1-
قرار ما آنسوی پل چوبی
اگر سیل پل را نبرده باشد
قرار ما آنسوی پل چوبی
اگر رودخانه ای آن جا باشد
قرار ما آنسوی پل چوبی
اگر هنوز قرارها را آنسوی پل می گذارند
اگر هنوز پایت را آنسوی پل نگذاشته ای ...
2-
دستم كه اين گونه بي معناست
وقتي ميان موهايت نيست
چشم هايم كه آرامند
خنده هايت را وقتي مدام با تشويش به جايي دور خيره مي ماني!
پينگ پنگ دو رهگذر خسته ايم
در عصر كوچك پاركي
كه ابتدا و انتهايش را مي شود
دو بار دل گير شد و يك بار خنديد
يك كتاب را كه هرگز نخواندني اش پشت نويسي كرد
و يك بار شانه بالا انداخت كه لعنتي معلوم نيست آخرش چه مي شود!
من اين بازي را هميشه بلد نبوده ام
كه راكت را وقتي نبودي به توپ هايت زدم
به بوسه هايت!
اين گونه كه بي توام
هميشه كه آنقدر از خوشي باخته ام.
3-
آغوشت همیشه گرم بود
چون لانه پرنده ای
پیش از شلیک شبانه شکارچیان...
4-
زیبای زنبور به شهد وحی!
زیبای بازار زرکوبان!
شکوفه به دامن بریز و بگریز
و سایه هامان را به عصر بلند تابستان برسان
زخم را مرهم بگذار به عسل
تا تاول پا به بازار برقصد
تا بچرخد
آسمان به شوق ما
زنبور به شهد ما
تهمت به پیشانی پر شکوفه...