موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از حسن صنوبری

مروری بر حواشی شعرهای محرم امسال

08 آذر 1392 19:34 | 14 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.76 با 38 رای
مروری بر حواشی شعرهای محرم امسال
شهرستان ادب: روزهای روضه و ندبه و نوحه و مویه بر مصیبت حضرت سیدالشهدا (روحی و ارواحنا له الفدا) همه چیز تحت‌الشعاع حلقه‌ی ماتم قرار می‌گیرد. جریانِ عادیِ زندگی متوقف می‌شود، بساط شادیِ جمع می‌شود، اهلِ بازار کرکره‌ی دکان را پایین می‌کشند، اهل مدرسه از حجره بیرون می‌آیند، نه کسبی می‌ماند و نه مکاسبی، مردم همه از کشت و زراعت و شوخی و شیطنت و لهو و تجارت دست می‌کشند، حتی دکه‌ی روزنامه و دکان سیاست هم کم مشتری می‌شود؛ چرا؟ زیرا عزای اشرفِ اولادِ آدم است.

با این حال مثل هر سال امسال هم حاشیه‌هایی به وجود آمد، که چون محل و مصدرش عالمِ شعر بود برای ما هم اهمیت دارند. حال آنکه به همان دلیل که در سطرهای بالا گفتیم در روزهای واقعه بیشتر شاعران و دوستدارانِ شعر هم مانند بقیه مردم ترجیح می‌دهند خودشان را درگیرِ واقعه‌ای دیگر، غیر از سوگواری بر آل الله(علیهم السلام) نکنند. روزهایی که زمانِ گریه بر عزای حسین(علیه‌السلام) است شایسته نیست چشم و دل به غیر بدهیم.

اما حالا دیگر فکر می‌کنم به حرمت حق و حقیقت خوب است مروری بر این حواشی داشته باشیم. نه از منظر سیاستمداران و روزنامه‌نگاران و نه از منبرِ واعظان و عالمان، که از سرِ شعر دوستی و از دیدگاهِ یک شاعرِ مسلمان.


ماجرا از کجا شروع شد؟

از انتشارِ هجده رباعیِ انتقادیِ آقای رضا اسماعیلی در خبرگزاری فارس. بعضی از این رباعی‌ها واقعاً شعرهای خوبی بودند. یعنی در مجموع هم از لحاظ پیام و هم از لحاظ پیکره شعرهای قابل‌توجهی بودند. مثل:

ای مرثیه‌خوان! زبان عاشورا باش
هم قبله‌ی کاروان عاشورا باش
با لهجه‌ی سرخ عشق، همچون زینب
بر خیز و حماسه خوان عاشورا باش

واقعاً این رباعی و مخصوصاً سطر آخرش بسیار زیباست. همچنین بعضی رباعیات و سطرهای دیگر. در کنار این‌گونه سطرها، سطرهایی هم بودند که انتقادی دقیق و درست به بعضی از اشتباهات و حواس پرتی‌هایی که در بعضی از مجالس عزای اهل‌بیت(علیهم السلام) وجود دارد و در شأن ایشان نیست، داشتند (مثل سطرهایی که از تخفیف نام مبارک حضرت به «سین  سین»های تکرار شونده انتقاد داشتند) . در کنار این سطرها سطرهایی هم بودند که با فرهنگ و قرائت عمومیِ از شیوه عزاداری بر شهیدان عاشورا همخوانی نداشتند. از جمله:

گفتی به من ارباب! خطا گفتی تو
شرمنده شدم ز دوست، تا گفتی تو
من بنده‌ام و مقام من جز این نیست
شرک است به بنده‌ای «خدا» گفتی تو

 و در کنار این دو گروه، سطرهایی هم بودند که بی‌رودربایستی اشتباه بودند. یا به خاطر ابهامشان به نظر می‌آمد چنین باشند. آن هم آن دسته از سطرهایی که به نظر می‌آمد به نفسِ «روضه ی حزین خواندن» در مصیبت سیدالشهدا(علیه‌السلام) یا گریه و ماتم بر ایشان متعرض شده‌اند. اگر چنین چیزی باشد باید گفت آن سطرها پایه و مایه محکم و مستدل دینی (در میان همه مذاهب اسلامی) ندارند. چه اینکه در کتب روایی، حتی روایات معتبری داریم مبنی بر عزاداریِ حضرت ختمی‌مرتبت محمد مصطفی(صل الله علیه و آله و سلم) بر شهادتِ حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) آن هم پیش از شهادت ایشان. نقل است در سنین کودکی امام حسین(ع) هر وقت پیامبر اسلام(ص) ایشان را می‌دیدند می‌ایستادند و بر سراپای امام حسین(ع) بوسه می‌زدند و حتی می‌گریستند. وقتی از ایشان علت امر پرسیده می‌شد، حضرت رسول(ص) پاسخ می‌دادند: «اُقَبِّلُ مَوضِعَ السُّیُوف»: «بر جای شمشیرها بوسه می زنم». و چه نوحه و چه ماتمی از این بالاتر؟ علی لعنه‌الله علی القومِ الظالمین.


بگذارید دوباره از متن دور شویم و به حاشیه بپردازیم:

ماجرا با یادداشتِ انتقادیِ آقای محمود حبیبی کسبی در سایت الف ادامه پیدا کرد. آن بخشی از یادداشت ایشان که استناد به گفتار و رفتار اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) داشت بخشِ خوبِ یادداشت بود و آن بخشی که راویِ عصبانیت در لحنِ آقای حبیبی کسبی بود بخشِ بد یادداشت. همان طور که بی‌رودربایستی گفتیم بعضی از رباعی‌های آقای اسماعیلی به نظر اشتباه می‌آمدند؛ اینجا هم باید بی‌رودربایستی بگوییم بعضی از واژه‌ها و عباراتِ آقای کسبی با سنجه‌ی اخلاق اسلامی گناه به حساب می‌آیند. گفتیم اسلام و گفتیم مسلمان یاد این حدیث افتادم که از وصایای حضرت رسول(ص) به امیرمومنان(ع) است: «یاعلی! المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه». اگر ستمگری که به ما استیلا دارد یا کافری که کینه‌ی دینِ خدا را دارد به ما و دین ما حمله کرده باشد، ما حق داریم به حکم قوله تعالی: «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» حتی با او بد حرف بزنیم. ولی در غیر این صورت وقتی برادرِ مسلمان، شیعه، فروتن و اخلاق مدارِ ما سخن اشتباهی را درباره‌ی دین می‌گوید حق نداریم هر ناشُسته و ناروایی که به دهانمان آمد را نثار او کنیم. هم راه انتقادِ مؤدبانه باز است، هم نصیحتِ مشفقانه. حق نداریم با آبروی او بازی کنیم و سخنانی را در نکوهشش بگوییم که سزاوارِ پست‌ترین موجودات زمین و زشت‌ترین دشمنان ائمه معصومین(علیهم السلام) است. اگر واقعاً برای حدیثِ معصوم ارزش قائل باشیم، نمی‌توانیم آن حدیث که از پیامبر ذکر شد را نادیده بگیریم، و این حدیث مروی از مولا امیرالمؤمنین(ع) را : «المومن اعظم حرمه من الكعبه»: «آبروی مومن، احترامِ مومن، شرافت مومن از حرمت کعبه نیز بیشتر است». این صرفا اشاره به اهل ایمان دارد و وای بر ما اگر آن فرد ریش و مویی هم سپید کرده باشد.

ادامه‌ی ماجرا: گویا به خاطر این یادداشت انتقادیِ آقای کسبی یا دیگر انتقاداتی که به آن رباعی‌ها وارد شده بود، آن شعرها سریعاً بالکل از صفحه خبرگزاری فارس حذف شدند. این مطلب حتی در پایانِ آن یادداشتِ آقای کسبی هم ذکر شده است. من نمی‌دانم در این میان چه اتفاقی افتاد اما چند روز بعد اتفاقی افتاد که بیش از پیش باعث حیرت و ناراحتی ناظران و شاعران شد. باز در همان سایتِ سیاسیِ الف، و این بار با عنوانِ «بیانیه» و این بار با امضای چهار شاعر (و تا حدودی «مجری-شاعر») مطلبی بر علیه رباعی‌های آقای اسماعیلی منتشر شد. و در این یکی تکبر و تفرعن و خود «یگانه متولیِ دستگاهِ امام حسین» پنداری و دیگری «یزید زمانه» پنداری بسیار بیش از فقره‌ی پیش موج می‌زد. حالا من نمی‌خواهم اینجا به ویژگی‌های نثر مصنوع و متکلف آن بدیهی گوییِ بی‌حاصل و آن اطنابِ ممل اشاره‌کنم. تعظیم شعائر حسینی سنتی حسنه است. آری. تحریف این سنن هم نادرست. بله. ولی سرانجام چه؟ جای این سخن کجاست؟ وقت این سخن کی است؟ چیستی و چگونگی این سخن باید چه و چگونه باشد؟ عمل نکو در ساختار درستش می‌تواند حتی عبادت باشد، اما همین عمل ، در یک ساختار نادرست ممکن است تبدیل به ریا شود. یا حتی تحریف و بدعت. نمازِ جمعه را که نمی‌شود روز چهارشنبه خواند.


پیشینه

بگذارید کمی از پیشینه‌ی ماجرا سخن بگوییم. اگر نخواهیم دیرینه شناسی را تا ماجرای شیعه‌ی حلب و دروازه‌ی انطاکیه در مثنوی معنوی پی بگیریم باید بگوییم:  پس از مشروطه با ریشه دواندن تجدد و رشد صنعتِ مقلدِ «منور الفکری» هر چیزی که نسبتی با «سنت» داشت زیرِ عینک‌های گردِ منورالفکران با نگاهِ نقادی بازبینی می‌شد. نقادی‌هایی که گاه واقعاً بی‌بهره از دقت لازم برای نقد بودند. گویی برای خیلی‌ها مهم و معروف و مرسوم بود که «نقد کنیم، بأی نحو کان» تا از زمره‌ی غافلان به حساب نیاییم و از قافله‌ی منتقدان و متجددان عقب نمانیم. بی‌شک شعر آن روزگار هم بی‌بهره از این نقدها و همچنین رویکردهای انتقادی نماند. و بی‌شک پای این نقدها به میدان آیین‌های عزاداری بر سالار شهیدان
(ع) هم باز شد. از جلوه‌های این‌گونه نقدها می‌توان به بعضی از شعرهای ایرج میرزا در این زمینه اشاره کرد. شاید بتوان گفت بعضی از انتقادهای ایشان به شیوه‌های عزاداری ایام عاشورا درست بوده است و البته که بعضی نیز نادرست. علی ای حال هرچه فتیله‌ی منورالفکری پایین کشیده شد و شعله‌ی اندیشه و فرهنگ دینی در این سرزمین بالا گرفت، بازار این‌گونه نقدها هم بیشتر کساد شد و قطعاً در روشنای انقلاب اسلامی که ریشه در سنن دیرین ما داشت دیگر کمتر نشانی از آن منورالفکر بازی ها می‌شد سراغ گرفت. در عوض نگاه انتقادی عاقلانه‌تر و حساب‌شده‌تری با انقلاب از سوی شخصیت‌هایی مثل «شهید مطهری» و با کتاب‌هایی مثل «حماسه حسینی» آغاز شد که باز شاید آن انتقادها هم صددرصد درست نبودند و غث و سمین داشتند. باری، تا مدت‌ها این فضای اندیشه‌ای و انتقادی دوم به شعر راه پیدا نکرده بود.می توان گفت مهم‌ترین سطر در آغاز دوباره‌ی این‌گونه نقدها و به شعر آمدن جریان انتقادی دوم (حماسه حسینی)، سطر آخر غزلِ باشکوهِ زنده‌یاد حسین منزوی برای حضرت سیدالشهدا(ع) بود که برخلاف جو رایج آن روزگار که شعرها تماماً در ستایش اهل‌بیت(ع) و ستایشگران ایشان بود، به نقد بعضی از ستایشگران ایشان پرداخته بود. منظورم این بیت است:

حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران

و اینجا بود که باز شروع شد. باز بازار انتقاد رونق گرفت. مخصوصاً از سوی زمره‌ی تقلید و داعیه‌داران روشنفکری در عصر جدید. و طبیعی است که فضای انتقادی معقول شعر منزوی توسط مقلدان به جاهای نامعقول هم کشیده شد.

عجیب این است که در این سرزمین هرچه فروتن تر و بی‌سر و صدا تر باشی بیشتر آماجِ هجمه‌ها و نقدها قرار می‌گیری. مثلاً من مطمئنم صاحبانِ شعرهای زیر هیچ‌گاه از سوی آقایانِ بیانیه نویس قصه ما مورد نقد و شماتت قرار نمی‌گیرند:


از تیغ گرفتند تنت را و سپردند
در آن سوی مقتل به کمان‌ها و گمان‌ها

ای زنده جاوید! همان روز سرت را
از نیزه ربودند و سپردند به آن‌ها

گفتند فقط، از لب و دندان و ندادند
از رد نفس‌های شهید تو نشان‌ها

ای کاش مسیح نَفَست، روح بریزد
در کالبد منجمد مرثیه‌خوان‌ها


«عبدالجبار کاکایی»



یا:

مردم براى طبل و دهل، سینه می‌زنند
از چار راه تا سر پُل سینه می‌زنند

پرسیدم از شما و صدا «بمب و بام» بود
میدان انقلاب فقط ازدحام بود

راه ادای کامل دین از کدام سوست؟
گم می شوم، «امام حسین» از کدام سوست؟

مقصد کجاست؟ عاقبت از یاد می رود
این «خط» فقط به «عشرت آباد» می رود

عشرت خطوط شهر شما را سیاه کرد
خورشید، راه آمده را اشتباه کرد

آقا! پیاده می شوم اینجا که کوفه است
نه، سبز نیست شهر شما، بى شکوفه است

جاى درنگ، هلهله کردند عده‌ای
از حرف‌های من گله کردند عده‌ای

این ازدحام، هلهله‌ی اهل کوفه است
نفرین، هنوز هم صله‌ی اهل کوفه است

«سید ضیاالدین شفیعی»



نگاهی به شعر علیرضا قزوه

مسئله‌ی دیگر که در پی همین حاشیه‌های مربوط به شعر آقای اسماعیلی به وجود آمد ، حاشیه‌های مربوط به انتشار غزلی از دکتر علیرضا قزوه است. پیش از شرح ماوقع پیشنهاد می‌کنم به یاد داشته باشیم واقعاً پیش از اینکه من و خیلی از هم سن و سال‌های من به دنیا بیاییم، یا  وقتی که ما داشتیم در کوچه گل کوچیک می‌باختیم، آقای قزوه و مانندهای ایشان، در هیئت سوگوار عزای اهل بیت بودند، شعر آیینی می‌گفتند و خوب هم می‌گفتند.

