شهرستان ادب: انتشارات جمهوری در دهۀ اول محرم امسال، چهارده مجموعه شعر آیینی را با شعار «جهان تازۀ شعر اهل بیت» به چاپ رساند. این کتابها علاوه بر کتابفروشیها، در نمایشگاههای کتابی که در بعضی هیئتهای شهر دایر شده بود، عرضه شدند. از آن جمله، کتاب «جمع مکسر» نوشتۀ «محمدحسین ملکیان»، شامل 28 شعر آیینی در قالبهای غزل و غزل–مثنوی (در اشکال مختلف) است. در این مطلب نگاه پژوهشگر گرامی خانم الهام عظیمی را به این کتاب میخوانید.
جمع م ک س ر
نام کتاب برگرفته از یکی از ابیات غزل هجدهم این مجموعه است:
یاران بیبدیل، عجب جمع سالمی/ اعضای چاک چاک، چه «جمع مکسری»! (18)
شاعر در ابتدای هر شعر، یک بیت، حدیث و گاه جملهای ، به فراخور محتوای آن آورده است. قریب به اتفاق ابیات انتخابی شاعر از شاعران کهن مانند سعدی، صائب، بیدل، مفتون همدانی، ایرج میرزا و... هستند.
شعر آغازین این کتاب در مدح و منقبت حضرت رسول اکرم (ص) است که با اشاراتی به حوادث تاریخی همراه است:
غیر از این هر خبری بود فراموش شد و / ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و
طالع نیک امیران جهان بد افتاد / ته جام همهشان عکس محمد افتاد (1)
آن چه این مجموعه را به یک مجموعۀ خیلی خوب، و نه عالی، تبدیل کرده است، وجود ابیات غثّ و ثمین درکنار یکدیگر است؛ این مجموعه سرشار است از ابیات ناب و تصاویر زیبا:
گفتم ابرو، نه! دو تا غوی سیاه عاشق / که لب ساحل امناند، ولی دور از هم (1)
اما از ابیات سادهای که بیشتر گرایش به نظم دارند و خالیاند از هرگونه تخیّل شاعرانه نیز، خالی نیست:
و علی معنی «اکملت لکم دینکم» است / شاهد گفتۀ من خطبۀ قرّای خم است (1)
ابیاتی که گاه، غزل هیچ نیازی به آنها ندارد:
منصوره و راضیه و مرضیه و زهرا / معصومه و نوریه و صدیقۀ کبری
حنانه و حانیه و ریحانه و کوثر / انسیه و حوریه و انسیۀ حورا (5)
همان شاعری که در وصف حضرت عباس اینگونه تلمیح زیبا و جانبخشی میآورد:
از گرگ هراسی به دلی راه ندارد / بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی
بین الحرمین امنترین جای جهان است / این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی (17)
همان است که گاه دچار اینچنین ابیات خالی از ادبیّتی شده است:
مستند همه، ساقی و ساغر که تو باشی / از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی (همان)
و یا در یکی دیگر از اشعار این مجموعه، دیده میشود شاعر چهار بیت تقریبا یکسان را پشتسرهم میآورد:
یک یک شکست پشت سر هم چراغها / با (باد، سنگ، تیر) بود از اولش این خاندان طرف (25)
امّا از شگفتترین ابیات این کتاب، ابیاتی است که شاعر در وصف حضرت زهرا (س) آورده است و بهراستی حق مطلب را درباره ی ایشان اداکرده است:
برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر / که علی نیز به زهرا متوسّل باشد
رو به قبله است همه عمر، خدایا غلط است / قبله بایست به سمتش متمایل باشد
اگر این طرز نماز است که او میخواند / ترس دارم که نماز همه باطل باشد
فعل اگر چرخش و دسداس اگر مفعول است / قید، درد است، اگر فاطمه فاعل باشد
یک نفر آمده در را به لگد میکوبد / پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد... (2)
یا در شعر دیگری:
فرزندهایم خیره بر طرز نماز تو / در سجده رفتنهات را دشوار میبینند
هرچیز جز بیماریات را تاب میآرند / هی دست بر پهلوی خود نگذار... میبینند (5)
که در نهایت شاعرانگی، تاریخی را که در یاد مخاطب حک شده، به نوعی دیگر بازگو و زنده میکند و این همان است که شعر آیینی بناست باشد.
مانند این بیت در وصف حضرت امام حسین (ع):
آنها که روی دست محمد ندیده اند / بر نیزه دیده اند که از هر نظر سری (18)
و یا غزل ششم این مجموعه که جادارد تمام آن ذکر شود، ولی به چند بیت اکتفا می شود:
کسی در سن هجده سالگی پهلو نمیگیرد / کسی در خانهاش از محرم خود رونمیگیرد
ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو / و دست دیگرش را هم به روی گونه میگیرد
مرا در کوچه میبینند و میگویند حیدر نیست! / علی حتّی بیفتد، دست بر زانو نمیگیرد (6)
اگر در بعضی از غزلهای (ظاهراً) آیینی دیده میشود که شاعر روضۀ مکشوف میخواند و سعی در منقلب کردن احساسات مخاطب دارد، در این غزلها، شاعر تنها با نگاه متفاوت و شاعرانهای به روایت و سرایش پرداخته است و این محتوای شعر و نگاه شاعرانۀ آن است که این انقلاب را به خودیِ خود در مخاطب ایجاد میکند و نیازی به تلاش شاعر ندارد.
مانند جایی که در وصف حضرت علی اکبر در حسن تعلیل فوق العادهای میآورد:
برای بوسه به پیشانیاش چه جای تعجب / که سنگ نیز پیِ کسبِ اعتبار بیاید (15)
در آن دسته اشعار آیینی که ذکرشان رفت، شاعر صرفاً قربان قد و قامت یار میرود و ازدحامی از تصاویر کممحتوا را ارائه میکند. امّا شعر محمدحسین ملکیان، حقیقتاً آیینی به معنای «منتقل کننده و بیان کنندۀ آیین اهل بیت» است:
چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟ / که هر عالِم به این معیار میسنجد سوادش را
قدم آهسته برمیدارد و پیوسته تا منزل / که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را (20)
که در مدح امام جواد (ع) سروده شده است.
به نظر میرسد شاعر، شعر آیینی را به درستی میشناسد و از دقایق و ظرایف آن آگاه است. سادگی و روانی زبان او اولین چیزی است که مخاطب را جذب میکند:
وقتی که دست کفر این اندازه بازست / بایست هم دستان حیدر بسته باشد (3)
ایجاز و اختصار، در عین بیان کامل مفهوم، چیزی بیش از سادگی و روانی در شعر اوست:
غربت ببین با او چه کرده، دشمنانش / از دوستان، بهتر علی را میشناسند (7)
خوب شد رفتی ندیدی شرطهها دور بقیع / روبرومان دستهاشان را به پهلو میزنند (8)
فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است / به عقب خم شده از شرم اصابت به علی (9)
انسجام بعضی ابیات، نشان از شناخت متمرکز شاعر بر زبان شعرش دارد:
در کوفه جمع یک نفر هم با خودش سخت است / در حیرتم از هم نمیپاشد چرا لشکر؟ (13)
علاوه بر بعضی از شعرهای این مجموعه، که به تناسب موضوع، حالتی روایی دارند، شاعر در شعر سوم در نقش راوی ظاهر شده و خود را کاملاً وارد شعر کرده است. شروع شعر با این مصرع است:
میخواست راوی این غزل سربسته باشد
و در ادامۀ شعر، جریان بردن حضرت علی با زور به مسجد برای بیعت گرفتن را، به شکلی تصویری و جاندار روایت میکند:
حالا صدای در زدن پیچیده در شعر / این بار راوی ناگزیر از انتخابست
تعداد افراد دو جبهه نامساویست / تنها کسی که با علی ماندهست، راویست
بین روایت چند خط جامیگذارد / راوی علی را باز تنها میگذارد
باید تمام صحنه ها دلگیر باشد / کافیست زهرا داخل تصویر باشد
دیگر ولی تصویر کوچه دست خورده / ردّ طنابی کوچه را با مرد برده...
که شاعر از تمام عناصر لازم برای یک روایت تصویری ناب، کمال بهره را بردهاست و به خوبی از عهدۀ این امر، برآمده است.
یا در شعر دیگری، نماز را در وزنی دوری، روایت کرده است. به نظر میرسد اوزان دوری برای اشعار روایی انتخاب مناسبی باشند. ابیات به ترتیب از ابتدای شعر دربارۀ تکبیره الاحرام، سپس سورۀ حمد، سپس سجده، یا حی و یا قیوم، باز هم سجده و در آخر قنوت است. شاید اگر تا انتهای نماز در این روایت میآمد، این شعر زیبایی دوچندانی داشت. گرچه تمام شعر ارزش ذکر شدن دارد، به بیت آخر بسنده میشود:
مستی به سربالایی اش عرف است اما، من موقع مستی سرم پایین میافتد
دستان من بالاست، سرپایین، زبان سست... حالا تصور کن قنوتی را که بستم! (27)
در کنار استفاده از قالبهای متنوع، شاعر در یکی از اشعارش از وزن تازه ای استفاده کردهاست که به نظر نامأنوس میرسد و ناموفق:
نوشتهاند از غم غریبی که در وطن بودهاست / غریب، اما همیشه هرجا از او سخن بودهاست (12)
از دیگر ویژگیهای این مجموعه این است که گاه اشارات مشخصی به بعضی آیات و احادیث در ابیات دیده میشود:
مانند گردنبند دور گردن دختر / مرگ این چنین زیباست، از این نیز زیباتر (10)
که اشاره دارد به حدیثی از امام حسین (ع) که خود شاعر در ابتدای شعر آوردهاست:
«مرگ، همچون گردنبند بر گردن دختران جوان کشیده و بسته شده است و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم؛ آنچنان که یعقوب به دیدار یوسف اشتیاق داشت.»
چشمت به شادمانی «النّجمُ ثاقِب» است / رویت به خشمگینی «الشَّمسُ کَوِّرَت»
یک صبح زود جمعهای از جمعههای دیر / میآیی و هنوز نداریم باورت... (24)
مشخص است که برخلاف بعضی از شاعران امروز، محمدحسین ملکیان هیچ اصراری بر استفاده از ردیفهای متفاوت و جدید ندارد، اما اگر از ردیفی استفاده کرده است، با موفقیت آن را به انجام رساندهاست:
بارها از پیش چشم زینب، اکبر رد شده / بار قبلی سربهزیر اینبار بی سر رد شده
نیزه را تا در تن او دید، زینب شکر کرد / نیزه کوتاه است، نه! از سوی دیگر رد شده... (16)
یا غزل دیگری با ردیف اسمی «طرف» برای حضرت مهدی (عج) که در بیشتر ابیات به خوبی به کار گرفته شدهاست:
بودیم گاه این طرف و گاه آن طرف / او بود با جماعت اهل گمان طرف
فکر وصال هستم و غافل که بین ماست / یک در که دستگیره ندارد از آن طرف! (25)
شیرینی و رندی بعضی ابیات، تواناییهای هرچه گستردهتر شعر آیینیِ ملکیان را ثابت میکند:
مادر از بابالرضا رد شد، به من روکرد و گفت : / بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد
شاعری آمد به قصد ترک سیگارش حرم / عادتش را ترک کرد، اما کبوترباز شد! (19)
بهشت است این حرم از هر دری وارد شوی شاعر / ولی من دوست دارم بیشتر بابالجوادش را (20)
احببتک و حب فی من حبک وقار */ ضعف کلام و لهجۀ ایرانیاش کنار! (21)
(تو را دوست دارم، دوست داشتنی که در دوستی توست برایم وقار است. )
به خاطر سرایش این مجموعه شعر آیینی موفق، باید به محمدحسین ملکیان تبریک گفت و او را به حق از شاعران آیینیسرای موفقی دانست و امیدوار بود که با عنایات اهل بیت سلام الله علیهم روزبهروز در این عرصه ورزیدهتر شود.