شهرستان ادب:ماجرا از اینجا شروع شد که جناب آقای جواد محقق _شاعر و روزنامه نگار_ در بیست و پنجم شهریور امسال و در مراسم گرامیداشت روز ملی شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد محمدحسین شهریار، در بخشی از سخنان خود گفت: «با وجود احترام فراوانی که برای شهریار قائلم در سال 60 یا 61 و در زمان حیات ایشان این موضوع را مطرح کردم که شائبههایی وجود دارد که این شعر (علی ای همای رحمت) سروده شهریار نباشد ولی این مساله شأن ایشان را هم کاهش نمیدهد. به هر حال تحقیقات ادبی باید راه خودش را برود تا بتواند پرتوی بیشتری را در روی واقعیات بیافکند. البته من در این مورد مقاله ای هم نوشتم اما وقتی ماجرای خواب شهریار و دیدارش با مرحوم آیتالله مرعشی نجفی رخ داد از انتشار آن به احترام این رخداد صرفنظر کردم اما معتقدم باید که بالاخره روزی این مساله مطرح شود.»
بسیاری از خبرگزاریها از نقل این بخش از سخن آقای محقق صرفنظر کردند، اما پس از چند روز با روشن شدن حساسیت موضوع، رسانه ها بار دیگر و این بار به صورت جدی و جنجالی تر سراغ بخش مغفول سخنان آقای محقق رفتند. جالب این است که بررسی دقیق این موضوع و پیگیریاش بیشتر از اینکه برای خود خانواده ی شعر و ادبیات مهم باشد برای رسانه ها مهم است. آوردهاند در زمان پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار، صدراعظم جنجالیِ کابینه ی او «حاج میرزا آقاسی» در امر کشورداری به حفر چاه و قنات بیش از بسیاری از امور دیگر علاقه و اصرار داشت و در دوران صدارت او در سرزمین ایران چاه و چالههای فراوان و قناتهای خراب و سالم بسیاری پدید آمد. او که خود بر این مهم توجه ویژه و نظارت داشت، یک بار دستور به حفر چاه در زمینی میدهد که از نظر متخصصان امر، آب خیز نبود. چند روز که از شروع کار میگذرد حاج میرزا آقاسی سر مقنی را احضار میکند و میپرسد «آیا به آب رسیدید؟»، سرمقنی گلایه مندانه میگوید: « همانطور که از قبل پیشبینی کرده بودیم هرچه پیش میرویم به آبی نمیرسیم، اگر حضرت والا اجازه بدهند از خیر این زمین بایر بگذریم و وقتمان را اینجا تلف نکنیم» جناب صدراعظم وقتی گستاخی مقنی را میبیند با عصبانیت به او میگوید: «مردک! به کارت ادامه بده و مواجبت را بستان، این چاه اگر برای ما آب ندارد برای شما که نان دارد!» از این لطیفه گذشته تعدادی از شاعران و صاحبنظران به این خبر واکنش نشان دادهاند و از تعدادی هم واکنش گرفته شده است! که از آن میان نامهایی چون «مفتون امینی»، «محمدجواد محبت» و «محمدعلی مجاهدی» از شاعران سرشناس کشورند و همگی در مقام دفاع از شهریار سخن گفتهاند. اینجا با توجه به جایگاه بلند و پایگاه بیهمانند محمدحسین شهریار و شعرش در ادبیات فارسی روزگار ما و همچنین اهمیت و تقدس غزل «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» برای اهالی ادبیات و مخصوصاً توده ی مردم ایران و اهل ایمان و همچنین شیعیان جهان، سه پرسش مطرح است: پرسش یک: آیا شائبه ی عدم تعلق غزل «علی ای همای رحمت» به شهریار تازگی دارد؟ اگر واکنشهای خانواده ی شعر و ادبیات را در این روزها مرور کنیم هم، خواهیم دانست که این مسئله قدیمیتر از آن است که یک «کشف بزرگ رسانه ای» و «سوژه ی جالب و جنجالی» برای خبرنگارها باشد و پیش از این بارها و سالهای پیش هم چنین مسئله ای مطرح شده است. البته همیشه ضعف حافظه تاریخی مخاطب باعث میشود که بتوان هر کالای کهنه ای را پس از یک مدت طولانی به جای کالایی نو به او فروخت. پرسش دو: آیا شهریار یک سارق ادبی بود؟ شاید عموم مردم از چیستی و چگونگی صنعت «استقبال» و مقوله اقتباس ادبی و تمایزش با صنعت «انتحال» و مقوله سرقت ادبی بیخبر باشند. اما کسانی که با ادبیات فارسی بیشتر سر و کار دارند میدانند که هر شباهت و اشتراکی در خود ارجاع و اتخاذی ندارد، و البته هر برگشت و برداشتی هم به معنای سرقت و تقلب نیست. کاری به استقبالهای مولوی از سنایی، یا استقبالهای عطار از خاقانی نداریم، وقتی که استقبالها و اقتباسهای خوشنام، بنام و درخشانترین چهره ی ادبیات فارسی یعنی خواجه حافظ شیرازی از سنایی، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، عراقی، ظهیر فاریابی، ناصر بخارایی و دیگر شاعران، بیش و پیش از همه شاعران دیگر موضوع مقالهها، پایاننامهها و همه ی پژوهشهای ادبی با موضوع اقتباس و تأثیرپذیری است. برای نمونه بگذارید چند استقبال را برشماریم. مثال یکم حکیم سنایی میفرماید: ساقیا برخیز و می در جام کن در خرابات خراب آرام کن آتش ناپاکی اندر چرخ زن خاک تیره بر سر ایام کن مولوی با توجه به سنایی میگوید: ساقیا برخیز و می در جام کن وز شراب عشق دل را دام کن آتش بیباکی اندر چرخ زن خاک تیره بر سر ایام کن حافظ با توجه به هر دو و زیباتر از هر دو میگوید: ساقیا برخیز و درده جام را خاک بر سر کن غم ایام را مثال دوم سعدی میگوید: دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد غریب نیست حافظ _شاید در پاسخ سعدی_ میگوید: عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟ ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست و ابتهاج _شاید در پاسخ حافظ و همنوایی با سعدی_ میگوید: عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد ای خواجه درد هست ولیكن طبیب نیست این دو مورد را میتوان به آسانی توجیه کرد، حال چند مثال دیگر را هم مینویسیم که توجیهش _دست کم برای رسانه و مخاطبان عمومی ادبیات_ خیلی آسان نیست. خواهید دید که مثالها بر اساس «دشواریِ توجیهِ شباهت» از آسان به سخت، مرتب شدهاند. مثال سوم فخرالدین گرگانی میگوید: که او را آگهی از ما نهان به که راز دوست از دشمن نهان به حضرت باباطاهر میفرماید: غم عشقت ز گنج رایگان به وصال تو ز عمر جاودان به حافظ با توجه به هر دو میگوید: وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشیرم زد و باکس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به مثال چهارم همام تبریزی میگوید: سالها سجده ی صاحبنظران خواهد بود بر زمینی که نشان کف پای تو بوَد حافظ میگوید: بر زمینی که نشان کف پای تو بوَد سالها سجده ی صاحبنظران خواهد بود مثال پنجم ناصر بخارایی میگوید: بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد شد حافظ میگوید: بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود با توجه به مثالهای بالا به نظر بعید میرسد که شعر شهریار بیش از شعر حافظ به نمونههای پیشین خود شباهت داشته باشد و اگر بخواهیم اتهامی را به این شاعر دلشکسته تبریزی نسبت بدهیم، آن اتهام دو چندان به آن بزرگ رند و شاعر شیرازی نیز وارد است. گفت: گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند. اما آیا مسئله به این سادگی ست؟ آیا از شهریار تا حافظ همه شاعران ما سارقاند؟ اگر سارق بودند پس چرا آبروی ایشان را هم نمیبریم؟ چرا جار و جنجالی برای ایشان راه نمیافتد؟ اینجاست که اهمیت مقوله اقتباس ادبی و استقبال، و همچنین چیستی و چگونگیشان روشن میشود. جدا از اینکه هر شباهتی نشان از مراجعه شعر دوم به شعر اول نیست، اهالی ادبیات هم میدانند که هر مراجعه ای هم سرقت ادبی نیست. گاهی شاعر با شعرش به دیدار شاعری دیگر میرود، گاهی احوالش را میپرسد، گاهی پاسخش را میدهد، و گاهی هم به استقبالش میرود. و استقبال تقلید نیست. جای دیگر نوشته بودم: « افلاطون چرا با هنرمندان و شاعران مشکل دارد؟ چون در نظریهی «محاکات» اش (میمسیس) میگوید اینها دارند از طبیعت تقلید میکنند. و تقلید و تکرار چه ارزشی دارد؟ تمام عالم طبیعت خود نقشی از عالم مثال است، حالا نقاش ابله میخواهد از این نقش هم نقشی بزند؟ نقاش ابله نمیفهمد کپی ِ کپی خیلی کم مایهتر از اصل است؟ و ارسطو چرا با افلاطون مخالف است؟ چون میگوید این محاکات (تقلید از طبیعت) تقلید صرف از طبیعت نیست. بلکه هنرمند این صورت را ماده میکند تا از دنیای خاص خود و نگاه هنرمندانه اش طرح و صورتی نو بر آن بزند. » استقبال یعنی شاعری در وزن، قافیه، ردیف، موضوع و دیگر ویژگیهای شعر شاعر دیگر، به سراغ او میرود و سعی میکند کار او را کامل کند، یا با همان قلمها نقشی نو بزند. گذشته از مسئله اقتباس که در میان تمام ملل و همه انواع هنر وجود دارد، باید توجه داشت در عصر قدیم و دورههای طلایی شعر پارسی، شعر برای همه عموماً یک شعر بوده است. معشوق یک معشوق بوده است. عاشق، شاعر، جهان، انسان، نیکی، بدی، شیطان، خدا، واژه ها و همه چیز عموماً یگانه بودند. در آن دوران وحدت شاعر نمیخواست به صدای متمایز دهه ی خود برسد، در آن دوران شاعر فقط میخواست شعر بگوید. در آن دوران یگانه، کمتر کسی بود که دنبال یک امضای شخصی در شعر باشد. اگر هم امضای شخصی او را میتوانیم ببینیم به اراده نبوده است. او فقط میخواسته کاملکننده راه و روش پیشینیان باشد نه تکرارشان، و نه انکارشان. این حرص که «شعر کسی نباید شبیه من باشد» و این بیماری که «مضمون دیگری را بدزدم» عموماً از دل سبک هندی بیرون آمد که شعارش رسیدن به طرز تازه بود و روشش مضمون بازی. پرسش سه: با توجه به اینکه مسئله اقتباس و استقبال و چم و خمش را اهل شعر و ادب به خوبی میدانند؛ با توجه به جایگاه رفیع شعر و شخصیت شهریار در بین مردم و همچنین همه شاعران و بزرگان ادبیات؛ با توجه به بی ادعایی، فروتنی و شکسته دلی خاص و بی نظیر شهریار؛ با توجه به اینکه شهریار بهترین غزلسرای روزگار ما و احیا کننده ی قالب غزل است؛ با توجه به عنایت ویژه ی امیرالمؤمنین امام علی ابن ابیطالب به شهریار و آن غزل معروفش و نقل این روایت توسط مرجع تقلید بزرگ شیعیان حضرت آیتالله مرعشی نجفی؛ با توجه به گره خوردن این غزل با ریشههای کهنسال و جاودان اعتقادات مردم مسلمان ایران؛ با توجه به اینکه مسئله استقبال و اقتباس ادبی هرچقدر برای دانشآموزان و اساتید ادبیات حل شده و آشناست، برای توده ی مردم مبهم، ناآشنا و قابل سوءتفاهم است؛ سؤال سوم _و این بار بیپاسخ_ ما این است که چه ضرورتی داشت استاد عزیز و گرامی جناب آقای محقق در روز بزرگداشت شهریار چنین مسئله ای را مطرح کنند؟ و چه ضرورتی دارد دوستان دیگر له یا علیه آن شاعر فقید دنبال یافتن یا انتشار سند و مدرک باشند؟ آیا این حقیقت دردناک هستی _شاعر_ هم سوژه شدنی و شوخی بردار است؟
حسن صنوبری
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز