داستان انقلاب آن طور که باید و آن وقتی که شاید، نوشته نشد. علتش را هم گفتهاند: جنگ. حالا چند سالی هست که شاهد نوشته شدن داستانهایی درباره انقلاب اسلامی ایران هستیم و شاید بشود گفت که موج تازهای در ادبیات داستانی ما در حال شکل گرفتن است. کسی هم نمیتواند بگوید که جایزهها و حمایتها دارند این موج را شکل میدهند. اگرچه مدیریت فرهنگی کشور هم _هرچند دیر_ به فکر افتاده، اما این خود نویسندهها هستند که میبینند باید درباره انقلاب بنویسند و اصلا حیفشان میآید که آن همه ماجرا را رها کنند و دربارهاش ننویسند. کارهای خوبی هم انصافا در حال نوشته شدن است که ارزش خواندن دارند و اتفاقا این کارهای خوب همانهایی هستند که نویسندهاش با عشق بیشتری به کار پرداخته و این عشق از بین سطور و جملهها خودش را بیرون میریزد. آنهایی که سرسری گرفتهاند یا سفارش گرفتهاند راه به جایی نبردهاند. بگذریم.
یکی از همین دست کارهای خوب، مجموعه داستان «روی موج 14» نوشته خانم زهره عارفی نویسندهء اهل قم است که از قضا اولین کتاب داستان ایشان هم هست. این مجموعه که در انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است، از جنبههای مختلف قابل بررسی است که شاید مهمترینش گسترهء وسیع تصاویر ارائه شده از گوشه و کنار اتفاق بزرگی به نام انقلاب است.
آلبومی پر از عکسهای تازه
«روی موج 14» پر از عکسهای انقلاب است. این آلبوم چند تا ویژگی دارد. یکی این که عکسهای این آلبوم از همه گوشه و کنار صحنه بزرگ و وسیع انقلاب جمع شدهاند، نه فقط از همان صحنههای معروف و همیشه دیده شده تلویزیونی. شب، ته کوچه، مامور پلیس، دستگاه تکثیر پنهان شده در زیرزمین، اعلامیههای پنهان شده زیر پیراهن، توی زندان ساواک، نشسته روبروی مامور بازجویی، مبارز کتک خورده که خونمردگی پلکهایش را بنفش کرده و تصاویری از این دست. اینها تصاویری هستند که هر وقت حرف داستان انقلاب میشود توی ذهنمان نقش میبندند. تصاویری که اگرچه درست و حقیقی هستند اما از شدت تکراری بودن دیگر قدرت تاثیرگذاریشان را از دست دادهاند و دیگر ذهن مخاطب را درگیر نمیکنند. ساواک مخوف این داستانها دیگر دارد شبیه لولوی قصه بچهها رنگ و بوی دروغ را به خود میگیرد.
اما در مجموعه داستان «روی موج 14» میشود گفت که خبری از این تصاویر نیست. حتی در داستان «من به دل نمیگیرم» که مسئله اصلی داستان گیر افتادن یک مبارز در چنگ ساواک است باز هم خبری از تصاویر تکراری و دیده شده نیست. راوی داستان در خانه قدم میزند و کارهایی انجام میدهد و در عین حال بلند بلند با فیروزه که در حمام است حرف میزند. اما فیروزه جوابش را نمیدهد. راوی هر لحظه منتظر است که فیروزه در جواب یکی از حرفهایش چیزی بگوید، همان طور که ما منتظر هستیم. راوی از ساواک و بازجویی و شکنجه حرف میزند اما همینطور که سطرهای داستان به انتها نزدیک میشود کم کم پی میبریم که فیروزه که همسر راوی است در خانه نیست و الآن در زندان ساواک است. انتخاب این زاویه خاص برای نوشتن این داستان، تدبیر نویسنده برای فرار از تصاویر تکراری شکنجه و آزار است.
عارفی با این تدبیر توانسته ثقل داستان را از جنبهء عینی دلآزارِ آزار و شکنجه بردارد و روی جنبهء عاطفی آن قراردهد که دستاورد مهمیاست. این اهمیت دادن به جنبههای عاطفی شخصیتها و درون آنها یکی دیگر از جنبههای اهمیت این مجموعه است.
این آدمها درون دارند.
یک آسیب دیگر کارهایی که در فضای انقلاب نوشته شده این است که گاهی میبینیم شخصیتهای داستان فقط در قالب نقش اجتماعی شان تعریف میشوند و انگار که در درون چیزی ندارند. میل و کشش و حرص و طمع و عاطفه و عشق و حسد و اینها را ندارند. اگر ساواکی هستند فکرشان فقط دنبال گزارش دادن است و اگر مبارز هستند فقط میخواهند چندتا اعلامیه بیشتر تکثیر کنند. اما نویسنده «روی موج 14» خواسته است تا ماجرای انقلاب را از درون آدمها روایت کند و نشان دهد که آنچه مهم است فقط تحولات و ماجراهای بیرونی نیست بلکه خواسته ها و تمنیات درونی آدمها مهم تر است. شکستها و پیروزیها بیش از این که جنبههای بیرونی داشته باشند در درون آدمها اتفاق میافتند و آدمها در محدوده کوچک نقش اجتماعیشان خلاصه نمیشوند. نمونه این پرداخت درون آدمها را در شخصیت روحانی عافیت طلب داستان «قالیچه خرسک» و راوی نوجوان داستان «خودش بهم گفت» میبینیم. حتی آنجا که یک شخصیت تنها محدود به نقش اجتماعیش به عنوان مبارز است هم نویسنده با بیرون ریختن درون آشفته شخصیتش میخواهد از نوعی استحاله حرف بزند که درون آدمها را از بین میبرد و از آنها چیزی جز یک مترسک باقی نمیگذارد. این حرفی است که نویسنده در داستان «روی موج 14» میزند. داستانی که نام این کتاب از آن گرفته شده و یکی از بهترین داستانهای این مجموعه است. یک داستان موقعیت سرراست خطی که در نگاه اول انگار هیچ حرف خاصی ندارد اما دقیق که میشوی میبینی این طور نیست. حرفهای زیادی در این داستان هست. حرفهایی که همه شان به درون آدم برمیگردند. داستان وانمود یک نوع پارانویید اجتماعی سیاسی است. برای دسته ای که هنوز نتوانسته اند خودشان را حل شده در متن مردم ببینند. مردمی که انقلاب کردهاند و از پیروزیشان خوشحالند. اما این شخصیت آشفته که تحت تاثیر آموزشهای موج چهارده رادیو است نمینواند از شادی مردم شاد باشد. به همه شک دارد و همه را مامور ساواک و دشمن میبیند.
چرا به مخاطب زمان نمی دهیم؟
«داستان کوتاه در کشور ما بیش از اندازه تحت سیطرهی ایجاز است. اقبال به رمان نسبت به داستان کوتاه در کشور ما نشان میدهد مخاطب به دنبال یک رابطهی طولانیتر با اثر است. برای حل این مسئله، دو راه پیش روست: طرح داستانها پیچیدهتر شوند و نویسنده بیشتر به توصیف بپردازد. ما طرحهای بسیار سادهای در داستان کوتاه داریم که این ویژگی در بعضی کارهای "روی موج١۴" نیز به چشم میخورد. اینکه نوبل ادبیان به آلیس مونرویی تعلق میگیرد که چهل صفحه داستان کوتاه دارد نشاندهندهی این است که میتوان بیشتر در داستان کوتاه دست به توصیف و پردازش زد و طرحها میتوانند پیچیدهتر باشند.
طولانی ترین داستان های این مجموعه فقط 10 صفحه هستند و این یعنی «ایجاز». اما آیا این ایجاز مفید است یا مخل؟ در زمانی که برندهء جایزهء نوبل ادبیات یک داستان کوتاه نویس حرفه ای است که حجم داستان هایش غالبا بالای بیست صفحه است چرا نویسنده های ایرانی داستان کوتاه را این اندازه موجز تعریف می کنند؟ وقتی که میانگین حجم داستان های آلیس مونرو و جومپا لاهیری چیزی حدود بیست و پنج تا سی صفحه است چرا ما نباید به داستان کوتاه مجال حرف زدن و پرداخت مفصل بدهیم. علت این نگاه ایجاز محور را میتوان چند جا پیدا کرد. یکی اش سادگی و سرراست بودن بیش از حد طرح و پیرنگ داستان های ما ایرانی هاست که نویسندهء مجموعهء «روی موج چهارده» هم از این قاعده مستثنا نیست. یکی دیگر بها ندادن به توصیف و سرسری گرفتن پرداخت داستان است. مجموعهء «روی موج چهارده» در باز کردن پاساژ در دل داستانها کوتاهی کرده و بیشتر داستانها تک صحنه ای هستند و پیرنگشان در یکی دو خط خلاصه می شود. یک علت دیگر این ایجاز مخل در داستانهای مجموعهء «روی موج چهارده» و بسیاری دیگر از مجموعه داستانهای اکنون بازار کتاب، تبلیغ و تاکید و توصیهء ایجاز در داستان از طرف مدرسین داستان نویسی و گردانندگان کارگاه های داستان نویسی است. هر داستان نویسی که پایش به دو سه کارگاه داستان رسیده باشد حتما بارها توصیه یه موجز نوشتن شده است. چرا به مخاطب داستان کوتاه زمان ندهیم که با شخصیتها همراه شود و چند صفحه بیشتر به ماجرای شخصیتها مشغول باشد؟ پرداختن به شخصیت ها در داستان کوتاه حتما به حجم اثرخواهد افزود و مخاطب را به حس همذات پنداری بیشتری خواهد رساند. باید در این قول معروف که «داستان کوتاه، داستان موقعیت است.» تشکیک کنیم.
مجموعهء «روی موج چهارده» حاوی گسترهء وسیعی از تصاویر داستانی مرتبط با انقلاب اسلامی است که بسیاری از آنها در داستانهای انقلاب تا به حال دیده نشده اند و این یک امتیاز برای مجموعهء «روی موج چهارده» است. بعضی از این تصاویر چنان بکر هستند که فقط دوربین مخفی نگاه یک نویسنده میتواند روایتگر آنها باشد.
از طرف دیگر مجموعهء «روی موج چهارده» مجموعهء یک دستی نیست و این هم امتیاز دیگری برای این مجموعه است. چرا که در مجموعه ای که قرار است همهء داستانها حول یک موضوع خاص یعنی انقلاب شکل بگیرند بهتر که فضاها و شخصیتها و پرداختها متنوع و رنگارنگ باشند.
همهء مسائلی که در بالا ذکرشان رفت نهایتا از این مجموعه اثری را ساخته که میتوان خواندن آن را هم به مخاطب حرفه ای داستان و هم به مخاطب عادی توصیه کرد.