علی ای حال غزل ایشان هم در چهار بیتش  انتقاداتی به وضع مرثیه خوانی امروز داشت. ما اینجا صورتِ نخست و پیش از تصحیح آن ابیات را باز می‌نویسیم:

هزار سال رفت و دسته‌دسته‌ی قمه زنان
گرفته تیغ بر کف ایستاده در برابرت

شریعت محمدی نه قیمه است و نه قمه
چرا زمانه پی نمی‌برد به اصل جوهرت؟

بیا کنار روضه‌های کوفیان نگاه کن
ببین که زخم تیرها چه کرده با برادرت

تمام شب شکسته سینه می‌زدم به یاد تو
و نوحه‌خوان که اسب می‌دواند روی پیکرت...


اینجا از بیت نخست واقعاً نمی‌شود دفاع کرد! هرچند که شاعر سعی کرده است که حکمت و حقیقتی را به تصویر بکشد، اما این مسئله در مرحله بیان با مشکل مواجه شده است و بیت نخست تا حدی توهین آمیز به نظر می‌آید. از همان منظری که ما گفتیم، دیگر بیت‌ها هم قابل نقد هستند، یعنی با توجه به همان پیشینه و مکرر شدنِ نقدِ عزاداری و مبدل شدنش به نقض غرض و احتیاج به نقدِ نقدِ عزاداری. اما اگر مرادِ این ابیات (مخصوصا دو بیت آخر) نهیِ مرثیه خوانان از اهتمامشان به خواندنِ روضه مکشوف (باز) باشد این سخن درستی ست. کمترین ستم‌هایی که نسبت به خاندان پیامبر اسلام(علیهم السلام) در کربلا روا داشته شد، آن قدر عظیم هستند و آن قدر مصیبت‌اند که نیازی نیست در هر مجلس و هر موقعیت و هر حال و هوایی هرکسی مصائب سخت تر را بازگو کند. این واقعاً یک اشکال است که هر مداح جوانی در هر نوبت روضه خوانی با هر میزان آمادگی روحی خودش و آمادگی روحی مجلس _به زعم خودش_ برای گرم تر کردنِ مجلس می‌رود سراغ بازترین روضه ها و جانگدازترین روایات. پس این بخش شعر آقای قزوه واقعاً دارای نقد درستی ست. آن هم از سر ایمان و بی روشنفکر بازی. علی ای حال ما هم منکر نیستیم در دیگر ابیات و حتی شاید همین ابیات به خاطر ویژگی‌های خاص «زمینه متن»، متن معنای روشن خودش را نمی‌تواند برساند. و به همین خاطر هم هست که تمام ابیاتی که ذکر شد، در اقدامی اخلاقی توسط خود شاعر تغییر کرد. یعنی شما اگر بروید وبلاگ ایشان را بخوانید دیگر اثری از این ابیات نمی‌بینید.

باری همان طور که بر اساس زمینه متن، به متن آقای قزوه انتقاد وارد دانستیم، باید به بعضی از نقدهایی که بر این شعر نوشته شد نیز انتقاد وارد بدانیم. دوستانی هم که اینجا چیزی نوشتند و سخنی گفتند می‌توانستند حرف خود را درگوشی و خصوصی و در یک فضای صمیمانه به شاعر برسانند. یا اگر اهتمام داشتند که این انتقاد را علنی مطرح کنند می‌توانستند با لحن مودبانه این مسئله را تذکر بدهند. مثلا شاعری جوان به نام آقای حسن بیاتانی یادداشتی خطاب به آقای قزوه نوشته‌اند و در پایانش گفته‌اند:

« خلاصه این که از نوحه خوانی اسم بردید که روی پیکر امام اسب می دواند و من نمی توانم از شاعری اسم نبرم که در ترکیب بندش بدن امام را به صلیب کشید...»

