن الرحيم
تقديم به شهيد مصطفي احمدي روشن
1-
در سرش انفجار توطئه بود سايه... در رفت و آمدي تاريك
شب: پر از سردي زمستان...نه.... شب فراسوي ممتدي تاريك
پيش از آن كه طلوع خنده كند و زمان صبح را پرنده كند
سايه ... آمد... سياه... آشفته... درصدي زرد .... درصدي تاريك
بمب را در مسير كار گذاشت خار در خانه ي بهار گذاشت
عابري شوم ... سايه اي وحشي... مرده اي زنده ، مرتدي تاريك
2-
صبح شد ... آسمان شكوفا شد كوچه صد عاشقي تماشا شد
آفتابانه پلكِ در وا شد و تو با خنده سرزدي روشن
گرم پرواز، باز شد بالت تا دمِ در .... علي به دنبالت
شهر در استراحتي دلگير خانه در رفت و آمدي روشن
كوچه ... لرزيد... مصطفا!... پرواز! خون شتك زد كفِ خيابان را:
از ازل چشمِ كافري تاريك! تا ابد نور ِ احمدي: روشن!
محمد مرادي
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.