موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
مشروح چهاردهمين جلسهء مجازي داستان

«قتل در ترمينال غرب» در بوتهء مجازي نقد

13 آبان 1392 20:27 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.4 با 5 رای
«قتل در ترمينال غرب» در بوتهء مجازي نقد

شهرستان ادب: جلسات مجازي داستان، هر دو هفته يکبار، در بخش «همشهري‌ها» سايت شهرستان ادب برگزار مي‌شود.

داستان‌نويسان سراسر کشور مي‌توانند با ثبت نام در سايت شهرستان ادب، در زمان معين شده، در اين جلسات شرکت نمايند.

آنچه در ادامه مي‌آيد مشروح چهاردهمين جلسهء مجازي گروه داستان شهرستان ادب است که به نقد و بررسي داستان «قتل در ترمينال غرب» اثر جواد افهمي اختصاص داشت.





مجيد اسطیري ‏ 

  
به نام مبارک دوست

چهاردهمين جلسهء مجازي داستان را شروع ميکنيم به اميد اينکه جلسه خوبي باشه و حضور دوستان پررنگ باشه.
مثل گذشته دوستان بايد نظرات مربوط به داستان را زير همين يادداشت ثبت کنن.
و ميدونيد که براي ديدن يادداشتهاي جديد هر يکي دو دقيقه بايد صفحه را رفرش کنيد.
مثل هميشه از دوستاني که هستن تقاضا ميکنم يه حاضر جانانه بگن و بحث را دربارهء داستان «قتل در ترمينال غرب» شروع کنيم.

  • جواد افهميسلام خدمت دوست عزیز و ارجمندم مجید آقای گل و آقای موسوی نیای عزیز و دیگر دوستان. ارادت دارم و در خدمتم.

  • مجيد اسطیريسلام آقای افهمی عزیز

  • مجيد اسطیريداستان خوبی از شما خوندیم

  • مجيد اسطیرياین داستان به نظرم یه شیوهء روایت جذاب و جالب داشت
    و انتخاب این نوع روایت به نظرم از روی یه نگاه تفننی نبوده بلکه از شرایط داستان گرفته شده

  • فاطمه نفریسلام و حاضری...خوشحالم که بالاخره در جلسات مجازی شرکت کردم.

  • فاطمه قربان پورسلام علیکم، فکر کردم دیر رسیدم.

  • مجيد اسطیريیعنی هرچند لحن راوی یه جور بی خیالی توش هست اما اصلا راوی بی خیال و بی تفاوتی نیست. این طوری نیست که همینجوری خوشش اومده باشه داستان را این طوری تعریف کنه.نه! علیرغم لحن بی تفاوتش کاملا بر اساس شرایط طرح داستان این نوع روایت انتخاب شده.

  • فاطمه قربان پوربنده با این دیدگاه موافقم که شیوهی روایت جدید بود اما کمی داستان رو پیچیده کرد.

  • فاطمه قربان پورالبته باید گفته بشه به دو نوع روایت از یک موضوع وجود داره که ابتکارخوبی بود.

  • فاطمه قربان پورولی در پایان داستان احساس کردم که به خاطرهمین ابتکار دوگانگی در هدف قتل بوجود اومده

  • فاطمه نفریمن به شخصه از این نوع خاص روایت لذت بردم هرچند که تابحال این سبک را تجربه نکرده ام، اما سوالی که برایم پیش آمده این است که چه لزومی داشت اینهمه توضیح و تفصیل؟ و اگر داستان به صورت معمولی روایت می شد ایا در داستان خللی ایجاد میشد؟

  • مجيد اسطیرينه من هیچ دوگانگی احساس نکردم!
    فکر میکنم داستان وحدت تاثیر لازم را داشت.
    و من فکر میکنم این تاثیر واحد "انتقام" است.

  • فاطمه نفریداستان خوبی بود و از خواندنش لذت بردم اما حقیقتش این است که روایتهای داخلی کار کمی اذیتم کرد.انگار بین من و داستان فاصله انداخته بود و دائما دلم می خواست آن بخشها را رها کنم و داستان را بخوانم.