انسان واقعاً متحیر می‌ماند. جدا از لحن، که گویا فراموش کرده طرف مقابل جای استاد ماست و ما اولین مشق‌های شعریمان را از روی دست همین فرد می‌نوشتیم، که فراموش کرده طرف مقابل خودش مسلمان است، شیعه است و برادر ایمانی ماست، اصل حرف واقعاً شگفت‌انگیز است، که ما در راه نکوهش و نقدِ علیرضا قزوه بیاییم آن حقیقت متعال را بازیچه و مضمونِ سخن خود قرار دهیم. اینها همه بی دقتی های آشکارند. به نظرم آقای بیاتانی باید با مسئولان سایت عقیق تماس بگیرند و خواهش کنند مطلبشان را از روی سایت بردارند.

پس یک مسئله رعایت شأن و رتبه شاعر است، که اصلاً ما در چه حدی هستیم که بخواهیم با طرف مقابل تند حرف بزنیم و اصلاً اسلام و اخلاق چقدر به ما برای پیشروی اجازه داده است، یک مسئله نفسِ موضوع است که چه مقدار اشتباه وجود دارد و چه مقدار نه، یک مسئله مهمتر حرمت و شأن خود اهل‌بیت است، که اگر ما برای پاسداشت آن قیام کرده‌ایم یک وقت خدا نکرده خود به آن لطمه نزنیم. در همه این مسائل باید توجه داشت اعتقاد بی‌اخلاق دیگر اعتقاد نیست.
بیانیه‌ی دیگری هم در انتقاد از آقای قزوه منتشر شد که چون امضا نداشت، و از طرف شاعران هم نبود دیگر به آن نمی‌پردازیم.  ذیل بیانیه صرفاً بسنده شده بود به امضایی مستعار با عنوان «چند نفر از مداحان شمال غرب تهران».


سرانجام

بالأخره بعضی منتقدِ بعضی از شیوه‌های عزاداری امروزند، که ممکن است اشتباه کنند و ممکن است ما منتقدشان باشیم. این مسئله راه و روش مخصوص و درست خودش را دارد، می‌شود به جای بیانیه پشت بیانیه دادن در یک سایت سیاسی، با یک گفت و گوی تلفنیِ صمیمانه مسئله را حلش کرد، در اندرونیِ خانه‌ی شاعرانِ مسلمان، نه در بیرون و پیش چشم سیاست بازان. یا نهایتاً با یک مقاله مؤدبانه و کل نگر که در آن به کسی به طور خاص بی‌احترامی نشود. دو سال پیش شاعر جوانی که منتقد این‌گونه نقدها بود، و دو سال پیش که هنوز نقد این نقدها خودش تبدیل به یک سنت نشده بود و ورود به آن شجاعت و شرافتی خاص را می‌طلبید مقاله‌ای نوشت با نام «آسیب‌شناسی آسیب‌شناسی‌های عزاداری» که در وقت خودش و با حفظ ترتیب و آدابش به این مسئله انتقاد کرد. منظور آقای رضا وحیدزاده است. کسی که واقعاً دردِ هیئت داشت و دلواپسِ این شعائر بود. کسی که در هیئت امام حسین(ع) یک بار آتش گرفته است.

حالا حرف و سخن بسیار است ولی من به همین بسنده می‌کنم. و امیدوارم و امیدواریم (این سطر را از طرف همه شهرستان ادبی‌ها) در جامعه مسلمانان، مخصوصاً بین اهل ولا و مخصوصاً بین شاعران و هنرمندان، اگر اختلاف و انتقادی وجود دارد پیش از انتشار عمومی، با گفت و گوهای رودررو و صمیمانه حل شود. چه اینکه هم دکتر قزوه، هم جناب آقای اسماعیلی، هم آقای حبیبی کسبی، هم آن سه نفرِ دیگر امضاکننده‌ی بیانیه ،هم جناب آقای بیاتانی همه مسلمان و شیعه‌اند و از یک خانواده‌ی ایمانی و همه هم از ثمرات و سرمایه‌های ادبیات سرزمینمان. ان شاءلله.

حسن صنوبری


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • مروری بر حواشی شعرهای محرم امسال
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: