شهرستان ادب: سپیدی میخوانید از شاعر اصفهانی آقای مجید موسوی
جنگل
دریا
فرقی نمی کند
وقتی شب هایشان ترسناک است
برای همسایه هایی که خوب خواب می بینند
آزار این شیر آرام را!...
□
چشم هایت را خوب باز کن
رئیس علی هنوز روی آب ها راه می رود
و برای یارانش که برنو را حالا ناو کرده اند شعر می خواند:
خلیج چاقوی برنده ایست
که به هر دستی نمی آید
پرتقال خونی خوب شهادت می دهد،
به هر کسی سواری نمی دهند
ماهی های این جا ...
و حالا تنگستان به تنگه آمده
تا به تنگ آورد چرچیل هایی را
که این روزها دشداشه می پوشند
وجای ملکه جمیله دارند
روی تخت های بادیشان
چشم هایت را خوب باز کن
میرزا و یارانش با ذغال های طبرستان
پدر الفواکه ها را در آورده اند
آن قدر که علاءالدین در دود قلیان شیخ نشینان شاهنامه می خواند !
□
چشم هایم را خوب می بندم
کتاب کبری به ساحل آمده
و داستان
جنگلی ها،
دلواری ها،
جمارانی ها را همه بلدند
که سوار بر شیری آرام
فریاد می زدند:
آن مرد در باران آمد...