  • فاطمه قربان پورمنظورم از دوگانگی هدف قتل ،اینه که در ابتدای داستان مشخص و واضح بود ،اما در پایان ،قتل، بدست شاگرد قهوه خانه صورت می گیره .دقیقا متوجه علت این اتفاق نشدم

  • س.هاله حيدريمن سبک روایی داستان رو خیلی پسندیدم.خیلیییییی.
    به نظرم این سبک خاص و تقریبا بدیع، بسیار متناسب با مضمون اثر و اصل داستانه. یک سبک خاص که تغییرات، ادم های متفاوت، تغییر روزگار، تعلیق های خاص اثر خصوصا قاتل بودن قهوه چی، فضا هم از حیث مکانی و هم شرایطی و نیز مضمون ، را به عالی ترین شکل ممکن نشون میداد

  • مجيد اسطیريحالا بیایید این تئوری "انتقام" که بنده مطرح کردم را دلیل اعمال شخصیتهای داستان بگیرید تا دقیقا متوجه علت این اتفاق بشوید و بتوانیم یه تفسیری از داستان ارائه بدیم

  • س.هاله حيدريدلیلش روشنه.من فکر میکنم یک جور انتقام یا بهتر بگم ممانعت از قتلهاییه ککهاین گروه اانجاممیدن چون این بار شکارچی به دام افتاده.

  • فاطمه نفری
    منم سبک روایی رو خیلی پسندیدم اما یک نکته:
    حجم داستان:داستان 3700 کلمه است، من بخش های روایت غیر داستانی را بررسی کردم و حدود 1500 کلمه شد.نه اینکه این بخش ها زائد باشد و هیچ سهمی در داستان نداشته باشد، اما داستان می توانست بدون این بخشها حجم بسیار کمتری داشته باشد و همچنین کار راحت خوان می شد.

  • فاطمه قربان پورانتقام از؟!

  • س.هاله حيدريیک مزیت این راوی اینه که باوجود اینکه برخلاق بقیه راوی ها یا اصلا برخلاف اونچه که بخشی از وظیفه راوی محسوب میشه،( ایجاد فرصت نزدیک شدن به شخصیت ها و در عین حال روایت داستان )ما به شخصیت ها نزدیک نمیشیم، و اتفاقا این یکی از اهداف کاره.که ما این ادمها رو از دور ببینیم و ناگهان با تعلیق کار مواجه شیم.این اثر ناگهانی فوق العاده بر مخاطب میذاره که اگر راوی عوض میشد ما درگیر احساساتی میشدیم که ما رو از مضمون دور میکرد.اما ما الان هم اثر رو گرفتیم هم مضمون رو.هم اثر عقلی هم حسی. یک اثر ژرف. که فقط در این داستان چنین جلوه گری خاصی داره و نه هر داستان حتی شبیه به اینی.

  • فاطمه نفریمنم فکر میکنم قهوه چی نفرتش رو نسبت به این ادمها نشون میده و با گذشت زمان ما می بینیم که شاگرد قهوه چی که جایی قهوه چی اشاره کرده که« شانس اوردی به تور من خوردی» حالا داره انتقام میگیره

  • مجيد اسطیرياز این 1500 کلمه ای که شما میگید من نهایتا با 500 تاش موافقم!
    چون واقعا نمیتونم بگم داستان برای من سخت خوان بود.
    اتفاقا این 1500 کلمه ای که در مسیر اصلی داستان نبوده خرج لحن راحت داستان شده.

  • س.هاله حيدريانتقام از "شکارچی ها"

  • فاطمه قربان پوربه نظر بنده علت متفاوت شدن این داستان همین شیوه ی روایی خاص بود، اینکه خواننده رو وادار می کرد که داستان رو تا پایان دنبال کنه والا هرچه هست داستان هایی با روایت ساده

  • مجيد اسطیريانتقام از کسانی که به قول نویسنده:
    شب¬ها عین خفاش همین¬موقع¬ها پیداشون می¬شه و می¬افتن به جون جوونا و نوجوونایی که تازه از راه رسیدن. با هزار وعده و وعید می¬کشنشون تو جنگل و هزارتا بلا سرشون می¬آرن. بعدشم با خودشون می¬برن و می¬ندازن¬شون تو کارهای خلاف. دیده شده که یه وقتایی هم کشتن¬شون و جنازه¬شون رو همون جا لای درخت¬ها انداختن

  • س.هاله حيدريخب خانوم نفری مسءله اینه که راحت خوان بودن و کم حجم شدن ملاک مناسبی برای انتخاب راوی و سبک و سیاق اون نیست.
    مهمتر ار همه سبک مناسب داستان و مضمون اونه بعد در آخرین گزینه هاا این موارد ااحیانامورد تتوجهقرار میگیره.
    ( بابت ایرادات املایی ببخشید.مشکل از کیبورد و سیستمه )

  • فاطمه نفریدرسته من هم اشاره کردم که کار را پسندیدم اما اگر فرض را بر همون 500 کلمه شما هم بگذاریم ،با حذف اونها کار عالی تر نمی شد؟

  • مجيد اسطیرينه خیر. حوصلهء ما توی داستان خوندن کم شده. داستان کوتاه میتونه بیست صفحه باشه. اینکه نویسنده 500 یا 1000 کلمه صرف درآوردن لحن داستانش بکنه که چیزی نیست!
    کی گفته اصل بر ایجازه؟!

  • جواد افهميسلام مجدد خدمت دوستان عزیز. دارم حظ می کنم نظرات رو می خونم. خودم رو برای یه نقد داغ و چالشی و پر تنش آماده کرده بودم. خدا خیرتون بده. یه کم فحش هم بد نیست چاشنی مطالب کنین!

  • فاطمه قربان پورامااین حس انتقام تاثیر مناسبی بر ذهن خواننده نداره وفک میکنم که تداعی کننده ی این اصطلاح «بکش تا کشته نشی» ومیخواد به خواننده یاد بده برای رهایی از دست قاتل ها باید باشیوه ی خودشون اونها رو کشت، وبه نقش پلیس در این داستان لطمه میخوره.

  • مجيد اسطیريحالا یه ایراد از نثر داستان بگیرم:

    اما داستان ما همچنان ادامه دارد. تا به کی خدا عالم است. من بندة تقصیرکار همین¬قدر می¬دانم که حالا همه¬چیز عوض شده است.

  • مجيد اسطیرياین "من بنده" اگه وسطش ساکن باشه یه کلمه ای هستش که شاید مال سیصد چارصد سال پیشه. مگر این که وسطش یه کسره باشه که مشکل حل میشه. آقای افهمی خودتون بفرمایید.

  • س.هاله حيدريبله.یکی از ایرادات نثر داستان یکدست نبودن عبارات و حتی بعضا اندیشه هاست.و این کار رو مدام با تیک مواجه میکنه

  • فاطمه قربان پوراینطور که آقای افهمی عنایت می کنند می ترسیم ادمه بدیم!

  • جواد افهميمن الان با نظر شما موافقم. فارغ از این که گاهی همون تکیه کلام های سیصد چهارصد سال پیش رو نه به معنای کاربردی که به عنوان تلمیح به کار می بریم. اما وسطش یه کسره هم بذاریم بهتره.

  • مجيد اسطیريبه نظرم نویسنده بیشتر وظیفه داره نگران وضع جامعه و نقش انسان امروز باشه تا نقش پلیس

  • جواد افهميیک سؤال هم داشتم از دوستان، این که قتل در ترمینال غرب حکایت یک قتل در یک مقطع تاریخی نیست. حکایت قتل های زنجیره ایه که از گذشته ادامه داشته تا الانی که راوی روایت می کنه. یا من نتونستم مفهوم رو برسونم یا این که دوستان به این قسمت روایت توجه نکردن. ممکنه دوستان در این مورد توضیح بدن.

  • جواد افهميسرکار خانم پورقربان من خوشحال می شم نظرات کارشناسی شما و همه دوستان رو بشنوم. هر چی که باشه. به خدا من کتک خور ملسی دارم.

  • فاطمه قربان پوربنده هم در چند جا متوجه این موضوع شدم مثلا زمانی که راوی داستان با زبان معیار مشغول توضیح است از اصطلاحات محاوره ای هم استفاده می کند .

  • حسن حبيب‌الله‌زادهسلام. فقط همین.

  • مجيد اسطیرياین زنجیروار بودنش را بنده گرفتم اما بیشتر از روی نوع جملات مسلسل ابتدای داستان که مثلا "این ماجرا را من از مادرم شنیدم و او هم از مادرش و مادر او هم..." 
    توی خود داستان یه جوری دراومده انگار فقط یک بار تکرار شده.

  • فاطمه خالقیسلام دوستان. ببخشید من جلسه اولم هست که مجازی میام. ببخشید قول میدم تکرار نشه.

  • فاطمه خالقیمن فکر کردم یک بار اتفاق افتاده و افسانه وار سینه به سینه نقل شده

  • س.هاله حيدريآقای افهمی اگر به موضوع انتقام جویی و قتل قاتلها و اعضای اون باند توسط قهوه چی اشاره نمیشد این فرمایش شما بهتر درمی اومد.اما این موضوع هم این قصه رو خاص کرده هم از قتل زنجیره ای بودن خارجش کرده( چون اگر زنجیره ای باشه، قاتل ها از این روند وحشت میکنن و دست برمیدارن چون دارن یکی یکی کشته میشن) اما برداشت من این بود که یک سری قتل زنجیره ای داره اتفاق می اافتهو البته سابقا بیشتر بوده اما این یک تناقض داستانی با منطق رءال هستش که با قتل اعضای باند توسط قهو چی و ادامه این روند توسط شاگردش باید قتلها متوقف بشهه

  • فاطمه نفریاقای افهمی از نظر من حکایت قتلهای زنجیره ای کاملا دراومده به خصوص اینکه ما گذشت زمان رو کاملا احساس میکنیم
    از این جمله به بعد:
    صاحب قهوه¬خانة سیارِ گوشة ترمینال غرب مسن بود و کت و کول گنده¬ای داشت.

  • فاطمه قربان پوربنده هم با خانم حیدری موافقم تلاش برای جلوگیری از قتل زنجیره ای ودر کنار اون قتل زنجیره ای که بدست قهوه چی وشاگردش اتفاق میفته.

  • فاطمه نفریمن با خانم حیدری موافقم.اگر که کشتن قاتل همانند قتل های زنجیره ای ادامه داشته باشد گویی منطق ریال زیر سوال می رود هرچند که راویی اول داستان اشاره میکند که این داستان سینه به سینه گشته و ... اما من احساس میکنم انچه که سینه به سینه گشته قتل ها بوده و ماجرای قهوه چی ها را نویسنده ابداع کرده

  • مجيد اسطیريیعنی این سلام حسن حبیب زاده از صد تا بدوبيراه بدتر بودها!!!
    زحمت کشیدن دوست عزیزمون داشتن رد میشدن دیدن ما اینجا جلسه مجازی داریم گفتن یه سلامی کنن.

  • aliashgar ezzatipakسلام. من يه نظري آن پائين‌مائين‌ها دادم كه بوده باشم. اما الآن هم سر شامم و مهمانم. ولي تلاش دارم نظرها را بخوانم كه البته سخته يه مقدار. ولي داستان خوب بود انصافا. دست جناب افهمي پره اين‌جا.

  • س.هاله حيدريچه جالب.نظرمو بعد اینکه فرستادم، خوندم ، گفتم احتمالا هیچ کس متوجه حرفم نخواهد شد.
    ای ول.همه گرفتن انگار.

  • aliashgar ezzatipakمن اين ماجراي قتل‌هاي زنجيره‌اي را قبول ندارم. به نظرم طرحش حتي داستان را به بيراهه مي‌بره. داستان عميق‌تر از اين حرف‌ها طرح مي‌شه جناب افهمي.

  • حسن کي قباديجناب افهمی عزیز
    خیلی دوست داشتم در بحث شرکت کنم و ادای دینی کنم. اما نشد داستان شما رو بخونم. حتما پیداش می کنم و می خونم و لذت می برم.

  • جواد افهميدوستان وضع اینترنت محمودآباد فاجعه باره. من هر بار که یه نظر می خونم کلا از اینترنت خارج می شم و دوباره وارد می شم. 

  • جواد افهميقتل زنجیره ای نه به معنای تثبیت شده اش و نه اونی که ما ازش اون استنباط عمومی داریم. منظورم کشتن منحرفینی که هر بار با کشوندن نوجوونای بی گناه به جنگل قصد تعرض و کشتن اونا رو دارن.اون هم به دست قهوه چی در ابتدای قصه و بعد به دست شاگردش و بعد ...

  • فاطمه نفریدر ادامه مطلب گذشته ام از این بخش چه برداشتی میشه کرد؟
    «نه هیچ زود نیست. راستش رو بخوای یه¬خورده دیر هم شده. نگران من نباش! کارم رو بلدم. می¬رم اون¬جا؛ بالاسر جنازه. به دور و بر نیگاه می¬کنم و بعدش هم به جنازه. صبر می¬کنم تا از نفس بیفته. خم می¬شم و نبضش رو می¬گیرم. وقتی خوب مطمئن شدم که دیگه نمی¬زنه اون¬وقت خبرت می¬کنم.» 
    مأمور عضله¬ای و چهارشانه راضی به¬نظر نمی¬رسد. می¬پرسد: «و اگه می¬زد.»
    اینکه پلیس ها هم سالهاست دارن این کار رو انجام میدن و این منطقی نیست.اگر اشتباه میکنم لطفا راهنمایی کنید

  • aliashgar ezzatipakجناب افهمي من در همين معنايش كه مورد نظر خودم هم بوده، قبول ندارم.

  • جواد افهميآقای کی قبادی عزیز. سلام. کجایی مرد مؤمن؟ حالی از ما نمی پرسی دوست دیرین. خیلی مخلصیم. داستان رو برات ای میل می کنم. با کمال میل و افتخار.

  • س.هاله حيدريآقای افهمی این فرمایشتون در متن و کلام داستان هست اما در حس و اثرگذاری بر مخاطب و استدراک اون درنیومده.چون منطقا پذیرفتنی نیست و منطق داستان هم با منطق واقعی مغایرت نداره.قتل مداوم برنمیاد.اما قتل گاه به گاه چرا، هست.
    اامااگر مقصود همین قتل گگاهره گاه باشه باید در اون نوجوانی که قرار بود مقتول باشه یادا در اون افراد و اون قتل نافرجام باید چیزی میبوده که قهوه چی رو یا شاگردش رو به اون سمت میکشیده برای کشتن شکارچی

  • جواد افهميجناب عزتی خودم هم نمی خواستم داستان در سطح یک سری قتل باقی بماند. به مثابه یک قالبی برای بیان حرف های ضروری استفاده کردم.

  • جواد افهميدر مورد نظر خانم نفری، نه این که پلیس ها سال هاست این کار رو انجام می دن. بهتره بگیم پلیس ها سال هاست که هیچ کاری انجام نمی دن و در مورد تعریف شده در داستان همین منفعل بودنشان نشان از رضایت درونی شان بر آن قتل ها بوده.

  • مجيد اسطیرياتفاقا اون جنبه که پلیس ها هم فکر میکنن باید سهمی در این انتقام داشته باشن به نظرم خیلی جالب بود.
    یه همدستی خیلی مخفی و ساکت بین قاتل و عامل قانون
    حالا از خودمون میپرسیم چرا به این روش؟

  • aliashgar ezzatipakاين ماجراي نقل داستان واحد توسط مادران فراموش نشود. خيلي قشنگ بود. و همين‌طور مداومتش با ذهن راوي قصه‌ساز. قصه آن‌جاست به نظر من. و من از اين منظر داستان را ديدم و بسيار لذت بردم.

  • فاطمه قربان پوربنده با آقای افهمی موافقم در رابطه بااینکه قتل به صورت زنجیره ای واز گذشته اتفاق میافته رو میشه راحت از متن داستان استخراج کرد اصلا اوایل داستان همین موضوع رو بیان می کنه اماچرا انتقام بوسیله قهوه چی گرفته میشه مورد سوال بنده است.

  • فاطمه نفریاقای افهمی من هم همین منفعل بودنشون رو میگم.هرچند که از پلیسهای ایرانی بعید نیست،عده ای کشته میشدند و در آخر هم عده ای قاتلین را می کشتند. اما من احساس میکنم حرف اصلی شما بیان مسئله قتل های زنجیره ای بوده نه اینکه عده ای دیگر نیز برای جلوگیری از این قتلها خودشان تبدیل به قاتل می شوند!

  • فاطمه قربان پوربله دقیقا چرا به این روش؟؟!

  • aliashgar ezzatipakآقاي افهمي اين مداومت در قتل‌ها احيانا ذهني نيست؟ و اين چيزي نيست كه از داستان برمي‌آيد؟ من اين مسيري را كه بحث در پيش گرفته، نمي‌فهمم!

  • مجيد اسطیريمن در جواب "چرا به این روش؟" میگم چون قانون نباید یا نمیتونه وارد بشه و کاری کنه.
    یکیش بخاطر بی لیاقتی یا فساده.
    اما همه ش این نیست.
    این داستان آقای افهمی کلا یه نقدی هم به مدرنیته داره چون میبینیم ماجرای این قتلهای زنجیره ای به تاریخ ترمینال غرب گره خورده.
    اونجا انگار یه مثلث برمودای ناشناخته و مخوف در کنار شهره

  • جواد افهميروشی نیست. در جریان یک عمل ناخواسته قرار گرفتن و امکان جلوگیری نکردن از اون عمل مجرمانه است اونهم به دلیل این که نتیجه چیز بدی از کار در نمی آد. اما اگر پلیس خودش بخواد دخالت کنه و مظنونین رو دستگیر کنه به کشتن ختم نمی شه. به دادگاه و محاکمه و امکان حتمی در رفتن از دار مجازاته. قهوه چی هم از کشته شدن بچه ها جلوگیری می کنه و هم خودش حکم صادر می کنه و خودش هم حکم رو اجرا می کنه.

  • فاطمه نفریسلام ویژه اقای عزتی پاک.
    من هم گمان ذهنی بودن را داشتم اما شما بگید از مطلب قبلی که گذاشتم چه برداشتی میکنید؟

  • aliashgar ezzatipakاين بحث‌ها درباره‌ي داستاني نيست كه من خوانده‌ام!

  • س.هاله حيدري
    اتفاقا به این نقل داستان توسط مادرا نقد دارم.این زبان مناسب بچه ای که حتی بزرگ شده کمی اما راوی این دداستانهمناسب ای شخصیت نیست.

  • مجيد اسطیريمن به نظرم به جای خوبی داریم میرسیم اتفاقا!
    نمیدونم فیلم "قتل عادلانه" با بازی رابرت دنیرو و ال پاچینو را دیده ید یا نه.
    اونجا هم یه همچین شرایطی را داریم درمورد دو تا پلیس.
    میرن و بعضی از گردن کلفتهایی که از قانون فرار میکنن یا بعضی از خلافکارهای خرده پا که از الک قانون رد میشن رو گیر میارن و خودشون راسا به جای قاضی عمل میکنن و طرف را میکشن.

  • جواد افهميبه نظر من هم بحث یه کمی به حاشیه رفت. یا بهتر بگم حواشی داستان به متن اومد و متن داستان به حاشیه رفت.

  • aliashgar ezzatipakسلام به خانم نفري. روش داستانيه!

  • مجيد اسطیرياینجا هم همچین اتفاقی داره میفته. نه قهوه چی و نه شاگردش و نه حتی دو تا پلیس نمیخوان کسی از ماجرای این "قتلهای عادلانه" سر دربیاره.
    این علتش به نظر من "کینه"ست.
    حس میکنم حتی خود پلیس ها هم زمانی قربانی شکارچی ها بوده ن.

  • جواد افهميمن اون فیلم رو دیدم. اونجا پلیس در کانون قتل ها قرار دارند. یعنی خودشون می کشند. البته من منظور مجیدآقا رو فهمیدم. منظورشون اینه که پلیس در این مورد بخصوص می بینه که نتیجه اجرای عدالته و رضایت می ده به دخالت نکردن.

  • مجيد اسطیرياینکه پلیس در این مورد بخصوص ببینه که نتیجه اجرای عدالته و دخالت نکنه کافی نیست. یه انگیزهء خیلی قوی تر میخواد. من رو همین حساب گفتم حس میکنم و حدس میزنم که این مامور پلیس هم خودش زخم خورده شکارچی هاست.

  • aliashgar ezzatipakظاهرا جلسه داره تمام مي‌شه. شب همگي خوش. دست مريزاد آقاي افهمي. اما اين كه مي‌گن مرگ مولف، واقعا حرفيه كه بايد با طلا نوشت!

  • جواد افهمينظر آقای استیری یه برداشت روانکاوانه است که یک کمی با نقد ادبی مغایرت داره. منظورم اینه که قطعیت نداره.چون یه روایت داستانی اگه اشاره به همچین مطلب مهمی داره باید یه جایی یه گریزی بزنه تا ذهن مخاطب بره به سمتی که برداشتش همینی باشه که شما می گی. که مثلا این دوتا پلیس در کودکی قربانی بوده اند.

  • جواد افهميراست می گی آقای عزتی. خیلی پرت و پلا حرف زدم. ببخشید.

  • جواد افهميشب دوستان بخیر و نیکی. بابت این جلسه و حضور همگی صمیمانه تشکر می کنم. بابت نقد خوب و موشکافانه تون هم تشکر می کنم. امیدوارم این جلسات تداوم داشته باشه و مجید آقای استیری رو این قده دق ندیم. ممنون

  • aliashgar ezzatipakآقا منظور من اينه كه شما نبايد وارد تفسير و توضيح كار مي‌شديد. اگر نه، مقام شما براي ما بسيار شامخ است و قابل احترام! ارادت فرواواااان!

  • فاطمه قربان پوربا اجازه ی جناب افهمی کمی رک تر صحبت کنم.
    اگر از این دیدگاه که در ابتدای جلسه ی آقای اسطیری عنایت کردندوقتل به وسیله ی قهوه چی را حس انتقام ونجات جان جوون های اون منطقه توضیح دادند حس شیرینی به خواننده داده میشه که جای نقد نیست
    اما دیدگاه دیگه ای وجود داره واون فرهنگ سازی در زمینه اعتماد به پلیسه .بنده پیشنهاد میکنم که اگر میشد در داستان تعاملی بین پلیس وقهوه چی برقرار بشه وقتل به وسیله ی قهوه چی با اجازه واختیارپلیس صورت بگیره

  • مجيد اسطیريدرست میفرمایید آقای افهمی. اما من دنبال چفت و بست پیرنگ میگردم و در جواب این سوال که "انگیزهء مامورهای پلیس از دخالت نکردن در این ماجرا و از اون عجیب تر، همدستی با قاتل ها چیه؟" دلیل قانع کننده و محکمی پیدا نمیکنم.
    از این گذشته ساختار داستان هم من را به این طرف میبره که بگم پلیسها هم قربانی بوده اند.
    ببینید، وقتی جایگاه دوربین عوض میشه و ماجرا را از یک زاویهء دیگه میبینیم (که چقدر از این تغییر زاویه خوشم اومد) احساس میکنیم که این دو تا زاویه کاملا هم عرض و شبیه به هم هستن و هیچ کدوم ارزشمندتر از اون یکی نیست. 
    بنابراین ذهن من میره به این سمت که پس ماجراها و انگیزه ها هم شبیه هم هستش.

  • aliashgar ezzatipakسلام بر خانم قربان‌پور. اين نظر شما در ادبيات كودك و نوجوان مطرح مي‌تونه بشه. اگر نه، در ادبيات بزرگ‌سال كه يك عده آدم عاقل و در عين حال پيچيده مخاطب اثر ادبي هستند، چنين ديدگاه‌هايي عملا راه به جايي نمي‌برند.

  • مجيد اسطیريخب به یمن حضور آقای افهمی جلسهء خوبی بود.
    شب همگی به خیر.

  • مجيد اسطیريخانم قربان پور الآن هم که داستان همینجوریه! یه نفر قتل انجام میده جلوی چشم پلیس و اونا هم مزاحمش نمیشن. پس میتونیم بگیم همین الآن هم آقای افهمی در زمینهء اعتماد به پلیس فرهنگسازی کرده ن.

  • فاطمه قربان پورعلیکم السلام تشکر.بنده باتوجه به پیچیده بودن مخاطبان بزرگ سال حاظر در جلسه از خواندن این داستان نظرشخصیم رو خدمت آقای افهمی عرض کردم.

  • aliashgar ezzatipakاي واااي! مجيد؟!

  • فاطمه قربان پورشب خوش

  • مجيد اسطیريآقای افهمی چه کردی با این داستان! بیست دقیقه س که جلسه تموم شده و ما هنوز داریم چک و چونه میزنیم :-)

  • فاطمه نفریبسیار استفاده کردیم،شب خوش

  • مجيد اسطیريچی شده علی اصغر؟!!!!

  • مجيد اسطیريخانم قربان پور الآن هم که داستان همینجوریه! یه نفر قتل انجام میده جلوی چشم پلیس و اونا هم مزاحمش نمیشن. پس میتونیم بگیم همین الآن هم آقای افهمی در زمینهء اعتماد به پلیس فرهنگسازی کرده ن؟!!!

  • مجيد اسطیريخانم قربان پور الآن هم که داستان همینجوریه! یه نفر قتل انجام میده جلوی چشم پلیس و اونا هم مزاحمش نمیشن. پس میتونیم بگیم همین الآن هم آقای افهمی در زمینهء اعتماد به پلیس فرهنگسازی کرده ن؟!!! آیا هدف داستان این بود؟!

  • مجيد اسطیريمن مثل قبلنا برای غایبین غیبت بزنم:
    اول از همه حسن حبیب زاده !
    سید حسین موسوی نیا
    خانم طاهری
    خانم صادقی
    خانم بهاردوست
    خانم رضایی
    آقای ششتمدی
    آقای بنائیان
    حالا کسی جرئت داره غیبت کنه سر جلسات مجازی! 


  • مینو رضاییحالا که دوستان داستان رو زیر و رو کردن نظر دادن من لطفی نداره ولی با اینحال چیزی که تو داستان اذیتم کرد یکی دخالت نکردن پلیسها بود و یکی بخش هایی از داستان که دائم تکرار شده بود و من منتظر بودم هر لحظه اون سطرها تموم بشن و من به اصل داستان برسم !!! البته هر چه در داستان جلوتر رفتیم این مشکل برطرف شد .

  • مینو رضاییاینکه اقای افهمی در داستان سعی کردن بفهمونن که این داستان فقط داستان یک قتل نیست در یک مقطع بلکه داستان قتلهاست در همه مقاطع تاریخ ، کاملا درست و مفهوم از آب در اومده البته با تعلیق فراوان و در انتهای داستان .

  • مینو رضاییجو بی اعتمادی به پلیس که این داستان در ذهن خواننده ایجاد میکنه واقعا اذیت کننده ست . من نتونستم با این بخش داستان کوتاه بیام حتی اگه فرض رو بر این بذارم که پلیس ها خودشان قربانی بودند . باز هم از نظر من یک جای کار میلنگد .

  • دیدگاه خود را بنویسید


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «قتل در ترمينال غرب» در بوتهء مجازي نقد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.